🤎عطر تلخ🤎P15
(فردا صبح)
×هوی پاشوووووو دیرهههه
+چی میگی (با صدای خواب آلود)
×جونگ کوک گفت ساعت ۷ پایین باشیم الان ی ربع به ۷عه نه وقت آماده شدن داریم نه جمع کردن لباساااا
ی دفعه خواب از سرم پرید و داد زدم
+چیییی چرا زودتر بیدار نشدیییی
×خودت چرا زودتر بیدار نشدیی
+اوووووففففف
بدو بدو شروع کردیم لباس پوشیدن و آرایش کردن
×ساعت ۷ شدددد
+یا خداااا وسایلاااا
همینجوری لباسارو چپوندیم تو چمدون و اومدیم بیرون
دیدیم جونگ کوک و تهیونگ همینطوری رو صندلی خوابشون برده
×آخه چه کیوتن
+کیوت؟ همین کیوتا بیدار شن پارمون میکنن
×بزار ی عکس ازشون بگیرم
رفتم سمت یونسو و بهش گفتم
+این فیلتر آرایشیم روشون امتحان کن
×دهنت😂😂😂
+😂😂😂
جوری بلند خندیدیم که از خواب بیدار شدن با ی چهره عصبانی گفتن
_ساعت چنده ؟
+۷ و ربع
_ی ربع تاخییر؟
+ی ربع فقط ی ربع خیلی نیستا
_واقعا؟
+آره
_باشه شاید منم ی باز ی ، ی ربعی معطلت کنم مشکلی که ندارم
سرمو به نشونه منفی تکون دادم و گفتم
+نه
_خب بریم دیگه همینجوریشم دیر کردید
سوار ی تاکسی شدیم و سمت خونه جدیدمون رفتیم
ی نمای سفید و مدرن داشت (اسلاید ۲)
وارد خونه شدیم پشمام ریخته بود
کف و دیوار کاملا سفید بود ، و فقط ی دست مبل طوسی توی پذیرایی بود
ی آشپزخونه تقریبا بزرگ بالای پذیرایی بود
۵،۶ پله سفید رنگ که طبقه اول و به طبقه دوم وصل کرده بود که فقط اتاق ها توی اون طبقه بودن (اسلاید ۳)
رفتم طبقه بالا و یکی از اتاقا رو انتخاب کردم اونم کاملا مدرن بود (اسلاید ۴)
وسایلا رو چیدم و اومدم پایین دیدم پسرا مشغول بازین و یونسو ام سرش تو گوشیه
+من میرم یکم غذا درست کنم
×باشه
+باشه؟ جمع کن خودتو بیا کمک کن ببینم
داشتم قارچ خورد میکردم که فضولیم گل کرد و رفتم ببینم چند چندن چه خبرا (فیفا بازی میکنن)
همون لحظه جونگ کوک ی گل زد منم با چاقوی تو دستم بالا پایین پریدم
(جونگ کوک ویو)
_گلللللل
دیدم لیا ی چاقو دستشه و داره بالا پایین میپره برای ی لحظه به خودم لرزیدم
+یا جونگ کوکا چرا میترسی؟
_اون چاقو
+یوهاهاها اومدم تو رو بکشم
_....
+کی رو بکشممم؟؟؟
دیدم تهیونگ زیر لبش گفت
÷نه که این کارم نکردی
+چی گفتی ؟
#بی_تی_اس #فن_فیکشن
×هوی پاشوووووو دیرهههه
+چی میگی (با صدای خواب آلود)
×جونگ کوک گفت ساعت ۷ پایین باشیم الان ی ربع به ۷عه نه وقت آماده شدن داریم نه جمع کردن لباساااا
ی دفعه خواب از سرم پرید و داد زدم
+چیییی چرا زودتر بیدار نشدیییی
×خودت چرا زودتر بیدار نشدیی
+اوووووففففف
بدو بدو شروع کردیم لباس پوشیدن و آرایش کردن
×ساعت ۷ شدددد
+یا خداااا وسایلاااا
همینجوری لباسارو چپوندیم تو چمدون و اومدیم بیرون
دیدیم جونگ کوک و تهیونگ همینطوری رو صندلی خوابشون برده
×آخه چه کیوتن
+کیوت؟ همین کیوتا بیدار شن پارمون میکنن
×بزار ی عکس ازشون بگیرم
رفتم سمت یونسو و بهش گفتم
+این فیلتر آرایشیم روشون امتحان کن
×دهنت😂😂😂
+😂😂😂
جوری بلند خندیدیم که از خواب بیدار شدن با ی چهره عصبانی گفتن
_ساعت چنده ؟
+۷ و ربع
_ی ربع تاخییر؟
+ی ربع فقط ی ربع خیلی نیستا
_واقعا؟
+آره
_باشه شاید منم ی باز ی ، ی ربعی معطلت کنم مشکلی که ندارم
سرمو به نشونه منفی تکون دادم و گفتم
+نه
_خب بریم دیگه همینجوریشم دیر کردید
سوار ی تاکسی شدیم و سمت خونه جدیدمون رفتیم
ی نمای سفید و مدرن داشت (اسلاید ۲)
وارد خونه شدیم پشمام ریخته بود
کف و دیوار کاملا سفید بود ، و فقط ی دست مبل طوسی توی پذیرایی بود
ی آشپزخونه تقریبا بزرگ بالای پذیرایی بود
۵،۶ پله سفید رنگ که طبقه اول و به طبقه دوم وصل کرده بود که فقط اتاق ها توی اون طبقه بودن (اسلاید ۳)
رفتم طبقه بالا و یکی از اتاقا رو انتخاب کردم اونم کاملا مدرن بود (اسلاید ۴)
وسایلا رو چیدم و اومدم پایین دیدم پسرا مشغول بازین و یونسو ام سرش تو گوشیه
+من میرم یکم غذا درست کنم
×باشه
+باشه؟ جمع کن خودتو بیا کمک کن ببینم
داشتم قارچ خورد میکردم که فضولیم گل کرد و رفتم ببینم چند چندن چه خبرا (فیفا بازی میکنن)
همون لحظه جونگ کوک ی گل زد منم با چاقوی تو دستم بالا پایین پریدم
(جونگ کوک ویو)
_گلللللل
دیدم لیا ی چاقو دستشه و داره بالا پایین میپره برای ی لحظه به خودم لرزیدم
+یا جونگ کوکا چرا میترسی؟
_اون چاقو
+یوهاهاها اومدم تو رو بکشم
_....
+کی رو بکشممم؟؟؟
دیدم تهیونگ زیر لبش گفت
÷نه که این کارم نکردی
+چی گفتی ؟
#بی_تی_اس #فن_فیکشن
۵.۷k
۱۹ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.