پارت 32 خون ملکه خاص
پارت 32 خون ملکه خاص
که کوک گفت دختر اینجوری که ابرو منو میبری
« ویو کوک »
در عمارت رو برام باز کردن و وارد عمارت شدم که بالا پله ها ا.ت رو دیدم خیلی خوشگل شده بود که تا منو دید دامنش رو گرفت سریع از پله ها اومد پایین منو بغل کرد که منم خندیدم و گفتم دختر اینجوری که ابرو منو میبری اونم از بغل من در اومد گفت من فقط پیش تو اینجوریم چون فقط عاشق توعم اوک وقتی اون حرف رو زد دوباره یادم اومد که قرارع بکشمش البته نمی تونم زنده بزارمش چون ممکنه باعث بشه یکی از اون در برابر من استفاده کنه
« ویو ا.ت »
کوک بعد حرف من بهم زل زده بود که من گفتم بیا بریم دیرمون میشه هااا
که کوک به خودش اومد گفت باشه پرنسسم و باهام به سمت قصر رفتیم وقتی رسیدیم یکی پشت میکروفن اعلام کرد که ما اومدیم و همه نگاه ها به سمت در خیره شد کنم اون شخصیت قوی قبلم رو بیدار کردم و با کوک وارد اون قصر شدم و همه برای ما دست زدن و ما رو به سمت جایگاه عروس و داماد راهنمایی کردن بعد ی ساعت هم من و کوک توسط اون خون اشام عجیب رسماً زن و شوهر شدیم و بعد نیم ساعت تاجگذاری کوک به عنوان پادشاه دنیا جادو و من نیز به عنوان ملکه و بعد رقصیدن
خلاصه بگم بعدش همه غذا خوردن و منو کوک جدا غذامون رو خوردیم و در آخر توی باغ آتیش بازی داشتیم که بالاخره عروسی تموم شد و من و کوک به سمت عمارت راه افتادیم که ده نفر هم پشت ما میومدن که از کوک پرسیدم
پایان پارت 32
که کوک گفت دختر اینجوری که ابرو منو میبری
« ویو کوک »
در عمارت رو برام باز کردن و وارد عمارت شدم که بالا پله ها ا.ت رو دیدم خیلی خوشگل شده بود که تا منو دید دامنش رو گرفت سریع از پله ها اومد پایین منو بغل کرد که منم خندیدم و گفتم دختر اینجوری که ابرو منو میبری اونم از بغل من در اومد گفت من فقط پیش تو اینجوریم چون فقط عاشق توعم اوک وقتی اون حرف رو زد دوباره یادم اومد که قرارع بکشمش البته نمی تونم زنده بزارمش چون ممکنه باعث بشه یکی از اون در برابر من استفاده کنه
« ویو ا.ت »
کوک بعد حرف من بهم زل زده بود که من گفتم بیا بریم دیرمون میشه هااا
که کوک به خودش اومد گفت باشه پرنسسم و باهام به سمت قصر رفتیم وقتی رسیدیم یکی پشت میکروفن اعلام کرد که ما اومدیم و همه نگاه ها به سمت در خیره شد کنم اون شخصیت قوی قبلم رو بیدار کردم و با کوک وارد اون قصر شدم و همه برای ما دست زدن و ما رو به سمت جایگاه عروس و داماد راهنمایی کردن بعد ی ساعت هم من و کوک توسط اون خون اشام عجیب رسماً زن و شوهر شدیم و بعد نیم ساعت تاجگذاری کوک به عنوان پادشاه دنیا جادو و من نیز به عنوان ملکه و بعد رقصیدن
خلاصه بگم بعدش همه غذا خوردن و منو کوک جدا غذامون رو خوردیم و در آخر توی باغ آتیش بازی داشتیم که بالاخره عروسی تموم شد و من و کوک به سمت عمارت راه افتادیم که ده نفر هم پشت ما میومدن که از کوک پرسیدم
پایان پارت 32
۲.۲k
۰۱ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.