پارت هفتم
#پارت_هفتم
*ماهک*
با خستگی از خواب بیدار شدم اوففففففففف عاغا من نخوام برم دانشگاه کیو باید ببینم
چون طبق معمول بلند حرف زده بودم و مامانم شنیده بود
زهرا-باید منو ببینی که نشونت میدم عاقبت دانشگاه نرفتن چیه بلند شو ببینم
اونقدر خوابم میومد که نفهمیدم کی خواب رفتم
زهرا-ماهک بلند شو ماهک دیرت شد دختره بی انظباط بلند شو بیینم
یه نگاه به ساعت انداختم دیدم ای وای من دیرم شده حسابی تند تند لباس هامو پوشیدم و رفتم بیرون واییی خدا بدبخت شدم امروز با کیانی داشتم ایییی خدا مطمئنم رام نمیداد سر کلاس دیگه داشت اشکم در میومد که رسیدم داخل دانشگاه یعنی خر هم پر نمیزد
اسکل هستماااااا خو اون مگسه ن خر
وایییی دیرم شده تو فکر اینجور چیزا هستم
تو راهرو عین یوزپلنگ دویدم تا رسیدم که به کلاسم یه هفت هشت تا صلوات فرستادم و در زدم و صدایی که اصلا شبیه کیانی نبود اصلاااااااااااا جواب داد بفرمایید منم درو باز کردم عین دیوونه ها فقط کله امو بردم داخل دیدم به به عجب پسری چه جیگری اصلا مرد زندگی خلاصه داشتم دیدش میزدم البته فقط لباس هاشو اونم زیر چشمی که کیانی خوشگله گفت
آرمان-خانوم این چه وقته اومدنه اصلا میدونید ساعت چنده
-آره میدونم ساعت چنده چون کلاس سوم ابتدایی یادم دادن
آرمان-به به عجب دانشجویی زبون دراز بی انظباط
-اضافه کن زیبا خوش اخلاق مهربان دلسوز خوش هیکل نگاه درست اضافه کن چیزی از قلم نیوفته
آرمان-به خاطر اینکه جلسه اول عیب نداره اما تکرار نشه لطفا
زیر لب گفتم-ایشششش برا من منت میزاره رام داده داخل کلاس خو میگفتی برو بیرون بچه پرو
آرمان-چیزی گفتید
-اهان داشتم میگفتم چه استاد خوبی که به خاطر ده دقیقه تاخیر رام داد داخل کلاس نگاه دقت کنید ده دقیقه خیلی هاااااااااااا
با کلی عصبانیت و حرص نشستم سر جام ای صد رحمت به کیانی اون لااقل اگه راهت میداد که احتمالش بسیار بسیار کم بود دیگه اینجوری نمیکرد
آرمان-خب من به جای اقای کیانی اومدم آرمان کیانی هستم
خلاصه کلی چرت و پرت دیگه گفت اما من نفهمیدم چون خیلی تو فکر بودم اسمش برام خیلی اشنا بود آرمان کیانی ای خدا مطمئنم یه جایی دیدم خلاصه مشخص شد دعاهامون گرفته و کیانی رفته زیر کامیون نه باو مسخره میکنماااا یه تصادف کوچیک کرده اینم بچه برادرشه که به جای اون اومده ماشالله هزار ماشالله بردار زاده مرد زندگی هااااااا اما اخلاق صفر موقع درس دادن خیلی گوه اخلاق میشه بعد از درس دادن درست میشه وایسا امروز بغیر این کلاس دیگه کلاس ندارم بعدش میرم دیدن ماهان داخل شرکت شریکش هم ببینم شاید تونستم تورش کنم ماشالله کلاس یک ساعته برام یک قرن گذشت سوار ماشینم شدمو ادرس هم قبلا از ماهان گرفته بودم...
*ماهک*
با خستگی از خواب بیدار شدم اوففففففففف عاغا من نخوام برم دانشگاه کیو باید ببینم
چون طبق معمول بلند حرف زده بودم و مامانم شنیده بود
زهرا-باید منو ببینی که نشونت میدم عاقبت دانشگاه نرفتن چیه بلند شو ببینم
اونقدر خوابم میومد که نفهمیدم کی خواب رفتم
زهرا-ماهک بلند شو ماهک دیرت شد دختره بی انظباط بلند شو بیینم
یه نگاه به ساعت انداختم دیدم ای وای من دیرم شده حسابی تند تند لباس هامو پوشیدم و رفتم بیرون واییی خدا بدبخت شدم امروز با کیانی داشتم ایییی خدا مطمئنم رام نمیداد سر کلاس دیگه داشت اشکم در میومد که رسیدم داخل دانشگاه یعنی خر هم پر نمیزد
اسکل هستماااااا خو اون مگسه ن خر
وایییی دیرم شده تو فکر اینجور چیزا هستم
تو راهرو عین یوزپلنگ دویدم تا رسیدم که به کلاسم یه هفت هشت تا صلوات فرستادم و در زدم و صدایی که اصلا شبیه کیانی نبود اصلاااااااااااا جواب داد بفرمایید منم درو باز کردم عین دیوونه ها فقط کله امو بردم داخل دیدم به به عجب پسری چه جیگری اصلا مرد زندگی خلاصه داشتم دیدش میزدم البته فقط لباس هاشو اونم زیر چشمی که کیانی خوشگله گفت
آرمان-خانوم این چه وقته اومدنه اصلا میدونید ساعت چنده
-آره میدونم ساعت چنده چون کلاس سوم ابتدایی یادم دادن
آرمان-به به عجب دانشجویی زبون دراز بی انظباط
-اضافه کن زیبا خوش اخلاق مهربان دلسوز خوش هیکل نگاه درست اضافه کن چیزی از قلم نیوفته
آرمان-به خاطر اینکه جلسه اول عیب نداره اما تکرار نشه لطفا
زیر لب گفتم-ایشششش برا من منت میزاره رام داده داخل کلاس خو میگفتی برو بیرون بچه پرو
آرمان-چیزی گفتید
-اهان داشتم میگفتم چه استاد خوبی که به خاطر ده دقیقه تاخیر رام داد داخل کلاس نگاه دقت کنید ده دقیقه خیلی هاااااااااااا
با کلی عصبانیت و حرص نشستم سر جام ای صد رحمت به کیانی اون لااقل اگه راهت میداد که احتمالش بسیار بسیار کم بود دیگه اینجوری نمیکرد
آرمان-خب من به جای اقای کیانی اومدم آرمان کیانی هستم
خلاصه کلی چرت و پرت دیگه گفت اما من نفهمیدم چون خیلی تو فکر بودم اسمش برام خیلی اشنا بود آرمان کیانی ای خدا مطمئنم یه جایی دیدم خلاصه مشخص شد دعاهامون گرفته و کیانی رفته زیر کامیون نه باو مسخره میکنماااا یه تصادف کوچیک کرده اینم بچه برادرشه که به جای اون اومده ماشالله هزار ماشالله بردار زاده مرد زندگی هااااااا اما اخلاق صفر موقع درس دادن خیلی گوه اخلاق میشه بعد از درس دادن درست میشه وایسا امروز بغیر این کلاس دیگه کلاس ندارم بعدش میرم دیدن ماهان داخل شرکت شریکش هم ببینم شاید تونستم تورش کنم ماشالله کلاس یک ساعته برام یک قرن گذشت سوار ماشینم شدمو ادرس هم قبلا از ماهان گرفته بودم...
۶.۷k
۱۶ مرداد ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.