🌹 🌹 من دوستت دارم دیونه پارت۱۲ جلوی آیینه قرارگرفتمو نگاه
🌹 🌹 من دوستت دارم دیونه #پارت۱۲ #جلوی آیینه قرارگرفتمو نگاهی به خودم انداختم...چشمای سبزوخمارم باعث میشد هردختری روجذب خودم کنم لبخندی به خودم توآیینه زدم که گونه هام چال افتاد...
باضربه ای که به کمر عزیزم اسابت شد لبخندم محو شد وبا خشم به امیر که از خنده ریسه رفته بود نگاه کردم..
-درد به چی میخندی؟؟
-به تو چه فیگوری هم گرفته بود براخودش..نگاه دقیقی به من انداخت وگفت:
-عرفان فکر نمیکنی یکم زیادی لاغری؟؟
نگاهی به هیکلم انداختم لاغرم .میگی چیکار کنم عین تو که گوریل نیستم..امیر خدایش هیکل دخترکشی داشت.قیافشم جذاب بود ولی به پای من نمیرسید که خوشیفته ام دیگه خخخ..
-گوریل عمته هیکل به این باحالی میگی گوریل بیشعور..ازفردا دنبال من میایی باشگاه...
-بیخیال جان مادرت من تاشب سر کارم وقتی هم میام خونه میشم عین جناز دیگه کجا وقتم میشه بیام باشگاه..
-به من هیچ ربطی نداره باید بیایی من هرشب ساعت نه یا ده جلوخونتونم ..
-نچ داداش من وقت ندارم .بعدش باصدای بلند مامن بزرگو صداکردم .-
-مامان بزرگ ما داریم میرم چیزی لازم نداری از بیرون ...مامان بزرگ کلشو از آشپز خونه بیرون آورد..
-تو که صبحانه نخوردی ؟
-فعلا میل ندارم تو راه شاید چیزی گرفتم خوردم..
-باشه مادر مواظب خودتون باشین برین به سلامت .خداحافظی کردیم واز خونه بیرون امدیم.
-خب عرفان خان نگفتی میایی .؟؟
-تاشب خبرت میکنم
-باش منتظرم به فکرپیچوندن منم نبتش که بد میپیچونمت..بادیدن ماشین امیرسوتی زدم ..امیر خندیدوگفت:
-خوشت امد؟
-کیه که از همچین عروسکی بدش بیاد..سویچ ماشین رو سمتم گرفت.
-بیاتو برون..
از خداخواسته سویچ رو از دستش گرفتم ودروباز کردم ونشستم توش ...
-عجب چیزیه لعنتی
تو خیابون باسرعت میروندم...امیر خندیدوگفت:
-مواظب باش داداش به فنامون ندی..
-نترس حواسم هست.پخش ماشینوروشن کردمو صداشوزیادکردم..جووون چه کیفی میده.
امیرصداشو کم کرد
-کم نکن داداش من بزارتوفازباشیمو کیف کنیم بابا.امیرخندیدوصداشو یکم زیادترکرد.
-ایول دمت گرم..بعد از رسیدن جلوی تیمارستان امیرمنو پیاده کردورفت...پس کلمو خاروندم وداخل شدم...
اولین کسی که جلوم سبزشد همون پسره بود...
-هی تو ریحانه ای. بهم نزدیک شد خواستم برم که دستم از پشت کشیده شد پشتمونگاه کردم..
نویسنده؛S
باضربه ای که به کمر عزیزم اسابت شد لبخندم محو شد وبا خشم به امیر که از خنده ریسه رفته بود نگاه کردم..
-درد به چی میخندی؟؟
-به تو چه فیگوری هم گرفته بود براخودش..نگاه دقیقی به من انداخت وگفت:
-عرفان فکر نمیکنی یکم زیادی لاغری؟؟
نگاهی به هیکلم انداختم لاغرم .میگی چیکار کنم عین تو که گوریل نیستم..امیر خدایش هیکل دخترکشی داشت.قیافشم جذاب بود ولی به پای من نمیرسید که خوشیفته ام دیگه خخخ..
-گوریل عمته هیکل به این باحالی میگی گوریل بیشعور..ازفردا دنبال من میایی باشگاه...
-بیخیال جان مادرت من تاشب سر کارم وقتی هم میام خونه میشم عین جناز دیگه کجا وقتم میشه بیام باشگاه..
-به من هیچ ربطی نداره باید بیایی من هرشب ساعت نه یا ده جلوخونتونم ..
-نچ داداش من وقت ندارم .بعدش باصدای بلند مامن بزرگو صداکردم .-
-مامان بزرگ ما داریم میرم چیزی لازم نداری از بیرون ...مامان بزرگ کلشو از آشپز خونه بیرون آورد..
-تو که صبحانه نخوردی ؟
-فعلا میل ندارم تو راه شاید چیزی گرفتم خوردم..
-باشه مادر مواظب خودتون باشین برین به سلامت .خداحافظی کردیم واز خونه بیرون امدیم.
-خب عرفان خان نگفتی میایی .؟؟
-تاشب خبرت میکنم
-باش منتظرم به فکرپیچوندن منم نبتش که بد میپیچونمت..بادیدن ماشین امیرسوتی زدم ..امیر خندیدوگفت:
-خوشت امد؟
-کیه که از همچین عروسکی بدش بیاد..سویچ ماشین رو سمتم گرفت.
-بیاتو برون..
از خداخواسته سویچ رو از دستش گرفتم ودروباز کردم ونشستم توش ...
-عجب چیزیه لعنتی
تو خیابون باسرعت میروندم...امیر خندیدوگفت:
-مواظب باش داداش به فنامون ندی..
-نترس حواسم هست.پخش ماشینوروشن کردمو صداشوزیادکردم..جووون چه کیفی میده.
امیرصداشو کم کرد
-کم نکن داداش من بزارتوفازباشیمو کیف کنیم بابا.امیرخندیدوصداشو یکم زیادترکرد.
-ایول دمت گرم..بعد از رسیدن جلوی تیمارستان امیرمنو پیاده کردورفت...پس کلمو خاروندم وداخل شدم...
اولین کسی که جلوم سبزشد همون پسره بود...
-هی تو ریحانه ای. بهم نزدیک شد خواستم برم که دستم از پشت کشیده شد پشتمونگاه کردم..
نویسنده؛S
۳.۷k
۱۱ آذر ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.