🔷 🔷 🔷 🔷 🔷 🔷 🔷 🔷 🔷 🔷
🔷 🔷 🔷 🔷 🔷 🔷 🔷 🔷 🔷 🔷
#تب_مژگان 18
وقتی از سجده پاشدم، دیدم گوشیم روی میزم هست... متوجه حضور عمار نشده بودم... گوشی را گذاشته بود روی میزم و رفته بود بیرون...
همون جوری که رو به قبله بودم... گوشیم را کاملا چک کردم... شماره هایی که میخواستم را یه گوشه نوشتم تا بتونم سریعا باهاشون صحبت کنم... یه قلم و کاغذ هم برداشتم و دوباره پروژه را مرور کردم... اما اینبار با دید کاملا امنیتی... با دید جنایی و انحراف ستیزی نه... با دید اینکه قراره چی به سرم بیاد و با چه چیزهایی مواجه بشم...
اولین نکته ای که نظرم را جلب کرد... این بود که در این پرونده عریض و طویل... هیچ چیزی درباره چند روز اولی که مژگان گم شده بود نیست!! ... ینی چی؟ ... چرا چیزی ننوشته؟! ... اینی که حتی از روابط جنسیش به این واضحی نوشته... اون چند روز کجا بوده؟!! ... دومیش چرا ما تنها سر نخمون مژگان و کمالی هستند؟! ... خدای من... نقش اول تمام این انحرافات را فقط باید خودم پیداش کنم و ازش بازجویی کنم... نباید بندازم توی دهن ها... نقش اول تمام این انحرافات، طبق چیزی که اینجا نوشته، کسی نیست جز: نفیسه!!
پس تا عصر باید متمرکز بشم روی دو تا چیز: یکی اینکه مژگان اون چند روز کجا بوده؟ دوم اینکه نفیسه کجاست؟!
برای اینکه بدونم مژگان اون چند روز کجا بوده، باید میرفتم سراغش و از زیر زبون خودش میکشیدم... پس صبر کردم تا دستم پر تر باشه و بتونم برای یه سره کردن خیلی از موضوعات برم سراغش...
اما اینکه نفیسه کجاست و چیکار میکنه... سریعا به سیستم اطلاعات مرکزی متصل شدم و از بچه های .............. اطلاعات نفیسه را در خواست کردم... قرار شد که ظرف نیم ساعت دیگه بفرستند روی مونیتورم...
بخشی از اطلاعاتی که از نفیسه به دست آوردم این بود: نفیسه صدر... فرزند محمود... متولد 1370... صادره از شیراز... دانشجوی رشته معماری... دارای پرونده اغفال در جریان فتنه 88 ... دو بار دستگیر شده... برای بار دوم که در حیاط خلوت 11بازداشت بوده، خود زنی کرده و به مدت 22 روز در بیمارستان بستری شد... پس از سه ماه حبس و 22 روز بستری بودن در بیمارستان آزاد و به زندگی معمولی خود ادامه داد... نامبرده هیچ کدام از فرم های اقرار و توبه را نه تنها پر نکرده بلکه اقدام به پاره کردن آن فرم ها نموده و دو سه بار هم جلسه بازجویی را به هم زد... با یکی از ماموران زن اداره درگیر شد که در نتیجه آن درگیری، پس از ایجاد جراحت در صورت مامور زن، نهایتا منجر به شکسته شدن استخوان دست و یکی از داندان های خود نفیسه گردید...
خلاصه بگم... دختر شر و شوری که حسابی کله اش بوی قرمه سبزی میداد و باید کنترل میشد... باید پیداش میکردیم... بچه ها گفتند که دستگیر نشده و اطلاع چندانی هم ازش ندارند... یکی از بچه ها به نام سید محسن را مامور کردم که فورا به تمام عیون پیام بده و درباره وضعیت نفیسه پرس و جو کنه!
