تصادف
تصادف
پارت ۱۹
ا.ت از بس گریه کرده بود که دیگه جونی نداشت و بیهوش شد
(ا.ت ویو)
وقتی چشمام باز کردم رو تخت بود تهیونگ و دکتر هم بالا سرم
دکتر:اقای کیم خانومتون بهوش اومد
-مرسی
دکتر رفت
بعد که ویندوزم بالا اومد حرف دکتر که گفت خانومتون تو ذهنم پلی شد مثل بز رو تخت نشستم
-چته
+ساعت چنه؟
-1 ظهر، خانوم یه هفته هس بیهوشی
+چییی یه هفته؟
-اره
-راستی سوپرایز دارم برات
+سوپرایز؟
-اره
+دیونه ای؟
-سالمم
+ببرم ببینمش
-باشه بلند شو
بلند شدم رفتیم حیاط عمارت
با چیزی که دیدم دلم ریخت
اون...
جسد خونی سوهو بود
که سگا داشتن گوشتشو میخوردن
-خوشت اومد؟ (پوزخند)
ولم کرد رفت تو عمارت
منم بعد کلی گریه وارد عمارت شدم رفتم اتاقم یه گوشه نشستم خودمو بغل کردم
که صدای فلوریا شنیدم
که داره میگه
فلوریا:این عمارت امروز رو هواس بله کاملن منفجر میشه
و کیم تهیونگ هم میمیره
همه اموالش مال من میشه
خیلی بیخیال رفتم رو تخت لم دادم گفتم دیگه نسبت به همه چی بی تفاوتم
ولی من هنوز عاشق بودم
رفتم یه مینی دوش گرفتم اومدم بیرون ساعت 10 بود به گفته فلوریا ساعت 11 بمب منفجر میشد
رفتم سمت اتاقش در زدم
-بیا تو
رفتم داخل
-کاری داری؟
+عمارت یه ساعت دیگه منفجر میشه
-بخاطر کشتن سوهو انتقام میگیری؟ (با خنده)
+خبر قربان همه چی براش تعریف کردم
-مدرک داری ثابت کنی؟
+یه بار تو عمرت به حرفم گوش کن اگه دیدی چیزی نشد منو مثل سوهو بکش
-چجوری اعتماد کنم
گوشیم دادم بهش
-چیه؟
+همه دار ندارم تو گوشیه اگه چیزی شد گوشیمو بشکون
-رمزش؟
وای اگه رمض بگم عکسا ببینه چی همش خودشه اصلا ول کن بزار ببینه
+تدی خرسه
-این چه رمزیه؟
+به تو چه
-با من اینجوری حرف نزن وگرنه گوشیتو میشکونم
یه لحظه شوک بهم وارد شد با لکنت گفتم
+ن...نه واایسا نه وایسا
-پس اینقدر حساسی
-میخوام لباس عوض کنم برو بیرون با اگه میخوای وایسا نگا کن
+والا قبلا دیدمت
-چی؟
+هیچی رفتم
بعد لباس پوشید اومد بیرون
+به همه بگو از عمارت برن
-حیف من که دارم به حرف تو گوش میدم
یجوری نگاش کردم که گفت
-خب حالا چرا اینجوری نگا میکنی(تعجب)
جوابش ندادم
پرش زمانی بیرون عمارت
-چرا منفجر نمیشه؟
+چند دقیقه دیگه وایسا اگه چیز نشد منو بکش
-تنبیه میشی بیب
بعد این حرف ته عمارت منفجر شد
قیافه ته هم رفت توهم با حالت تخس داشت نگا میکرد
+اون فلوریا نیس؟
-خودشه، باهام بیا
پارت ۱۹
ا.ت از بس گریه کرده بود که دیگه جونی نداشت و بیهوش شد
(ا.ت ویو)
وقتی چشمام باز کردم رو تخت بود تهیونگ و دکتر هم بالا سرم
دکتر:اقای کیم خانومتون بهوش اومد
-مرسی
دکتر رفت
بعد که ویندوزم بالا اومد حرف دکتر که گفت خانومتون تو ذهنم پلی شد مثل بز رو تخت نشستم
-چته
+ساعت چنه؟
-1 ظهر، خانوم یه هفته هس بیهوشی
+چییی یه هفته؟
-اره
-راستی سوپرایز دارم برات
+سوپرایز؟
-اره
+دیونه ای؟
-سالمم
+ببرم ببینمش
-باشه بلند شو
بلند شدم رفتیم حیاط عمارت
با چیزی که دیدم دلم ریخت
اون...
جسد خونی سوهو بود
که سگا داشتن گوشتشو میخوردن
-خوشت اومد؟ (پوزخند)
ولم کرد رفت تو عمارت
منم بعد کلی گریه وارد عمارت شدم رفتم اتاقم یه گوشه نشستم خودمو بغل کردم
که صدای فلوریا شنیدم
که داره میگه
فلوریا:این عمارت امروز رو هواس بله کاملن منفجر میشه
و کیم تهیونگ هم میمیره
همه اموالش مال من میشه
خیلی بیخیال رفتم رو تخت لم دادم گفتم دیگه نسبت به همه چی بی تفاوتم
ولی من هنوز عاشق بودم
رفتم یه مینی دوش گرفتم اومدم بیرون ساعت 10 بود به گفته فلوریا ساعت 11 بمب منفجر میشد
رفتم سمت اتاقش در زدم
-بیا تو
رفتم داخل
-کاری داری؟
+عمارت یه ساعت دیگه منفجر میشه
-بخاطر کشتن سوهو انتقام میگیری؟ (با خنده)
+خبر قربان همه چی براش تعریف کردم
-مدرک داری ثابت کنی؟
+یه بار تو عمرت به حرفم گوش کن اگه دیدی چیزی نشد منو مثل سوهو بکش
-چجوری اعتماد کنم
گوشیم دادم بهش
-چیه؟
+همه دار ندارم تو گوشیه اگه چیزی شد گوشیمو بشکون
-رمزش؟
وای اگه رمض بگم عکسا ببینه چی همش خودشه اصلا ول کن بزار ببینه
+تدی خرسه
-این چه رمزیه؟
+به تو چه
-با من اینجوری حرف نزن وگرنه گوشیتو میشکونم
یه لحظه شوک بهم وارد شد با لکنت گفتم
+ن...نه واایسا نه وایسا
-پس اینقدر حساسی
-میخوام لباس عوض کنم برو بیرون با اگه میخوای وایسا نگا کن
+والا قبلا دیدمت
-چی؟
+هیچی رفتم
بعد لباس پوشید اومد بیرون
+به همه بگو از عمارت برن
-حیف من که دارم به حرف تو گوش میدم
یجوری نگاش کردم که گفت
-خب حالا چرا اینجوری نگا میکنی(تعجب)
جوابش ندادم
پرش زمانی بیرون عمارت
-چرا منفجر نمیشه؟
+چند دقیقه دیگه وایسا اگه چیز نشد منو بکش
-تنبیه میشی بیب
بعد این حرف ته عمارت منفجر شد
قیافه ته هم رفت توهم با حالت تخس داشت نگا میکرد
+اون فلوریا نیس؟
-خودشه، باهام بیا
- ۲۰.۳k
- ۲۷ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط