عشق کلاسیک
عشق کلاسیک
p23
فردا صبح
ویو ا.ت
امروز اصلا حال نداشتم از جام تکون بخورم با این که فردا عروسیمه برای همین کل روز و خوردم و خوابیدم حتی تهیونگ هم برام نامه فرستاد که هم و ببینیم اما من قبول نکردم و گفتم حالم زیاد خوب نیست
《♡روز عروسی♡》
ویو ا.ت
امروز با انرژی خیلی خاصی از خواب بلند شدم رفتم دست و صورتم و شصتم بعد رفتم یه لباس تمیز و قشنگ پوشیدم لباس عروسم رو هم تو یدونه ازون جعبه کاغذی ها گذاشتم
تق تق تقققق
ا.ت : بفرما
م/ا : دخترم وقت آرایشگاه دیرت میشه ها کالسکه جلو دره منم باهات میام
ا.ت : شما نمیخواد بیاید
م/ا: یعنی چی وقت آرایشگاه گرفتم نیام ؟
ا.ت : پس اگر وقت گرفتید نمیتونم حرفی بزنم
م/ا : حاضر شدی دیگه بسته بریم
ا.ت : بریم
این مادر و دختر رفتن سوار کالسکه شدن پدر و پسر که منظورم یونگی و باباشه هم سوار شدن رفتن آرایشگاه مردونه
ویو تهیونگ
امروز از وقتی بیدار شدم دل تو دلم نبود چون روز عروسیم با دختری که دیوانه وار میپرستمش هست همراه با پدرم به آرایشگاه رفتیم و مادرم به یه آراشگاه دیگه ما باید زودتر از مهمون ها توی کلیسا باشیم ، رفتم بیرون دیدم کل مردم دارن برای امروز حاضر میشن مثل این که خبر دارن از دور مکالمه ی دوتا دختر و شنیدم
دختر اولی : خیلی ناراحت شدم که شاهزاده داره ازدواج میکنه باید با من از دواج میکرد
دختر دومی : اون لیاقت کسی مثل من و داره
دختر اولی: راستی شاه ها میتونن سه تا زن کنن پس بیا من و تو آخریا باشیم!
یک نفر از دور سمت دخترا اومد
کوک: من دوست شاهزادم و من اون و میشناسم اون همسرش و دیوانه وار دوست داره و عمرا اگر عشقش رو با کسی تقسیم کنه
دخترا : عی بابااااا
خلاصه که همین جوری گذشت
کلیسا
عاقد : دوشیزه مین ا.ت آیا مایلم شما را به عقد کیم تهیونگ با شرط هزار شاخه گل رز و اندازه ی کل عمر عشق ورزیدن دربیاورم؟
آیو : عروس رفته گل بچینهههههه
عاقد : برای بار دوم عرز میکنم دوشیزه مین ا.ت آیا مایلم شما را به عقد جناب کیم تهیونگ دربیاورم ؟(نه به این ا.ت که این همه ناز میکنه نه به ما که عاقد هنوز نگفته بله رو دادیم 😂)
دوهی : عروس رفته گلاب بیارهههههه
عاقد : برای بار سوم عرز میکنم دوشیزه مین ا.ت آیا مایلم شما را به عقد جناب کیم تهیونگ در بیاورم
ا.ت : با اجازه بزرگترا ... بله
یونگی ،کوک،دوهی،آیو،کل مجلس: مبارکهههههههه
بعد از تین که حلقه رو تو دست هم کردن و هم و بوسیدن و از این کارهای چندشانه همه اومدن تا با عروس و داماد احوال پرسی کنن
کوک : مبارک باشه تا آخر عمرتون عاشق باشید
دوهی : چقدر این لباس بهت میاد
ا.ت : تورو هم توی این لباس میبینیم
کوک : معلومه میبینیدش چی فکر کردین من دست کم گرفتین
ته : باشه بابا فهمیدیم
یونگی : نگا نگا آبجیم چه دافی بوده
ادامه دارد ...
p23
فردا صبح
ویو ا.ت
امروز اصلا حال نداشتم از جام تکون بخورم با این که فردا عروسیمه برای همین کل روز و خوردم و خوابیدم حتی تهیونگ هم برام نامه فرستاد که هم و ببینیم اما من قبول نکردم و گفتم حالم زیاد خوب نیست
《♡روز عروسی♡》
ویو ا.ت
امروز با انرژی خیلی خاصی از خواب بلند شدم رفتم دست و صورتم و شصتم بعد رفتم یه لباس تمیز و قشنگ پوشیدم لباس عروسم رو هم تو یدونه ازون جعبه کاغذی ها گذاشتم
تق تق تقققق
ا.ت : بفرما
م/ا : دخترم وقت آرایشگاه دیرت میشه ها کالسکه جلو دره منم باهات میام
ا.ت : شما نمیخواد بیاید
م/ا: یعنی چی وقت آرایشگاه گرفتم نیام ؟
ا.ت : پس اگر وقت گرفتید نمیتونم حرفی بزنم
م/ا : حاضر شدی دیگه بسته بریم
ا.ت : بریم
این مادر و دختر رفتن سوار کالسکه شدن پدر و پسر که منظورم یونگی و باباشه هم سوار شدن رفتن آرایشگاه مردونه
ویو تهیونگ
امروز از وقتی بیدار شدم دل تو دلم نبود چون روز عروسیم با دختری که دیوانه وار میپرستمش هست همراه با پدرم به آرایشگاه رفتیم و مادرم به یه آراشگاه دیگه ما باید زودتر از مهمون ها توی کلیسا باشیم ، رفتم بیرون دیدم کل مردم دارن برای امروز حاضر میشن مثل این که خبر دارن از دور مکالمه ی دوتا دختر و شنیدم
دختر اولی : خیلی ناراحت شدم که شاهزاده داره ازدواج میکنه باید با من از دواج میکرد
دختر دومی : اون لیاقت کسی مثل من و داره
دختر اولی: راستی شاه ها میتونن سه تا زن کنن پس بیا من و تو آخریا باشیم!
یک نفر از دور سمت دخترا اومد
کوک: من دوست شاهزادم و من اون و میشناسم اون همسرش و دیوانه وار دوست داره و عمرا اگر عشقش رو با کسی تقسیم کنه
دخترا : عی بابااااا
خلاصه که همین جوری گذشت
کلیسا
عاقد : دوشیزه مین ا.ت آیا مایلم شما را به عقد کیم تهیونگ با شرط هزار شاخه گل رز و اندازه ی کل عمر عشق ورزیدن دربیاورم؟
آیو : عروس رفته گل بچینهههههه
عاقد : برای بار دوم عرز میکنم دوشیزه مین ا.ت آیا مایلم شما را به عقد جناب کیم تهیونگ دربیاورم ؟(نه به این ا.ت که این همه ناز میکنه نه به ما که عاقد هنوز نگفته بله رو دادیم 😂)
دوهی : عروس رفته گلاب بیارهههههه
عاقد : برای بار سوم عرز میکنم دوشیزه مین ا.ت آیا مایلم شما را به عقد جناب کیم تهیونگ در بیاورم
ا.ت : با اجازه بزرگترا ... بله
یونگی ،کوک،دوهی،آیو،کل مجلس: مبارکهههههههه
بعد از تین که حلقه رو تو دست هم کردن و هم و بوسیدن و از این کارهای چندشانه همه اومدن تا با عروس و داماد احوال پرسی کنن
کوک : مبارک باشه تا آخر عمرتون عاشق باشید
دوهی : چقدر این لباس بهت میاد
ا.ت : تورو هم توی این لباس میبینیم
کوک : معلومه میبینیدش چی فکر کردین من دست کم گرفتین
ته : باشه بابا فهمیدیم
یونگی : نگا نگا آبجیم چه دافی بوده
ادامه دارد ...
۹۰۰
۰۹ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.