'عشق آغشته به خون '
'عشق آغشته به خون '
P⁵⁶
__________
بعد از اومدن جان با فنجون قهوه و پتو باهاش درمورد نقشهمون حرف زدیم همنطور که حدس زده بودیم اون بدون چون و چرا پذیرفت.
جینآئه:فقط آیماه مونده
جان:کِی میخواین باهاش حرف بزنین
جینآئه:هرچه زودتر بهتره.
تهیونگ:جان، منو جینآئه میریم به اتاقم هرجور به هربهونیِ میتونی آیماه رو با خودت به اتاقم بیار
جان:الان!
تهیونگ:پس کِی!
جان:باشه الان میرم
محتویات فنجون رو نوشید و بلند شد،بعد از رفتن جان تهیونگم بلند شد تا بریم به اتاقش.
______
هرکدوم گوشهی از اتاق نشسته بودیم،بهم نگاه میکردیم و سکوت رو بهتر میدونستیم حتی آیماه ازمون نپرسیده بود چرا اینجاست،ولی باید یکی شروعش میکرد،چشمام رو بستم برای شروع نفس عمیقِ کشیدم،الان زمانش بود.
جینآئه:آیماه،واست سؤال نشده چرا اینجایی!
آیماه:قبل این بود اما الان که میبینم حس میکنم انگار به نفع منه.
تهیونگ:بالاخره یه حس خوب،به نفع تو است اما اگه خودت بخوای
آیماه:بیصبرانه مشتاقم تهیونگشی.
آبروش رو بالا انداخت دستاش رو روی سینهاش گذاشت،صدای تهیونگ رو شنیدم که گفت(دختریه کثیف)
تک خندهای کردم و ادامه دادم
جینآئه:راستش میخوام من ادامه بدم،به حرف تهیونگ اگه بخوای به نفع تو میشه،و اگه نخوای ممکنه به نفع هیچکدوممون نشه،
آیماه:حرفت رو بزن.
جینآئه:خب،هرجور مایل باشی
پام رو روی پا انداختم و درست به چشماش زُل زدم،اگه میخواستم بهم اعتماد کنه باید باهاش چشم تو چشم میشدم.
جینآئه:دلیل کارهات رو دونستیم دیگه نیاز نیس نقشبازی کنی.
آیماه:مزخرف مزخرف،دلیل کارهام،چی میتونه باشه؟نکنه میخوای دروغ سرهم کنی!
جینآئه:دروغ! چرا بخوام این کارو کنم؟!
آیماه:پس اگه دروغ نیست بگو،دلیل کارم رو!.
جینآئه:جان نوبت توعه.
جان با چند سرفه کوتاه سرصحبت با آیماه رو باز کرد.
جان:خب شاهزاده آیماه،متاسفانه باید بگم قراره بعد از شنیدن حرفهای من به گوشات باور نکنی،اما اگه به چیزی که قلب میگه باور کنی مطمئنم همه این اتفاقات بد تموم میشه....
آیماه:خب،بلبل زبون جینآئه،ازمچی میخوای
میدونستم جان نمیتونه جلوش رو بگیره تا چیزی به آیماه نگه،اما از کاری که میکرد خوشحال بودم آیماه حقش بود تا مث خودش باهاش رفتار بشه.
جان:میشه انقدر رو حرف نپری،مگه مسابقه پریدنه؟یه لحظه صبر کن آخر سروتهی موضوع رومیفهمی.
آیماه:بنال.
جان:تعارف نکنین نالیدن از شماست.
نگاهی به تهیونگ انداختم که سعی داشت تا جلو خندیدنش رو بگیره،بهش حق میدادم،با دیدن قیافه آیماه که قرمز شده بود هرلحظه درحال ترکیدن بود سخت بود تا لبخند خودمون رو نادیده بگیریم،بیشک جان تو حاظر جوابی اول بود.
آیماه:میدونی خیلی بیمزهای!؟
جان:متأسفم که مث ذائقه بد شما نیستم.
جینآئه:جان تمومش کن برو سراصل مطلب،مطمئنم آیماه نمیخواد بیشتر از کشیش بدیم
آیماه:بالاخره یه حرفت به دلم نشست.
تهیونگ:جان ادامه بده.
جان:خب میخوام از صحبت درمورد'چویسان' شروع کنم،شاهزاده آیماه،مشتاق هستین تا درمورد حالش بدونین
آیماه:اون دیگه کدوم خریه
تهیونگ:همون خری که دوسش داری آیماه،دیگهچیزی برای پنهون کردن نمونده،ما همهچیو میدونیم از عشقت،از رابطه که باهم داشتین،از این رابطه اجباری که بامن داری،همش رو میدونیم.
آیماه:تموم شد،ولی باید بگم هیچ تأثیری رو من نداره این مزخرفات.
جینآئه:حتی اگه بهت کمک کنیم تو به 'چویسان'برسی و بقیه زندگیت رو با اون سپری کنی.!
آیماه:چویسان کی باشه که من بخوام با اون باشم
تهیونگ:بس کن آیماه خسته نشدی از دروغ گفتن کیو میخوای فریب بدی؟
غلط غلط بود معذرت 💫🤍
عاشق جان 😌شدم بگین تنها نیستم😁
نظرتون واسم خیلی خیلی مهمه پس لطفا لطفا یه کامنتِ بزار تا حال کنمممم💋
#جمهوری_اسلامی
P⁵⁶
__________
بعد از اومدن جان با فنجون قهوه و پتو باهاش درمورد نقشهمون حرف زدیم همنطور که حدس زده بودیم اون بدون چون و چرا پذیرفت.
