رویای عاشقی
پارت۲
ولی دایی
کیم:صدایی نشنوم ات
چشم
ناراحت شدم داییم هیچ وقت سرم داد نزده بود ناراحت بلند شدم با تهیونگ اشنا شده بودم پسر باحالی بود جای برادری پسر خوشتیپی هم هست تهیونگ بلند شدم اخترام گذاشتم که تهیونگ اومد سمتم بدون توجه بهش رفتم بیرون
@ات ات وایستا
بله جناب کیمممم
@چته منکه دستور ندادم دایی خودت دستور داده
ببخشید میدونم امرتون
@عرضی نیست میخواستم بدونم این خانوم زیبا چند ساعتی برای یه پسر خوشگل تر از خودش وقت داره یا این پسر خوشتیپ بره ؟
خود شیفته
@حالااا وقت داری؟
چیکار داری
@بریم یه دوری بزنیم
اتفاقا دلم گرفته ...
@پس دم در منتظرم
منتظر جواب نموند و رفت رفتم تو اتاقم و لباسم عوض کردم و رفتم بیرون ماشین تهیونگ دیدم رفتم در جلو باز کردم تا خواستم بشینم دوتا چشم متعجب دیدم صدام یکم رفت بالا
با این میخواییم بریم؟
اومدن پایین از ماشین و اون پسره اسمش چی بودددد اها جئون ولی اینکه فاملیه دستشو گذاشت رو در و
_این به درخت میگن خانوم کوچولو
تعجب کردم حالا چی بگم ؟
اولن خانوم کوچولو نه و خانوم پارک دومن این اقا پسر اسن نداره
با لحن متعجب و مسخره گفت
_اسم نداره؟شوخی میکنی؟اسم به این جذابی جئون جونگ کوک مثل خودم جذابه نه؟
شما هردوتون کم دارین من نمیام
_خداروشکر
چیزی گفتی
_نه بفرمایید ماشین دارین یا براتون تاکسی بگیرم؟
نخیر ماشینم هست
پسره ... راه افتادم
@ات کوک بچه لازی در نیارین ات بیا بشین اینجوری شاید باهم اشنا بشین دیگه به سروکله هم نپرین
من من به سروکله این اقا پسر میپرم اینه میپره پسره خودشیفته
معلوم بود داره حرص میخوره ولی نشون نمیداد
_من من خودشیفتم
فکر کنم حرفی برای گفتن نداشت چون سریع نشست
@ات بیا بشین افرین دختره خوب
خندیدم و عقب نشستم راه افتادیم رفتیم سرمو تکیه دادم به پنجره ماشین و بیرون نگاه میکردم و با دقت به اهنگی که تهیونگ گذاشته بود گوش میدادم که کم کم چشام گرم شد و خوابیدم
؟ات ات بلند شو ات؟
چشمام اروم اروم باز کردم تهیونگ در عقب باز کرده بود و خم شده بود سمت من خیلی نزدیکم بود و این منو معذب میکرد
اها باشه
رفت بیرون پیاده شدم لز ماشین روبه روی یه رستوران بزرگ بودیم کوک جلومون وایستاده بود راه افتادیم هنوز گیج خواب بودیم که نزدیک بود برم تو در که یهو توسط یکی کشیده شدم و پرت شدم تو بغلش نگاه کردم
شرط
۱۵لایک
۳۰ کامنت
ولی دایی
کیم:صدایی نشنوم ات
چشم
ناراحت شدم داییم هیچ وقت سرم داد نزده بود ناراحت بلند شدم با تهیونگ اشنا شده بودم پسر باحالی بود جای برادری پسر خوشتیپی هم هست تهیونگ بلند شدم اخترام گذاشتم که تهیونگ اومد سمتم بدون توجه بهش رفتم بیرون
@ات ات وایستا
بله جناب کیمممم
@چته منکه دستور ندادم دایی خودت دستور داده
ببخشید میدونم امرتون
@عرضی نیست میخواستم بدونم این خانوم زیبا چند ساعتی برای یه پسر خوشگل تر از خودش وقت داره یا این پسر خوشتیپ بره ؟
خود شیفته
@حالااا وقت داری؟
چیکار داری
@بریم یه دوری بزنیم
اتفاقا دلم گرفته ...
@پس دم در منتظرم
منتظر جواب نموند و رفت رفتم تو اتاقم و لباسم عوض کردم و رفتم بیرون ماشین تهیونگ دیدم رفتم در جلو باز کردم تا خواستم بشینم دوتا چشم متعجب دیدم صدام یکم رفت بالا
با این میخواییم بریم؟
اومدن پایین از ماشین و اون پسره اسمش چی بودددد اها جئون ولی اینکه فاملیه دستشو گذاشت رو در و
_این به درخت میگن خانوم کوچولو
تعجب کردم حالا چی بگم ؟
اولن خانوم کوچولو نه و خانوم پارک دومن این اقا پسر اسن نداره
با لحن متعجب و مسخره گفت
_اسم نداره؟شوخی میکنی؟اسم به این جذابی جئون جونگ کوک مثل خودم جذابه نه؟
شما هردوتون کم دارین من نمیام
_خداروشکر
چیزی گفتی
_نه بفرمایید ماشین دارین یا براتون تاکسی بگیرم؟
نخیر ماشینم هست
پسره ... راه افتادم
@ات کوک بچه لازی در نیارین ات بیا بشین اینجوری شاید باهم اشنا بشین دیگه به سروکله هم نپرین
من من به سروکله این اقا پسر میپرم اینه میپره پسره خودشیفته
معلوم بود داره حرص میخوره ولی نشون نمیداد
_من من خودشیفتم
فکر کنم حرفی برای گفتن نداشت چون سریع نشست
@ات بیا بشین افرین دختره خوب
خندیدم و عقب نشستم راه افتادیم رفتیم سرمو تکیه دادم به پنجره ماشین و بیرون نگاه میکردم و با دقت به اهنگی که تهیونگ گذاشته بود گوش میدادم که کم کم چشام گرم شد و خوابیدم
؟ات ات بلند شو ات؟
چشمام اروم اروم باز کردم تهیونگ در عقب باز کرده بود و خم شده بود سمت من خیلی نزدیکم بود و این منو معذب میکرد
اها باشه
رفت بیرون پیاده شدم لز ماشین روبه روی یه رستوران بزرگ بودیم کوک جلومون وایستاده بود راه افتادیم هنوز گیج خواب بودیم که نزدیک بود برم تو در که یهو توسط یکی کشیده شدم و پرت شدم تو بغلش نگاه کردم
شرط
۱۵لایک
۳۰ کامنت
۳.۸k
۰۵ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.