عشق خونین
عشق خونین 》
پارت ۲۰
سوی جانگ: هوییی خفشو دیگه
سویون: نمیشم ... نمیشم
سوی جانگ با صدا بلند گفت
سوی جانگ: میزنم بهت میکنماااا
وارد سالون شدن ات نگاه اش را به سوی جانگ و سویون دوخت
ات: باز چی شده
سویون: میخواهی بگم ...
ات : چی رو
سوی جانگ: جرعت داری فقد لب بزن که چیکارت میکنم
سویون: باشه بابا من برم لباسم رو عوض کنم
سویون سمته اتاق اش رفت و بعدش سوی جانگ راهی شد ات چشم غره ای بهش رفت و گفت
ات: جانگ کیفت
سوی جانگ: اممم اونی سویون میاره راستی... حالت خوبه صورتت درد که نمیکنه
ات : نه خوبم عزیزم
سوی جانگ: تو از اتاق بیرون اومدی
جیمین زانو هایش را بغل گرفت و به پایین خیره شده ات دست اش را گذاشت رو شانه کیوتی
ات : جیمین هیونگ جانگ با تو حرف میزنه
جیمین : چی بگم
ات : اون گفت از اتاق بیرون اومدی تو هم باید بگی آره
جیمین : آره.....
سوی جانگ سمته اتاق اش رفت
ات : اون ازت بزرگ تره باید صداش کنی هیونگ چانگ
جیمین: پس اون چی صدام میکنه
ات : خب اسم رو .. صبر کن ببینم تو الان حسودی کردی
جیمین : تشنمه
ات : از دست تو ... خاله.. خاله..
اجوما : بله دخترم
ات : میشه برایه کیو.....یعنی جیمین آب پرتقال بیاری تشنش هست
اجوما: چشم شما قرص هاتون رو خوردی
ات : نه
اجوما: باید قرص هاتون رو بخوری و کمی هم بخوابی
ات: آره خوابم میاد
جیمین : خوتون بهم گفتی وقتی خوابت میاد بخواب ولی تو نخوابیدی
ات خنده ای کرد و لپه جیمین رو کشید
ات : امممم چه به فکر اونی شه قربونت برم پس من برم بخوابم یک ساعت بعد لباساتو رو میارن باشه و الان سوی جانگ و سویون میان تنهات نمیزارن باشه
جیمین سری تکون داد و ات بلند شد سمته اتاق اش رفت
دست بود که سوی جانگ از اتاق اش بیرون رفت و با نگرانی گفت
سوی جانگ: اونی حالت خوبه
ات : آره چند بار بگم خوبم تو هم جلو جیمین اینجوری نگو حالش بد میشه
سوی جانگ: بفرستش یتیم خونه
ات : نام سوی جانگ دیگه هیچ وقت این حرف رو نمیزنی فهمیدی
سوی جانگ: ای بابا اونی بسه دیگه اون ترو زخمی کرد اگه به سویون آسیبی برسونه چی اگه بازم ترو زخمی کنه چی من دیگه نمیتونم تحمل کنم خانوادم دارن خراب میشه
ات قدمی به سوی جانگ نزدیک شد و آروم بغل اش کرد
ات : دیگه هیچ وقت اینجوری نگو اون هم یک عضو خانواده ما هست
سوی جانگ: چی نه نمیشه اون خطرناکه
پارت ۲۰
سوی جانگ: هوییی خفشو دیگه
سویون: نمیشم ... نمیشم
سوی جانگ با صدا بلند گفت
سوی جانگ: میزنم بهت میکنماااا
وارد سالون شدن ات نگاه اش را به سوی جانگ و سویون دوخت
ات: باز چی شده
سویون: میخواهی بگم ...
ات : چی رو
سوی جانگ: جرعت داری فقد لب بزن که چیکارت میکنم
سویون: باشه بابا من برم لباسم رو عوض کنم
سویون سمته اتاق اش رفت و بعدش سوی جانگ راهی شد ات چشم غره ای بهش رفت و گفت
ات: جانگ کیفت
سوی جانگ: اممم اونی سویون میاره راستی... حالت خوبه صورتت درد که نمیکنه
ات : نه خوبم عزیزم
سوی جانگ: تو از اتاق بیرون اومدی
جیمین زانو هایش را بغل گرفت و به پایین خیره شده ات دست اش را گذاشت رو شانه کیوتی
ات : جیمین هیونگ جانگ با تو حرف میزنه
جیمین : چی بگم
ات : اون گفت از اتاق بیرون اومدی تو هم باید بگی آره
جیمین : آره.....
سوی جانگ سمته اتاق اش رفت
ات : اون ازت بزرگ تره باید صداش کنی هیونگ چانگ
جیمین: پس اون چی صدام میکنه
ات : خب اسم رو .. صبر کن ببینم تو الان حسودی کردی
جیمین : تشنمه
ات : از دست تو ... خاله.. خاله..
اجوما : بله دخترم
ات : میشه برایه کیو.....یعنی جیمین آب پرتقال بیاری تشنش هست
اجوما: چشم شما قرص هاتون رو خوردی
ات : نه
اجوما: باید قرص هاتون رو بخوری و کمی هم بخوابی
ات: آره خوابم میاد
جیمین : خوتون بهم گفتی وقتی خوابت میاد بخواب ولی تو نخوابیدی
ات خنده ای کرد و لپه جیمین رو کشید
ات : امممم چه به فکر اونی شه قربونت برم پس من برم بخوابم یک ساعت بعد لباساتو رو میارن باشه و الان سوی جانگ و سویون میان تنهات نمیزارن باشه
جیمین سری تکون داد و ات بلند شد سمته اتاق اش رفت
دست بود که سوی جانگ از اتاق اش بیرون رفت و با نگرانی گفت
سوی جانگ: اونی حالت خوبه
ات : آره چند بار بگم خوبم تو هم جلو جیمین اینجوری نگو حالش بد میشه
سوی جانگ: بفرستش یتیم خونه
ات : نام سوی جانگ دیگه هیچ وقت این حرف رو نمیزنی فهمیدی
سوی جانگ: ای بابا اونی بسه دیگه اون ترو زخمی کرد اگه به سویون آسیبی برسونه چی اگه بازم ترو زخمی کنه چی من دیگه نمیتونم تحمل کنم خانوادم دارن خراب میشه
ات قدمی به سوی جانگ نزدیک شد و آروم بغل اش کرد
ات : دیگه هیچ وقت اینجوری نگو اون هم یک عضو خانواده ما هست
سوی جانگ: چی نه نمیشه اون خطرناکه
- ۱۷.۲k
- ۱۶ بهمن ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط