می روم آن روز بارانی فراموشم که نیست

می روم، آن روز بارانی ،فراموشم که نیست
موج در دریای توفانی ،  فراموشم که نیست

جای پای هردو روی ماسه ها  ،  طغیان باد
موی من بود و پریشانی ، فراموشم که نیست

پرسه های بی هدف تاپارک،یادت نیست،نه
نیمکت های خیابانی  ،  فراموشم که نیست

" دود کن اسپند لطفن ، خلق چشمت می کنند "
اشک در وقت غزل خوانی،فراموشم که نیست

دود سیگار من و   مهتابی رویایی  ات
روبه رویم برج سیمانی،فراموشم که نیست

گردش مرداب و گل های قشنگ روی آب
عشوه کردن های پنهانی فراموشم که نیست

خنده ام می گیرد از دیوانگی های خودم
این که محکومم به ویرانی فراموشم که نیست

هدیه روز تولد ،  خوب در یاد من است
هدیه ی ناب"خراسانی"فراموشم که نیست

خوب یادم نیست، شایدآخر مرداد بود
شاخه های گل که می دانی فراموشم که نیست

روزهای تازه پیش چشم دارم ، باز هم
قهوه ات در روز مهمانی فراموشم که نیست

#سیدجلیل_سیدهاشمی

@atashkadeazaran
دیدگاه ها (۳)

حتماً ببینید

دورت حصار می کشم از ترس دیدنتمی ترسم از کسی که بیاید به چیدن...

چشمهایش چه گوشه ای داردبی مدادی که حرفه ی زنهاستمثل گل کاغذی...

مهم نیست اولشه یا آخراش!مهم اینه هرچقدر قشنگ شروع کردیم به ه...

قهوه های جاویدان ☕ قسمت ۷ / صفحه پنجم :ذوق و شوق تمام وجودم ...

پرسیده بودم چه بویی پرتتان می‌کند به روزهای بچگی؟ جواب داده ...

به خاطر این که باشگاه میرم دخترعزیزم برام گل گرفت

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط