p

p⁸
«ساعت ها گذشت و هنوز سومی تو اتاق عمله. کوک با احساس پشیمانی گوشه ای از بیمارستان نشسته بود
تو سرش همش حرفای دخترکش تکرار میشد و این باعث میشد مثل باران ببارد « خودم نفهمیدم چی نوشتم»
_« همش به در اتاق عمل نگاه میکردم ک شاید خبری از سومی باشه ولی هیچ خبری نبود دوباره سرمو بین دستام قرار دادم و اشک ریختم »
﴿در اتاق عمل باز شد و دکتر اومد بیرون﴾
_« با دیدن دکتر به سمتش هجوم بردم »
_ دکتر بگین حال دخترم خوبه
@ خوشبختانه دخترتون رو نجات دادیم ولی حالش خیلی وخیمه و رفته تو کما
_چ...چی ک..کما «بغض
@ با ضربه ای که به سرشون وارد شده بود همین که زنده مونده خودش معجزست امیدتون رو از دست ندین ی روز چشماش رو باز می‌کنه روز خوش
_« رفتم سمت اتاق و از شیشه به دختری نگاه میکردم که زندگیش بستگی به اون سیمایی بود که بهش وصلن
رفتم روی صندلی نشستم حال ا.ت خوب نبود سوهو بردش خونه»
﴿ دکتر از اتاق اومد بیرون﴾
@ می تونین برین تو
_« لباسا رو پوشیدم و رفتم پیش سومی روی صندلی کنار تختش نشستم و دستش رو تو دستام گرفتم»
_ سلام دخترک بابا چطوری «همه ی حرفاش با بغض و گریست»
_ بابایی چشاتو باز کن دیگه دلتنگ چشای قشنگتم
سومی می‌دونم بالای خوبی نبودم از خودم متنفرم که نتونستم ازت محافظت کنم ، کاری کردم ک بخوای این بلا رو
سر خودت بیاری•
دخترکم منو می‌بخشی نه، بابایی رو می‌بخشی مگه نه
چشای قشنگت رو باز کن بیدار شو تا باهم ی زندگی جدیدی رو شروع کنیم لطفاً•
﴿صدای صوت دستگاه بلند شد﴾
_ چه اتفاقی داره میوفته
﴿دکترا اومدن و کوک رفت بیرون ﴾
@ دستگاه شک رو آماده کن
پرستار: بله قربان
@«شک داد» شارژش کن
پرستار : قربان بی فایدست ضربان نداره
_ چه گوهی می خورین شک بدین دختر من نمیمیره«داد»
@«از اتاق اومدم بیرون»
@متاسفم آقای جئون تسلیت میگم
«بیمار جئون سومی در ساعت__تاریخ__ درگذشت»
_ چی امکان ندارع نه نه سومی نهههه«داد»
﴿ ی ساعت بعد از دفن سومی﴾
_{دستی به قبر سومی کشیدم}
_ سلام دخترم اونجا جان راحته،سردت نیست
می‌دونی دلم خیلی برات تنگ شده حتی فرصت اینو نداشتم از ته دلم بغلت کنم ، ببخشید واست همچین زندگی ساختم
که توش عذاب کشیدی اومیدوارم اونجا زندگی بهتری داشته باشی.
_ می‌دونی وقتی کوچیک خیلی می خندیدی
وقتی می‌دیدم ذوق میکردی دلم ضعف میرفت
اون خنده های شیرینت
می‌دونم حرف زدنای الانم هیچ فایده ای نداره
ولی اینو بدون همیشه دوست داشتم و خواهم داشت
خوب بخوابی دخترکم_»♪

♪←﴿پایان﴾→♪

{ببخشید اگه چرت شد}

#فیک
#چندپارتی
#سناریو
#بی_تی_اس
#جئون_جونگکوک
#تمام_شد_هورااا
دیدگاه ها (۳۱)

#درخواستی«وقتی باهات کات کرد و میفهمی ازش بارداری»p⁵+« داشتم...

#درخواستی#چندپارتی« وقتی باهات کات کرد و میفهمی ازش بارداری»...

p⁷_« سریع رفتم و دستش رو گرفتم »_ نمیزارم از پیشمون بری _ سو...

p6«دقایقی قبل»+« از گریه کردن خسته شدم از کتک خوردن خسته شدم...

فرار من

پارت ۵+ باشه (کشیده و حرصی)ـ بیا باز شدی حالا همراه من بیا +...

خیانت

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط