پارت : ۶۲

سالن هنوز توی سکوت بود.
یوری، با نقاب مشکی و رایحه‌ی تلخ و شیرینش، وسط جمع ایستاده بود.
همه‌ی مردها نشسته بودن، ولی انگار ایستاده بودن ، چون نگاه‌هاشون،
نه از روی غرور،
از روی تسلیم بود.

جونگ‌کوک که معرفی‌اش کرده بود، برگشت سر جاش.
تهیونگ هنوز کنار دیوار ایستاده بود، ولی حالا نگاهش،
نه فقط وسواس داشت،
یه جور افتخار پنهان هم توش بود.

یکی از مافیاهای قدیمی گفت:
ــ «خانم لاوندر،
اگه قراره پشت هم باشیم،
باید یه نقشه داشته باشیم.
پلیس‌ها دارن نزدیک‌تر می‌شن.
خبرهایی هست.
درگیری‌های کوچیک.
ما نمی‌خوایم بسوزیم.»

یوری آروم قدم زد، رفت سمت میز اصلی،
دستش رو گذاشت روی سطح سرد چوبی،
و گفت:
+من یه نقشه دارم.
برای اینکه حتی اگه یکی‌تون با پلیس درگیر شد،
هیچ‌کس نسوزه.
نه توی دادگاه،
نه توی خیابون.

همه ساکت شدن.
اون سکوتی که از جنس گوش دادن بود،
نه از جنس شک.

یوری ادامه داد:
+اول،
یه شبکه‌ی حقوقی می‌سازیم.
وکیل‌هایی که نه فقط حرفه‌ای‌ن،
بلکه خریده شدن.
با پول،
با قدرت،
با ترس.
دوم،
یه سیستم اطلاعاتی می‌سازیم.
هر پلیسی که حتی یه قدم به یکی‌مون نزدیک شد،
قبل از اینکه حرف بزنه،
ما ازش عکس داریم،
آدرس داریم،
زندگی‌شو داریم.
و سوم،
رشوه.
نه یه رقم معمولی.
یه عددی که حتی رئیس پلیس رو مجبور کنه سکوت کنه.
من شخصاً،
یه مبلغ سنگین پرداخت کردم.
رقمی که تا شش سال آینده،
دهن همه‌ی پلیس‌ها رو بسته نگه می‌داره.
نه فقط با پول،
با ترس از اینکه اگه حرف بزنن،
خانواده‌شون،
شغل‌شون،
همه‌چی‌شون می‌سوزه.

یکی از مردها گفت:
ــ «تو...
واقعاً این کار رو کردی؟
از قبل؟»


+من قبل از اینکه وارد این سالن بشم،
همه‌چی رو خریده بودم.
نه فقط نقشه،
نه فقط اطلاعات،
بلکه آینده‌تون رو.

تهیونگ یه قدم جلو رفت.
ــ و اگه یه روز،
یکی از پلیس‌ها حرف زد؟
اگه یکی از ما لو رفت؟

یوری گفت:
+ اون‌وقت،
من خودم می‌رم سراغش.
نه با گلوله،
با پرونده.
با مدرک.
با رسوایی.

و اون لحظه،
همه فهمیدن که یوری،
نه فقط یه زن با نقاب بود،
یه فرمانده بود.
یه معمار.
یه سایه‌ی کنترل‌گر.

یکی از مافیاها بلند شد،
دست زد.
و بعد،
همه دست زدن.

نه از روی احترام،
از روی تسلیم.

و اون شب،
با نقشه‌ای که تا شش سال آینده،
دهن همه‌ی پلیس‌ها رو بسته نگه می‌داشت،
با زنی که وسط مردها،
نه فقط ایستاده بود،
بلکه همه رو وادار کرده بود که خم بشن،
تموم شد .


کیم یوری ۹ فوریه ۲۰۲۳ ، ساعت ۰۷:۱۶

هوا توی کالیفرنیا سنگین بود.
نه از دود،
از سکوتی که بعد از افشاگری یوری افتاده بود.
همه فهمیده بودن که نقشه‌ی تام آبرامز، اون دزدی بی‌نقص، اون نفوذ بی‌رد،
کار یه زن بوده.
ولی هنوز،
هیچ‌کس چهره‌ش رو ندیده بود.

یوری توی اتاقش نشسته بود، نقاب مشکی با خطوط نقره‌ای هنوز روی میز بود،
کنارش یه لیوان قهوه‌ی سرد،
و یه لپ‌تاپ باز با صدها ایمیل رمزگذاری‌شده.

تهیونگ وارد شد، بی‌صدا،
ولی یوری فهمید.
بدون اینکه برگرده، گفت:
+اونا دنبال منن.
نه برای دستگیری،
برای دیدن.

تهیونگ گفت:
ــ رسانه‌ها؟


+ همه.
خبرگزاری‌ها،
دشمن‌ها،
حتی متحدها.
همه می‌خوان بدونن پشت اون نقاب کیه.
ولی نمی‌دونن که اون نقاب،
نه فقط صورت،
بلکه گذشته‌م رو پوشونده.

ــ و اگه یه روز،
اونا دیدنت؟
اگه یه روز چهره‌ت لو رفت؟


ــ اون‌وقت،
من دیگه لاوندر نیستم.
من یه زن معمولی‌ام.
و زن‌های معمولی،
توی این دنیا زنده نمی‌مونن.

همون لحظه، گوشی تهیونگ لرزید.
پیام از جونگ‌کوک:
«رسانه‌ها دارن می‌چرخن دور هتل.
یه خبرنگار تونسته عکس نیم‌رخ یوری رو بگیره.
ولی تار شده.
فعلاً امنیم.»

تهیونگ گوشی رو نشون داد.
یوری فقط نگاه کرد.
نه ترسید،
نه لرزید.
فقط گفت:
+باید حرکت کنیم.
قبل از اینکه سایه‌م تبدیل بشه به تصویر.

همه‌ی اعضا جمع شدن.
توی یه اتاق زیرزمینی، با دیوارهای بتنی و نورهای کم.
یوری ایستاد وسط، با همون لباس مشکی،
ولی این‌بار، نقابش رو دوباره زده بود.

+ما یه نقشه‌ی جدید داریم.
نه برای حمله،
برای ناپدید شدن.

جین گفت:
ــ «ناپدید شدن؟
بعد از اون جلسه‌ی مافیا؟
بعد از اون قدرت؟»

یوری گفت:
+قدرت واقعی،
وقتیه که همه فکر کنن رفتی،
ولی تو هنوز همه‌چی رو کنترل می‌کنی.

نامجون گفت:
ــ «و نقشه‌ت چیه؟»
دیدگاه ها (۸)

پارت : ۶۳

پارت : ۶۴

پارت : ۶۱

پارت : ۶۰

پارت : ۵۴

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط