پارت ۲۷
پارت ۲۷
کوک: سلام
ات: سلام
م ک و پ ک: سلام
پ ک: می خواستم ی چیز خیلی مهمو بهتون بگم
کوک: بفرمایین بابا
پ ک: قبل اینکه از کره بریم من و بابای ات ی کافه باهم داشتیم و ی نفرو استخدام کردیم و بعد به خاطر ی کارش اونو اخراج کردیم و حالا پدر اون اومده تا از من و شیک انتقام بگیره
ات: فقط برا اینکه اخراجش کردین
پ ک: نه وقتی اونو اخراج کردیم اون از در کافه رفت بیرون و ،اشیت زد بهش پدرش فکر میکنه ما اونو کشتیم
کوک: خب اسم پدرش چی
پ ک: لی مین هو
کوک و ات: چیییییی
ات: وقتی بابام تو بیمارستان بود اومد و اونو دید
پ ک: چیییی پس اول با شیک ملاقات کرده و حالا نبت منه
م ک: نگران نباشید اون تو بار اول کاری نمیکنه ولی باید شما اینجا باشید وقتی اون میاد
ات: باشه ما اینجا می مونیم ولی من باید به پدرم زنگ بزنم
م ک: برو بزن عزیزم (ات رفت به پدرش زنگ بزنه)
م ک: کوک حواست به این دختر و خودت باشه ممکن اون برای انتقام تو فکرش آسیب زدن به تو و ات باشه
کوک: چشم من حواسم هست ولی مامان به نظر لازمه که شما و مامان بابای ات و من و ات برای چند وقت بریم باهم تو ی خونه ای که مین هو ازش خبر نداشته باشه بمونیم
پ ک: فکر خوبیه بزا مین هو بیاد اینجا و منو ببینه بعد میریم
فلش بک به وقتی که ات زنگ زد به باباش
ات: سلام بابا
پ ت: سلام دخترم چی شد
ات: بابا تو می خواستی دربارهی لی مین هو بهم بگی
پ ت: آره از کجا فهمیدی اون کی
ات: مادر و پدر کوک بهم گفتم پدر کوک گفت که حالا نبت اونو تا اونو ببینه گفت ما پیشش بمونیم
پ ت: باشه دخترم حواست باشه
ات: چشم خدافظ
(قطع کرد و رفت تو اتاقی که کوک اینا بودن).......؟
انگار علاقه ای به فیکم ندارین اخه اصلا لایک نمی کنین🥺🥺
کوک: سلام
ات: سلام
م ک و پ ک: سلام
پ ک: می خواستم ی چیز خیلی مهمو بهتون بگم
کوک: بفرمایین بابا
پ ک: قبل اینکه از کره بریم من و بابای ات ی کافه باهم داشتیم و ی نفرو استخدام کردیم و بعد به خاطر ی کارش اونو اخراج کردیم و حالا پدر اون اومده تا از من و شیک انتقام بگیره
ات: فقط برا اینکه اخراجش کردین
پ ک: نه وقتی اونو اخراج کردیم اون از در کافه رفت بیرون و ،اشیت زد بهش پدرش فکر میکنه ما اونو کشتیم
کوک: خب اسم پدرش چی
پ ک: لی مین هو
کوک و ات: چیییییی
ات: وقتی بابام تو بیمارستان بود اومد و اونو دید
پ ک: چیییی پس اول با شیک ملاقات کرده و حالا نبت منه
م ک: نگران نباشید اون تو بار اول کاری نمیکنه ولی باید شما اینجا باشید وقتی اون میاد
ات: باشه ما اینجا می مونیم ولی من باید به پدرم زنگ بزنم
م ک: برو بزن عزیزم (ات رفت به پدرش زنگ بزنه)
م ک: کوک حواست به این دختر و خودت باشه ممکن اون برای انتقام تو فکرش آسیب زدن به تو و ات باشه
کوک: چشم من حواسم هست ولی مامان به نظر لازمه که شما و مامان بابای ات و من و ات برای چند وقت بریم باهم تو ی خونه ای که مین هو ازش خبر نداشته باشه بمونیم
پ ک: فکر خوبیه بزا مین هو بیاد اینجا و منو ببینه بعد میریم
فلش بک به وقتی که ات زنگ زد به باباش
ات: سلام بابا
پ ت: سلام دخترم چی شد
ات: بابا تو می خواستی دربارهی لی مین هو بهم بگی
پ ت: آره از کجا فهمیدی اون کی
ات: مادر و پدر کوک بهم گفتم پدر کوک گفت که حالا نبت اونو تا اونو ببینه گفت ما پیشش بمونیم
پ ت: باشه دخترم حواست باشه
ات: چشم خدافظ
(قطع کرد و رفت تو اتاقی که کوک اینا بودن).......؟
انگار علاقه ای به فیکم ندارین اخه اصلا لایک نمی کنین🥺🥺
۱۷.۷k
۲۹ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.