دختر قاتل : part¹³
دختر قاتل : part¹³
اجوما : ات دخترم یکم سریع تر وقت نداریم
ات: چشمم(سرد)
اجوما : خب بیا قانونارو بهت بگم
ات:بفرمایید (سرد)
(ات کلا سرد برخورد میکنه چون هیچ کس و تو این عمارت نمیشناسه و اعتمادی نداره )
اجوما : خب ۱.به کوک باید بگی ارباب غیر این تنبیه میشی
۲.صبح سر ساعت ۶ باید تو آشپزخونه باشی
۳.هیچ وقت تو اتاق ارباب نمیری یا بدون اجازش اگ بدون اجازه وارد اتاقش یا اتاق کارش بشی تنبیه داره
۴.روحرف ارباب حرف نمیزنی وگرنه تنبیه داره
ات:(پس اینم مث من تنبیه گذاشته )جوری ک خودش بشنوه گفت
اجوما:چیزی گفتی
ات: نه ادامه بدید
اجوما : خب ۵.جاهای ممنوعه عمارت نرو
ات:تموم؟
اجوما: بله الانم برو ب کارات برس ناهار یادت نره
ات: چشم
اجوما:..کار تو کلا تو آشپزخونس اگرم لازم شد کارای دیگ هم انجام میدی
ات:چشم
اجوما :برو ناهار و آماده کن
ات:چی درست کنم.....
اجوما :هرچی..امم.. امروز روز اولته
ات:چشم
ویو ات
رفتم تو آشپزخونه غذای مورد علاقه خودمو درست کردم چون نمیدونستم چی درست کنم بخاطر همین.. بقیه غذاها مطمئن نبودم ک دست پختم خوب باشه بعد ۳۰ مین غذا آماده شد و میز و چیدم و ب اجوما گفتم
ات:اجوما میز و چیدم تموم
اجوما:خوبه برو ارباب هم صدا بزن
ات:چشم ...فقط اجوما ارباب کجا هستن ؟
اجوما: تو اتاق کارش...برو طبقه دوم راهرو سمت چپ در آخر رو به رو اون بزرگه
ات:چشم
ویو ات
رفتم طبقه بالا چند دقیقه طول کشید تا برسم بالا وقتی رسیدم در اتاقش با بقیه اتاقا فرق میکرد درش بزرگتر بود دقیقا آخر راهرو بود وقتی رسیدم دم اتاق در زدم
صدای در تق تق تق
ویو کوک
صدای در اومد اجاره ورود دادم ک ات اومد داخل
کوک: کارت چیه
ات: ببخشید ارباب مزاحمتون میشم ولی میزو چیدم بیاین ناهار
کوک: باشه برو الان میام
ات: چشم
ویو ات
رفتم پایین ک کوک بعد ۵ مین اومد و غذاشو خورد وقتی خواست بره گفت
کوک:هیی اتت
ات:چ....بله ارباب
کوک:الان چی میخواستی بگی ؟
ات:هیچی بفرمایید
کوک:دوستام دارن میان ک مث برادرامن پس بهتره آدم باشی اونا میدونن تو ی جورایی محموله هارو زدی تا نگی کجان خبری از رفتن نیس آها راستی ....اگ نگی ممکنه بمیری
ات: برام مهم نیس هرکاری میخواید بکنید
کوک: (تعجب کرده ) گمشو از جلو چشمم
ات: چشم
۳۰ مین بعد صدای زنگ عمارت
دیرینگ دیرینگ دیرینگ
کوک:ات برو درو باز کن
ات:چشم
ویو ات
رفتم درو باز کردم ک با چیزی ک دیدم باورم نمیشد ک این.........
پارت بعد = کامنت ۸۰ لایک ۲۰
اجوما : ات دخترم یکم سریع تر وقت نداریم
ات: چشمم(سرد)
اجوما : خب بیا قانونارو بهت بگم
ات:بفرمایید (سرد)
(ات کلا سرد برخورد میکنه چون هیچ کس و تو این عمارت نمیشناسه و اعتمادی نداره )
اجوما : خب ۱.به کوک باید بگی ارباب غیر این تنبیه میشی
۲.صبح سر ساعت ۶ باید تو آشپزخونه باشی
۳.هیچ وقت تو اتاق ارباب نمیری یا بدون اجازش اگ بدون اجازه وارد اتاقش یا اتاق کارش بشی تنبیه داره
۴.روحرف ارباب حرف نمیزنی وگرنه تنبیه داره
ات:(پس اینم مث من تنبیه گذاشته )جوری ک خودش بشنوه گفت
اجوما:چیزی گفتی
ات: نه ادامه بدید
اجوما : خب ۵.جاهای ممنوعه عمارت نرو
ات:تموم؟
اجوما: بله الانم برو ب کارات برس ناهار یادت نره
ات: چشم
اجوما:..کار تو کلا تو آشپزخونس اگرم لازم شد کارای دیگ هم انجام میدی
ات:چشم
اجوما :برو ناهار و آماده کن
ات:چی درست کنم.....
اجوما :هرچی..امم.. امروز روز اولته
ات:چشم
ویو ات
رفتم تو آشپزخونه غذای مورد علاقه خودمو درست کردم چون نمیدونستم چی درست کنم بخاطر همین.. بقیه غذاها مطمئن نبودم ک دست پختم خوب باشه بعد ۳۰ مین غذا آماده شد و میز و چیدم و ب اجوما گفتم
ات:اجوما میز و چیدم تموم
اجوما:خوبه برو ارباب هم صدا بزن
ات:چشم ...فقط اجوما ارباب کجا هستن ؟
اجوما: تو اتاق کارش...برو طبقه دوم راهرو سمت چپ در آخر رو به رو اون بزرگه
ات:چشم
ویو ات
رفتم طبقه بالا چند دقیقه طول کشید تا برسم بالا وقتی رسیدم در اتاقش با بقیه اتاقا فرق میکرد درش بزرگتر بود دقیقا آخر راهرو بود وقتی رسیدم دم اتاق در زدم
صدای در تق تق تق
ویو کوک
صدای در اومد اجاره ورود دادم ک ات اومد داخل
کوک: کارت چیه
ات: ببخشید ارباب مزاحمتون میشم ولی میزو چیدم بیاین ناهار
کوک: باشه برو الان میام
ات: چشم
ویو ات
رفتم پایین ک کوک بعد ۵ مین اومد و غذاشو خورد وقتی خواست بره گفت
کوک:هیی اتت
ات:چ....بله ارباب
کوک:الان چی میخواستی بگی ؟
ات:هیچی بفرمایید
کوک:دوستام دارن میان ک مث برادرامن پس بهتره آدم باشی اونا میدونن تو ی جورایی محموله هارو زدی تا نگی کجان خبری از رفتن نیس آها راستی ....اگ نگی ممکنه بمیری
ات: برام مهم نیس هرکاری میخواید بکنید
کوک: (تعجب کرده ) گمشو از جلو چشمم
ات: چشم
۳۰ مین بعد صدای زنگ عمارت
دیرینگ دیرینگ دیرینگ
کوک:ات برو درو باز کن
ات:چشم
ویو ات
رفتم درو باز کردم ک با چیزی ک دیدم باورم نمیشد ک این.........
پارت بعد = کامنت ۸۰ لایک ۲۰
۲۲.۳k
۳۰ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۰۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.