🔷 🔷 🔷 🔷 🔷 🔷 🔷 🔷 🔷 🔷
🔷 🔷 🔷 🔷 🔷 🔷 🔷 🔷 🔷 🔷
#تب_مژگان 19
اما این فقط یک حدس بود... اگر مامور و مامور کشی راه مینداختیم و کوچه کمالی را شلوغ میکردیم، ممکن بود که دیگه روی خونه کمالی حساب نکنند... نیاز به یکی داشتم که باهاش حرف بزنم و تاییدم کنه...
زنگ زدم برای دکتر الهی... گفتم بیا صفحه دومم... وقتی روی مونیتور حاضر شد، بعد از سلام و احوالپرسی ها گفتم: دکتر در وضعیت مرصاد گیر کردیم... نمیشه شلوغ بازار راه انداخت... پیشنهادت چیه دکتر؟
دکتر خیلی مصمم گفت: همون چیزی را میگم که دوست داری بشنوی... کار خودته... برو سراغش... همین...
گفتم: اما همه اش احساس میکنم یه جیزی کمه... یه چیزی یا یه کسی منتظر رودست زدن ماست... تا حالا شده احساس کنی کسی منتظرته؟ اما این حالت انتظارش اصلا به نفعت نیست؟
دکتر گفت: چی بگم والا... این نوع از احساسات فقط مال تو نیست اما معمولا در تو قوی تر هست... یه سوال بپرسم حمل بر کنجکاوی و فضولی نمیکنی؟
متعجبانه گفتم: استغفرالله ... داشتیم دکتر؟
دکتر گفت: حالا من میپرسم اما دوس دارم بدونم! ... محمد جان! چرا سراغ بقیه سوژه هات نمیری؟ چرا زوم کردی روی مژگان؟ و حالا هم نفیسه؟
فقط به چشم الکتریکی بالا زل زدم... هیچی نگفتم... چیزای خوبی از ذهنم نمیگذشت... ینی چی؟! ... گفتم: دکتر امری نداری؟
دکتر گفت: ازت میترسم وقتی یهو بدون مقدمه خدافظی میکنی!
هیچی نگفتم... فقط گفتم: یاعلی .... و از حالت کنفرانس خارج شدم...
داشت جالب میشد... باید متد مرصاد را پیش بگیرم... ینی نظرم با نظر دکتر یکی هست... این ینی راه همینه و داریم درست میریم... اما دکتر با حیطه کاری مشخص و خط کشی شده... چرا باید از روند پرونده اطلاع داشته باشه و حتی این سوال را بپرسه؟!
حدودای ساعت 3 و نیم عصر بود... دیگه باید سر و کله عمار پیدا میشد... با gps سیارش پیجش کردم... دیدم نزدیک اداره است و یه گوشه خیابون متوقف شده... صبر کردم تا بیاد...
اومد و بعد از سلام و جواب، مخلص جلسه سه چهار ساعتمون این شد:
🔷 خلاصه گزارش آزمایشگاه:
دو سه نمونه مو و یک نمونه ناخن وجود داره که بررسی شد... اکثر موها و ناخن ها از آن کسی با این مشخصات و ویژگی های اصلی و فرعی است که نتیجه گیری کلی از آن به واحد ارزیاب سپرده میشود. مهم ترین آن ویژگی ها عبارت است از:
موها و ناخن ها بیان کننده بدنی طبیعی و بدون بیماری خاص یا مادرزاد می باشند... علامتی از پیری زود رس و عدم قوام مشکوک وجود ندارد... دارای استخوان بندی پهن اما هیکلی لاغر اندام... فعالیت های هورمونی متعادل اما ضعیف... احتمالا دارای ایام قاعدگی غیر مرتب... ترشحات منفعل... مترشحات فعال... استرس و هیجان بالا اما توان فکری متوسط... قادر به انجام اعمال ریاضی و هضم معادلات فکری... ریزش متوسط و رو به افزایش اما نه نگران کننده... قوای جنسی در شدیدترین وضعیت خود... کلسیم بدن در حد نسبتا نرمال... دارای ضعف جسمی روزانه...
رو کردم به عمار و گفتم: عجب! بسیار خوب! خب گزارش مخابرات؟
🔷 خلاصه گزارش مخابرات هم از این قرار بود:
دو خط گوشی... اولی که دائم هست متعلق به شخصی به نام روزبه ... و دومی هم که اعتباری است به نام نفیسه صدر!! ... پرینت تمام پیامک ها و تماس ها به این شرح است...
حدودا 20 صفحه پیامک نشونم داد و حدودا 4 صفحه هم پرینت مکالمات... تمام پیامک ها به خط دوم تعلق داشت که بین مژگان و یکی از خط های نفیسه رد و بدل شده بود... معلوم بود که سر ساعت مشخصی، که معمولا نیمه شب ها بود، نفیسه گوشیش را روشن میکنه و حدودا 10 تا پیامک با مژگان رد و بدل میکنند... به خاطر همین ردیابی نفیسه به این راحتی امکان پذیر نبود...
پیام ها هم به صورت مبهم و رمز گونه بود... مثلا از یک سری خطوط و اعداد تشکیل میشد... مثلا نفیسه پیام داده بود و نوشته بود: «یک یا دو؟» ... مژگان هم جوابش داده بود: «استیکر تعجب فعاله!!»
ادامه دارد...
کانال دلنوشته های یک طلبه
@Mohamadrezahadadpour
🔷 🔷 🔷 🔷 🔷 🔷 🔷 🔷 🔷 🔷
#تب_مژگان 19
اما این فقط یک حدس بود... اگر مامور و مامور کشی راه مینداختیم و کوچه کمالی را شلوغ میکردیم، ممکن بود که دیگه روی خونه کمالی حساب نکنند... نیاز به یکی داشتم که باهاش حرف بزنم و تاییدم کنه...
زنگ زدم برای دکتر الهی... گفتم بیا صفحه دومم... وقتی روی مونیتور حاضر شد، بعد از سلام و احوالپرسی ها گفتم: دکتر در وضعیت مرصاد گیر کردیم... نمیشه شلوغ بازار راه انداخت... پیشنهادت چیه دکتر؟
دکتر خیلی مصمم گفت: همون چیزی را میگم که دوست داری بشنوی... کار خودته... برو سراغش... همین...
گفتم: اما همه اش احساس میکنم یه جیزی کمه... یه چیزی یا یه کسی منتظر رودست زدن ماست... تا حالا شده احساس کنی کسی منتظرته؟ اما این حالت انتظارش اصلا به نفعت نیست؟
دکتر گفت: چی بگم والا... این نوع از احساسات فقط مال تو نیست اما معمولا در تو قوی تر هست... یه سوال بپرسم حمل بر کنجکاوی و فضولی نمیکنی؟
متعجبانه گفتم: استغفرالله ... داشتیم دکتر؟
دکتر گفت: حالا من میپرسم اما دوس دارم بدونم! ... محمد جان! چرا سراغ بقیه سوژه هات نمیری؟ چرا زوم کردی روی مژگان؟ و حالا هم نفیسه؟
فقط به چشم الکتریکی بالا زل زدم... هیچی نگفتم... چیزای خوبی از ذهنم نمیگذشت... ینی چی؟! ... گفتم: دکتر امری نداری؟
دکتر گفت: ازت میترسم وقتی یهو بدون مقدمه خدافظی میکنی!
هیچی نگفتم... فقط گفتم: یاعلی .... و از حالت کنفرانس خارج شدم...
داشت جالب میشد... باید متد مرصاد را پیش بگیرم... ینی نظرم با نظر دکتر یکی هست... این ینی راه همینه و داریم درست میریم... اما دکتر با حیطه کاری مشخص و خط کشی شده... چرا باید از روند پرونده اطلاع داشته باشه و حتی این سوال را بپرسه؟!
حدودای ساعت 3 و نیم عصر بود... دیگه باید سر و کله عمار پیدا میشد... با gps سیارش پیجش کردم... دیدم نزدیک اداره است و یه گوشه خیابون متوقف شده... صبر کردم تا بیاد...
اومد و بعد از سلام و جواب، مخلص جلسه سه چهار ساعتمون این شد:
🔷 خلاصه گزارش آزمایشگاه:
دو سه نمونه مو و یک نمونه ناخن وجود داره که بررسی شد... اکثر موها و ناخن ها از آن کسی با این مشخصات و ویژگی های اصلی و فرعی است که نتیجه گیری کلی از آن به واحد ارزیاب سپرده میشود. مهم ترین آن ویژگی ها عبارت است از:
موها و ناخن ها بیان کننده بدنی طبیعی و بدون بیماری خاص یا مادرزاد می باشند... علامتی از پیری زود رس و عدم قوام مشکوک وجود ندارد... دارای استخوان بندی پهن اما هیکلی لاغر اندام... فعالیت های هورمونی متعادل اما ضعیف... احتمالا دارای ایام قاعدگی غیر مرتب... ترشحات منفعل... مترشحات فعال... استرس و هیجان بالا اما توان فکری متوسط... قادر به انجام اعمال ریاضی و هضم معادلات فکری... ریزش متوسط و رو به افزایش اما نه نگران کننده... قوای جنسی در شدیدترین وضعیت خود... کلسیم بدن در حد نسبتا نرمال... دارای ضعف جسمی روزانه...
رو کردم به عمار و گفتم: عجب! بسیار خوب! خب گزارش مخابرات؟
🔷 خلاصه گزارش مخابرات هم از این قرار بود:
دو خط گوشی... اولی که دائم هست متعلق به شخصی به نام روزبه ... و دومی هم که اعتباری است به نام نفیسه صدر!! ... پرینت تمام پیامک ها و تماس ها به این شرح است...
حدودا 20 صفحه پیامک نشونم داد و حدودا 4 صفحه هم پرینت مکالمات... تمام پیامک ها به خط دوم تعلق داشت که بین مژگان و یکی از خط های نفیسه رد و بدل شده بود... معلوم بود که سر ساعت مشخصی، که معمولا نیمه شب ها بود، نفیسه گوشیش را روشن میکنه و حدودا 10 تا پیامک با مژگان رد و بدل میکنند... به خاطر همین ردیابی نفیسه به این راحتی امکان پذیر نبود...
پیام ها هم به صورت مبهم و رمز گونه بود... مثلا از یک سری خطوط و اعداد تشکیل میشد... مثلا نفیسه پیام داده بود و نوشته بود: «یک یا دو؟» ... مژگان هم جوابش داده بود: «استیکر تعجب فعاله!!»
ادامه دارد...
کانال دلنوشته های یک طلبه
@Mohamadrezahadadpour
🔷 🔷 🔷 🔷 🔷 🔷 🔷 🔷 🔷 🔷
۲.۸k
۲۶ شهریور ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.