پارت پنجم
#پارت_پنجم
ای بابا مگه من دلغک اینام
ماهان-سلام علی اقا یه وقت یه زنگی به ما نزنی هاااااا ا تویی آرمان
خودش بود پشتم بهش بود و هنوز متوجه ام نشده بود قبل از اینکه سوتی بدم رفتم تو یکی از اتاقا و درو قفل کردم
-آروم باش دختر تو بالاخره میدونستی که یروز باهاش رو به رو میشی نگاه چهار سال گذشته آروم باش
از دنیا شنیده بودم که ماهک گفته بود ازدواج کرده بود و زنش هم ایرانی نبود اما سر زایمان مرد و الان ماهان و بود و پسرش اه دنیز بلند شو برو و مقابلش وایسا تا بفهمه بدون اون هم تو میتونی زندگی کنی بلند شم رفتم جلو آینه خب مشکلی نداشتم دستی به لباسم کشیدم و رفتم سمت در اتاق بازش کردمو رفتم بیرون نفس عمیقی کشیدمو رفتم سمتشون
-جمعتون جمعه گلتون کمه که تشریف فرما شد اااا آرمان علی معرفی نمیکنید ایشون رو
آرمان-ایشون یکی از دوستای مشترک منو علی هستن که تازه از فرانسه برگشته مثه خودمونه
-دنیز هستم شما از خانومتون جدا شدید
آرمان-نه خانومش سر زایمان مرد
-آرمان تو زبون آقا ماهان هستی احیانا
دستشو گرفت سمتو و گفت-خوشبختم
-همچنین
علی-راستی ماکان چطوره
ماهان-اونم خوبه پیش مادرمه
رفتم پیش آرمان نشستم و به شانسم یه فحش مثبت۳۰ سال دادم اخه چرا واقعا اییییی خدا کنه بتونم با آرمان حرصش بدم بچه پرو اما فکر کردم خیلی بی تفاوت برخورد میکنه اما بنده خدا اینقدر شکه شد که خدا میدونه واقعا دلم میخواست تلافی این چهار سالو سرش در بیارم من به خاطر اون... خلاصه یه آهنگ گذاشتن تمام زوج ها ریختن وسط ای خدا همچین با حسرت نگاه زوج ها کردم اما زوری رومو برگردوندم
آرمان در گوشم گفت-چرا با حسرت نگاه میکنی بلند شو بلند شو شیطون خانوم
-یعنیا نمیتونی مثه ادم درخواست رقص بدی
آرمان-نوچ
با خنده گفتم-خب کس دیگه ایه نیست مجبورم دیگه
آرمان-اهان پس مجبوری
-اوهوم اوهوم
تمام مدت ماهان داشت نگامون میکرد نمیدونم چرا دوست داشتم ناراحت شه غیرتی شه بلند شه و نذاره با آرمان برقصم اما فقط با دلخوری نگام کرد
داشتم با آرمان میرقصیدم
آرمان-از کجا میشناسیش
-کیو میگی
آرمان-دنیز خودتو نزن به اون راه
-عشق زندگیم بود اما ولم کرد دقیقا بعدش هم شوهرم دادن و طلاق گرفتمو...
آرمان-هنوز هم دوسش داری
-ن دیگه دوسش ندارم اون منو ول کرد و رفت
آرمان-تو عاشقش بودی هر کاری کنی هم نمی تونی فراموشش کنی منم سارا بهم خیانت کرد اما هنوز هم دوسش دارم
-آرمان تمومش کن
آرمان-دنیز من فقط دارم واقعیت رو میگم
ازش فاصله گرفتمو از ویلا خارج شدمو رفتم بیرون تا یه هوایی بخورم...
ای بابا مگه من دلغک اینام
ماهان-سلام علی اقا یه وقت یه زنگی به ما نزنی هاااااا ا تویی آرمان
خودش بود پشتم بهش بود و هنوز متوجه ام نشده بود قبل از اینکه سوتی بدم رفتم تو یکی از اتاقا و درو قفل کردم
-آروم باش دختر تو بالاخره میدونستی که یروز باهاش رو به رو میشی نگاه چهار سال گذشته آروم باش
از دنیا شنیده بودم که ماهک گفته بود ازدواج کرده بود و زنش هم ایرانی نبود اما سر زایمان مرد و الان ماهان و بود و پسرش اه دنیز بلند شو برو و مقابلش وایسا تا بفهمه بدون اون هم تو میتونی زندگی کنی بلند شم رفتم جلو آینه خب مشکلی نداشتم دستی به لباسم کشیدم و رفتم سمت در اتاق بازش کردمو رفتم بیرون نفس عمیقی کشیدمو رفتم سمتشون
-جمعتون جمعه گلتون کمه که تشریف فرما شد اااا آرمان علی معرفی نمیکنید ایشون رو
آرمان-ایشون یکی از دوستای مشترک منو علی هستن که تازه از فرانسه برگشته مثه خودمونه
-دنیز هستم شما از خانومتون جدا شدید
آرمان-نه خانومش سر زایمان مرد
-آرمان تو زبون آقا ماهان هستی احیانا
دستشو گرفت سمتو و گفت-خوشبختم
-همچنین
علی-راستی ماکان چطوره
ماهان-اونم خوبه پیش مادرمه
رفتم پیش آرمان نشستم و به شانسم یه فحش مثبت۳۰ سال دادم اخه چرا واقعا اییییی خدا کنه بتونم با آرمان حرصش بدم بچه پرو اما فکر کردم خیلی بی تفاوت برخورد میکنه اما بنده خدا اینقدر شکه شد که خدا میدونه واقعا دلم میخواست تلافی این چهار سالو سرش در بیارم من به خاطر اون... خلاصه یه آهنگ گذاشتن تمام زوج ها ریختن وسط ای خدا همچین با حسرت نگاه زوج ها کردم اما زوری رومو برگردوندم
آرمان در گوشم گفت-چرا با حسرت نگاه میکنی بلند شو بلند شو شیطون خانوم
-یعنیا نمیتونی مثه ادم درخواست رقص بدی
آرمان-نوچ
با خنده گفتم-خب کس دیگه ایه نیست مجبورم دیگه
آرمان-اهان پس مجبوری
-اوهوم اوهوم
تمام مدت ماهان داشت نگامون میکرد نمیدونم چرا دوست داشتم ناراحت شه غیرتی شه بلند شه و نذاره با آرمان برقصم اما فقط با دلخوری نگام کرد
داشتم با آرمان میرقصیدم
آرمان-از کجا میشناسیش
-کیو میگی
آرمان-دنیز خودتو نزن به اون راه
-عشق زندگیم بود اما ولم کرد دقیقا بعدش هم شوهرم دادن و طلاق گرفتمو...
آرمان-هنوز هم دوسش داری
-ن دیگه دوسش ندارم اون منو ول کرد و رفت
آرمان-تو عاشقش بودی هر کاری کنی هم نمی تونی فراموشش کنی منم سارا بهم خیانت کرد اما هنوز هم دوسش دارم
-آرمان تمومش کن
آرمان-دنیز من فقط دارم واقعیت رو میگم
ازش فاصله گرفتمو از ویلا خارج شدمو رفتم بیرون تا یه هوایی بخورم...
۵.۹k
۱۶ مرداد ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.