سید محسن این پیام را فرستاد:
🔷 سلام
طبق اطلاعات واصله از عیون، حدودا دو ماه هست که نفیسه صدر به خانه مراجعه نداشته و هیچ کدام از فامیل هایشان هم با او در ارتباط نیستند و اطلاعی از وضعیت او ندارند... حتی به شش نفر (!!) دوست پسرش هم جدیدا پیامی نداده و با آنها دیدار نکرده است. و من الله توفیق.
آقا صالح را هم مامور کردم تا همزمان از پزشکی قانونی و سردخانه ها استعلام کند... صالح برام نوشت:
🔷 سلام
هیچ سردخانه ای جواب مثبت نداده و پزشکی قانونی وجود چنین جنازه ای را تایید نکرده است. مرگ او بعید بنظر میرسد چرا که و من الله توفیق است.
خب... من با دو تا «و من الله توفیق» مواجهم... این ینی اعلام نظر قطعی و کارشناسی ماموران تحقیق... پس باید دنبال یه آدم زنده بگردم نه یه روح و جنازه... آدم زنده ای که به هیچ جا که باهاشون رابطه داشته سر نزده ... خطش هم دو سه ماهه که خاموشه... این مفقودیت چه معنی میتونست داشته باشه؟!
برای منی که حداقل روی ده تا پرونده مثل حیفا کار کرده بودم، فقط یه معنی میتونست داشته باشه... اینکه: شبکه ای کاملا دقیق و مخفی، این موجود را دارن مخفی میکنند برای روز مبادا... نفیسه زنده است و داره یه جایی توی همین شهر زندگی میکنه... زندگی که چه عرض کنم... در اصل، داره خودش را از ما مخفی میکنه...
خودم را جای اون شبکه گذاشتم... ببینم کجا میتونم نفیسه را قایم کنم که هم به این راحتی لو نره و هم جوری به معرکه نزدیک باشه که بتونم درست و به موقع ازش استفاده کنم... فقط یه جا به ذهنم رسید... اگر من مامور اون شبکه مجهول بودم، فقط یک جا بود
#تب_مژگان 18
وقتی از سجده پاشدم، دیدم گوشیم روی میزم هست... متوجه حضور عمار نشده بودم... گوشی را گذاشته بود روی میزم و رفته بود بیرون...
همون جوری که رو به قبله بودم... گوشیم را کاملا چک کردم... شماره هایی که میخواستم را یه گوشه نوشتم تا بتونم سریعا باهاشون صحبت کنم... یه قلم و کاغذ هم برداشتم و دوباره پروژه را مرور کردم... اما اینبار با دید کاملا امنیتی... با دید جنایی و انحراف ستیزی نه... با دید اینکه قراره چی به سرم بیاد و با چه چیزهایی مواجه بشم...
اولین نکته ای که نظرم را جلب کرد... این بود که در این پرونده عریض و طویل... هیچ چیزی درباره چند روز اولی که مژگان گم شده بود نیست!! ... ینی چی؟ ... چرا چیزی ننوشته؟! ... اینی که حتی از روابط جنسیش به این واضحی نوشته... اون چند روز کجا بوده؟!! ... دومیش چرا ما تنها سر نخمون مژگان و کمالی هستند؟! ... خدای من... نقش اول تمام این انحرافات را فقط باید خودم پیداش کنم و ازش بازجویی کنم... نباید بندازم توی دهن ها... نقش اول تمام این انحرافات، طبق چیزی که اینجا نوشته، کسی نیست جز: نفیسه!!
پس تا عصر باید متمرکز بشم روی دو تا چیز: یکی اینکه مژگان اون چند روز کجا بوده؟ دوم اینکه نفیسه کجاست؟!
برای اینکه بدونم مژگان اون چند روز کجا بوده، باید میرفتم سراغش و از زیر زبون خودش میکشیدم... پس صبر کردم تا دستم پر تر باشه و بتونم برای یه سره کردن خیلی از موضوعات برم سراغش...
