عشق مشکی
عشق مشکی
p 16
از زبان ا.ت:
تهیونگ کاره خودشو کرد منم جون نداشتم مقاومت کنم
چند ساعت بعد~~~
تهیونگ ازم دست کشید بلاخره و از اتاق رفت بیرون درست زمانی که به نوازش هاش
احتیاج داشتم تنهام گذاشت
و بازم اشکای مزاحم نفهمیدم چیشد که خوابم برد
(چند مین بعد)
از خواب بیدار شدم بلند شدم درد بدی حس کردم به سمت حموم رفتم حس نجس بودن میکردم
نمیتونستم راه برم به سمت حموم به زور رفتم وان حمومو پر آب و شامپو کردم داخلش دراز کشیدم
از یه خون اشام چی انتظار میرفت بی احساس یکمم محبت بلد نیست فقط به ا.د جونش محبت میکنه
بعد چند دقیقه تو آب بودم که تشنم شد از وان اومدم بیرون حولمو پوشیدم
به سمت لباسام رفتم
لباسامو پوشیدم و رفتم از اتاق بیرون هنوزم پنگوعنی راه میرفتم
که ا.د اومد از پشت موهامو کشید
$ا.د:توعه هرزه چرا با دوست پسر من خوابیدی کثافت
و یک سیلی زد تو گوشم
حس شکستن قلبمو حس کردم
-اون شوهر منه به تو ربطی ندارع
تهیونگ اومد از کمر ا.د گرفت و یه چشم قره به من رفت
ا.دو برد تو اتاقش منم پوزخند روی لبم پر رنگ تر شد
گیر ۲ تا دیوونه افتادم که راه به راه منو میزنن
از زبان تهیونگ:
ا.دو بردم تو اتاقم
+تهیونگ:ا.د چته بیب؟؟؟
$ا.د:چرا باهاش خوابیدی ته توضیح میخوام هیق داری به من خیانت میکنی تو فقط ددی منیییی فقط من
+بیب باید طلسمم بشکنه باید برام بچه بیاره یا نه
$ا.د:که اینطور هق دیگه باهات قهرم تهیونگ
و به سمت در رفت دنبالش رفتم
به زور بغلش کردم با مشت زد تو سینم و پسم زد
بچه ها لطفا بیشتر کامنت بزارین تازگیای خیلی کم میزارین🌙
p 16
از زبان ا.ت:
تهیونگ کاره خودشو کرد منم جون نداشتم مقاومت کنم
چند ساعت بعد~~~
تهیونگ ازم دست کشید بلاخره و از اتاق رفت بیرون درست زمانی که به نوازش هاش
احتیاج داشتم تنهام گذاشت
و بازم اشکای مزاحم نفهمیدم چیشد که خوابم برد
(چند مین بعد)
از خواب بیدار شدم بلند شدم درد بدی حس کردم به سمت حموم رفتم حس نجس بودن میکردم
نمیتونستم راه برم به سمت حموم به زور رفتم وان حمومو پر آب و شامپو کردم داخلش دراز کشیدم
از یه خون اشام چی انتظار میرفت بی احساس یکمم محبت بلد نیست فقط به ا.د جونش محبت میکنه
بعد چند دقیقه تو آب بودم که تشنم شد از وان اومدم بیرون حولمو پوشیدم
به سمت لباسام رفتم
لباسامو پوشیدم و رفتم از اتاق بیرون هنوزم پنگوعنی راه میرفتم
که ا.د اومد از پشت موهامو کشید
$ا.د:توعه هرزه چرا با دوست پسر من خوابیدی کثافت
و یک سیلی زد تو گوشم
حس شکستن قلبمو حس کردم
-اون شوهر منه به تو ربطی ندارع
تهیونگ اومد از کمر ا.د گرفت و یه چشم قره به من رفت
ا.دو برد تو اتاقش منم پوزخند روی لبم پر رنگ تر شد
گیر ۲ تا دیوونه افتادم که راه به راه منو میزنن
از زبان تهیونگ:
ا.دو بردم تو اتاقم
+تهیونگ:ا.د چته بیب؟؟؟
$ا.د:چرا باهاش خوابیدی ته توضیح میخوام هیق داری به من خیانت میکنی تو فقط ددی منیییی فقط من
+بیب باید طلسمم بشکنه باید برام بچه بیاره یا نه
$ا.د:که اینطور هق دیگه باهات قهرم تهیونگ
و به سمت در رفت دنبالش رفتم
به زور بغلش کردم با مشت زد تو سینم و پسم زد
بچه ها لطفا بیشتر کامنت بزارین تازگیای خیلی کم میزارین🌙
۱۴.۳k
۲۷ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.