چشمای قشنگ تو
#part61
چشمای قشنگ تو✨
ارسلان:خفه شو بهت میگم دیانا رو کجا بردن
شقایق:عه قرارمون این نبود ک انقد بی ادب باشیا
ارسلان:دهنتو گل بگیر بنال ببینم کجا بردنش
شقایق:میخوای بدونی
ارسلان:.......
شقایق:خب باید بگم که بردنش ترکیه تا بفروشنش
ارسلان:چی
شقایق:هنوز حرفم تموم نشده بهت یاد ندادن نپری تو حرف دیگران؟
اونجا میبرنش به یع هتل بزرگ که امسال خودش هستن و عربستانی ها میان و اونارو میخرن دخترایی مثل دیانا ک هم خوشگلن هم دخترن رو زود میخرن و با ی قیمت خوب آقای کاشی
ارسلان:خفه شوووووو کسی حق نداره به دیانا دست بزنهههه
شقایق:اون دیگ ب ما ربط نداره اون فروخته میشه
ارسلان:شقایق ایشاله بمیری ایشاله از پات دربیاد(باداد)
شقایق:فعلا ک تو داری میمیری
.................
#دیانا
سوار یه هواپیما شدیم که پر از دخترای .......بود همشون یه لباس های ناجور پوشیده بودن و خودشون رو تو آرایش خفه کرده بودن همه جاشون عمل بود یه شلوار خیلی جذب ک بیشترش هم پاره بود با یک مانتوی تنگ تر و کوتاه تر پوشیده بودن موهای رنگ کردشون هم ریخته بودن رو شونه هاشون شال هاشون هم ک از سرشون افتاده بود
خانمه:بگیر همینجا بشین
دیانا:.....
خانمه:بشین دیگه
دیانا:کنار یه دختری نشستم که با تعجب نگام کرد
دختره:با این وضعیت هیچ کس نمی خرتت
دیانا:چ.چ.یی
دختره:مگ خبر نداری قراره کجا بریم
دیانا:نههههه
دختره:ما اول میریم ترکیه تو ی هتل امشب رو اونجا میمونیم و فردا عربستانی ها میان و مارو میخرن و با خودشون میبرن
دیانا:نههه امکان ندارههههه(با گریه)
دختره:بهت پیشنهاد میکنم سرو وضعت رد درست کن اگه خواستی خودم موهات رو رنگ میکنم ارایشت هم با من ی دست لباسم واست جور میکنم
دیانا:گریههههه
.........
رسیدیم ترکیه تو فرودگاه بودیم اگه میخواستم فرار کنم الان بهترین موقع بود
باید اینجا ی جوری خودمو گم و گور میکردم تا کسی پیدام نکنه بعدم با اولین پرواز برگردم ایران
چشمای قشنگ تو✨
ارسلان:خفه شو بهت میگم دیانا رو کجا بردن
شقایق:عه قرارمون این نبود ک انقد بی ادب باشیا
ارسلان:دهنتو گل بگیر بنال ببینم کجا بردنش
شقایق:میخوای بدونی
ارسلان:.......
شقایق:خب باید بگم که بردنش ترکیه تا بفروشنش
ارسلان:چی
شقایق:هنوز حرفم تموم نشده بهت یاد ندادن نپری تو حرف دیگران؟
اونجا میبرنش به یع هتل بزرگ که امسال خودش هستن و عربستانی ها میان و اونارو میخرن دخترایی مثل دیانا ک هم خوشگلن هم دخترن رو زود میخرن و با ی قیمت خوب آقای کاشی
ارسلان:خفه شوووووو کسی حق نداره به دیانا دست بزنهههه
شقایق:اون دیگ ب ما ربط نداره اون فروخته میشه
ارسلان:شقایق ایشاله بمیری ایشاله از پات دربیاد(باداد)
شقایق:فعلا ک تو داری میمیری
.................
#دیانا
سوار یه هواپیما شدیم که پر از دخترای .......بود همشون یه لباس های ناجور پوشیده بودن و خودشون رو تو آرایش خفه کرده بودن همه جاشون عمل بود یه شلوار خیلی جذب ک بیشترش هم پاره بود با یک مانتوی تنگ تر و کوتاه تر پوشیده بودن موهای رنگ کردشون هم ریخته بودن رو شونه هاشون شال هاشون هم ک از سرشون افتاده بود
خانمه:بگیر همینجا بشین
دیانا:.....
خانمه:بشین دیگه
دیانا:کنار یه دختری نشستم که با تعجب نگام کرد
دختره:با این وضعیت هیچ کس نمی خرتت
دیانا:چ.چ.یی
دختره:مگ خبر نداری قراره کجا بریم
دیانا:نههههه
دختره:ما اول میریم ترکیه تو ی هتل امشب رو اونجا میمونیم و فردا عربستانی ها میان و مارو میخرن و با خودشون میبرن
دیانا:نههه امکان ندارههههه(با گریه)
دختره:بهت پیشنهاد میکنم سرو وضعت رد درست کن اگه خواستی خودم موهات رو رنگ میکنم ارایشت هم با من ی دست لباسم واست جور میکنم
دیانا:گریههههه
.........
رسیدیم ترکیه تو فرودگاه بودیم اگه میخواستم فرار کنم الان بهترین موقع بود
باید اینجا ی جوری خودمو گم و گور میکردم تا کسی پیدام نکنه بعدم با اولین پرواز برگردم ایران
۴.۲k
۱۸ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.