جینآئه:فقط آیماه مونده
جان:کِی میخواین باهاش حرف بزنین
جینآئه:هرچه زودتر بهتره.
تهیونگ:جان، منو جینآئه میریم به اتاقم هرجور به هربهونیِ میتونی آیماه رو با خودت به اتاقم بیار
جان:الان!
تهیونگ:پس کِی!
جان:باشه الان میرم
محتویات فنجون رو نوشید و بلند شد،بعد از رفتن جان تهیونگم بلند شد تا بریم به اتاقش.
______
هرکدوم گوشهی از اتاق نشسته بودیم،بهم نگاه میکردیم و سکوت رو بهتر میدونستیم حتی آیماه ازمون نپرسیده بود چرا اینجاست،ولی باید یکی شروعش میکرد،چشمام رو بستم برای شروع نفس عمیقِ کشیدم،الان زمانش بود.
جینآئه:آیماه،واست سؤال نشده چرا اینجایی!
آیماه:قبل این بود اما الان که میبینم حس میکنم انگار به نفع منه.
تهیونگ:بالاخره یه حس خوب،به نفع تو است اما اگه خودت بخوای
آیماه:بیصبرانه مشتاقم تهیونگشی.
آبروش رو بالا انداخت دستاش رو روی سینهاش گذاشت،صدای تهیونگ رو شنیدم که گفت(دختریه کثیف)
تک خندهای کردم و ادامه دادم
جینآئه:راستش میخوام من ادامه بدم،به حرف تهیونگ اگه بخوای به نفع تو میشه،و اگه نخوای ممکنه به نفع هیچکدوممون نشه،
آیماه:حرفت رو بزن.
جینآئه:خب،هرجور مایل باشی
پام رو روی پا انداختم و درست به چشماش زُل زدم،اگه میخواستم بهم اعتماد کنه باید باهاش چشم تو چشم میشدم.
جینآئه:دلیل کارهات رو دونستیم دیگه نیاز نیس نقشبازی کنی.
آیماه:مزخرف مزخرف،دلیل کارهام،چی میتونه باشه؟نکنه میخوای دروغ سرهم کنی!
جینآئه:دروغ! چرا بخوام این کارو کنم؟!
آیماه:پس اگه دروغ نیست بگو،دلیل کارم رو!.
جینآئه:جان نوبت توعه.
جان با چند سرفه کوتاه سرصحبت با آیماه رو باز کرد.
جان:خب شاهزاده آیماه،متاسفانه باید بگم قراره بعد از شنیدن حرفهای من به گوشات باور نکنی،اما اگه به چیزی که قلب میگه باور کنی مطمئنم همه این اتفاقات بد تموم میشه....
آیماه:خب،بلبل زبون جینآئه،ازمچی میخوای
میدونستم جان نمیتونه جلوش رو بگیره تا چیزی به آیماه نگه،اما از کاری که میکرد خوشحال بودم آیماه حقش بود تا مث خودش باهاش رفتار بشه.
جان:میشه انقدر رو حرف نپری،مگه مسابقه پریدنه؟یه لحظه صبر کن آخر سروتهی موضوع رومیفهمی.
آیماه:بنال.
جان:تعارف نکنین نالیدن از شماست.
نگاهی به تهیونگ انداختم که سعی داشت تا جلو خندیدنش رو بگیره،بهش حق میدادم،با دیدن قیافه آیماه که قرمز شده بود هرلحظه درحال ترکیدن بود سخت بود تا لبخند خودمون رو نادیده بگیریم،بیشک جان تو حاظر جوابی اول بود.
آیماه:میدونی خیلی بیمزهای!؟
جان:متأسفم که مث ذائقه بد شما نیستم.
جینآئه:جان تمومش کن برو سراصل مطلب،مطمئنم آیماه نمیخواد بیشتر از کشیش بدیم
آیماه:بالاخره یه حرفت به دلم نشست.
تهیونگ:جان ادامه بده.
جان:خب میخوام از صحبت درمورد'چویسان' شروع کنم،شاهزاده آیماه،مشتاق هستین تا درمورد حالش بدونین
آیماه:اون دیگه کدوم خریه
تهیونگ:همون خری که دوسش داری آیماه،دیگهچیزی برای پنهون کردن نمونده،ما همهچیو میدونیم از عشقت،از رابطه که باهم داشتین،از این رابطه اجباری که بامن داری،همش رو میدونیم.
آیماه:تموم شد،ولی باید بگم هیچ تأثیری رو من نداره این مزخرفات.
جینآئه:حتی اگه بهت کمک کنیم تو به 'چویسان'برسی و بقیه زندگیت رو با اون سپری کنی.!
آیماه:چویسان کی باشه که من بخوام با اون باشم
تهیونگ:بس کن آیماه خسته نشدی از دروغ گفتن کیو میخوای فریب بدی؟
غلط غلط بود معذرت 💫🤍
عاشق جان 😌شدم بگین تنها نیستم😁
نظرتون واسم خیلی خیلی مهمه پس لطفا لطفا یه کامنتِ بزار تا حال کنمممم💋
#جمهوری_اسلامی
۸۴
۱۲ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.