اما اینکه نفیسه کجاست و چیکار میکنه... سریعا به سیستم اطلاعات مرکزی متصل شدم و از بچه های .............. اطلاعات نفیسه را در خواست کردم... قرار شد که ظرف نیم ساعت دیگه بفرستند روی مونیتورم...
بخشی از اطلاعاتی که از نفیسه به دست آوردم این بود: نفیسه صدر... فرزند محمود... متولد 1370... صادره از شیراز... دانشجوی رشته معماری... دارای پرونده اغفال در جریان فتنه 88 ... دو بار دستگیر شده... برای بار دوم که در حیاط خلوت 11بازداشت بوده، خود زنی کرده و به مدت 22 روز در بیمارستان بستری شد... پس از سه ماه حبس و 22 روز بستری بودن در بیمارستان آزاد و به زندگی معمولی خود ادامه داد... نامبرده هیچ کدام از فرم های اقرار و توبه را نه تنها پر نکرده بلکه اقدام به پاره کردن آن فرم ها نموده و دو سه بار هم جلسه بازجویی را به هم زد... با یکی از ماموران زن اداره درگیر شد که در نتیجه آن درگیری، پس از ایجاد جراحت در صورت مامور زن، نهایتا منجر به شکسته شدن استخوان دست و یکی از داندان های خود نفیسه گردید...
خلاصه بگم... دختر شر و شوری که حسابی کله اش بوی قرمه سبزی میداد و باید کنترل میشد... باید پیداش میکردیم... بچه ها گفتند که دستگیر نشده و اطلاع چندانی هم ازش ندارند... یکی از بچه ها به نام سید محسن را مامور کردم که فورا به تمام عیون پیام بده و درباره وضعیت نفیسه پرس و جو کنه!
سید محسن این پیام را فرستاد:
🔷 سلام
طبق اطلاعات واصله از عیون، حدودا دو ماه هست که نفیسه صدر به خانه مراجعه نداشته و هیچ کدام از فامیل هایشان هم با او در ارتباط نیستند و اطلاعی از وضعیت او ندارند... حتی به شش نفر (!!) دوست پسرش هم جدیدا پیامی نداده و با آنها دیدار نکرده است. و من الله توفیق.
آقا صالح را هم مامور کردم تا همزمان از پزشکی قانونی و سردخانه ها استعلام کند... صالح برام نوشت:
🔷 سلام
هیچ سردخانه ای جواب مثبت نداده و پزشکی قانونی وجود چنین جنازه ای را تایید نکرده است. مرگ او بعید بنظر میرسد چرا که و من الله توفیق است.
خب... من با دو تا «و من الله توفیق» مواجهم... این ینی اعلام نظر قطعی و کارشناسی ماموران تحقیق... پس باید دنبال یه آدم زنده بگردم نه یه روح و جنازه... آدم زنده ای که به هیچ جا که باهاشون رابطه داشته سر نزده ... خطش هم دو سه ماهه که خاموشه... این مفقودیت چه معنی میتونست داشته باشه؟!
برای منی که حداقل روی ده تا پرونده مثل حیفا کار کرده بودم، فقط یه معنی میتونست داشته باشه... اینکه: شبکه ای کاملا دقیق و مخفی، این موجود را دارن مخفی میکنند برای روز مبادا... نفیسه زنده است و داره یه جایی توی همین شهر زندگی میکنه... زندگی که چه عرض کنم... در اصل، داره خودش را از ما مخفی میکنه...
خودم را جای اون شبکه گذاشتم... ببینم کجا میتونم نفیسه را قایم کنم که هم به این راحتی لو نره و هم جوری به معرکه نزدیک باشه که بتونم درست و به موقع ازش استفاده کنم... فقط یه جا به ذهنم رسید... اگر من مامور اون شبکه مجهول بودم، فقط یک جا بود
۱.۸k
۲۶ شهریور ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.