eshghe avazi
#eshghe_avazi
ادامہ
لوهان نزاشت امبر حرفشو کامل بزنه سریع دست شیو و تاعو رو کشید و اونا رو برد توی خوابگاه امبر با قیافه ی بهت زده پشت در بود "توی خوابگاه"لوهان :هییی پسرا تا این وقت شب کجا بودین؟صدای سهون از توی حال اومد:تنهایی رفته بودن کارای خوب خوب بکنن من میدونم. شیو با پاش یه لگد به کما سهون زد که باعث شد سهون از روی مبل بیوفته روی زمین سهون: رفته بودن کوه نوردی اشغالا رو جم کنن و به طبیعت کشو کمک کنن و مستر شیو این بار دومه که اشتباه کردییی منحرررف شیو حوصله ی بهس با سهون رونداشت واسه همینم رفت توی اتاقش و درو بست روی تختش دراز کشید و اروم اشک ریخت......
صبح با تکونای سهون از خواب بیدار شد. سهون:یاااا مگه داشتی خواب عشقتو میدیدی که اینقد غرق خواب شدی با شنیدن این حرف شیو سریع از خواب پرید و یقه ی سهون رو گرفت: اون منو.... نمی خواد گرفتی؟سهون بلند خندید:ههههههه یااا خونسرد باش اون اینو واست فرستاد و یه کاغذ به شیو داد شیو یقه ی سهون رو ول کرد و کاغذ رو باز کرد سریع خوندش و بعدش یه جیغ بلند کشید و بعد سهونو بقل کرد و دوباره پایین نامه رو خوند و سریع رفت پایین هنینجور که ازپله ها پایین میرفت توی ذهنش نامه رو مرور کرد ☆شیو لطفا بیا بریم بیرون خواهش میکنم.می خوام با هم حرف بزنیم ازت من علاقه ی خاستی بهت پیدا کردم... تاعو
شیو بعد از رفتن سهون کمد رو دوباره باز کرد یه رکابی تنگ مشکی در اورد و پوشید و روش یه جلیقه ی سبز لجنی پوشید و و یه شلوار لی که جلوش یه کم پاره پوره بود پوشید و موهاشو با ژل بالا زد و با ادکلن دوش گرفت و. یه کفش اسپرت مشکی با بندای فسفری پوشید رفت بیرون دم در سهونو دید سهون بهش داد و شیو برگشت توی اتاقش و خط چشم و برق لب رو زد و رفت بیرون و دادشون به سهون سهون:اوف جوووووون خوش به حال تاعو عجب چیزی توریده (همون تور کرده)شیو:وقت ندارم لهت کنم پس خودت شوت شو اتاقت سهون:بیا این کلید همون ماشینه دیروزه شیو به سهون نگاه کرد و گفت: همه میگن نه تو میگی اره؟سهون:یااا برو تا نامزدت نرفته شیو پله هارو دوتا یکی رفت پایین و رسید به حیاط و تاعو رو دید دستشو گرفت و برد سمت ماشین
رفتن سمت ماشسن و شیو قفلشو زد در باز شد و هردو سوار شدن تاعو:میدونی چرا گفتم بیای حرف بزنیم؟شیو با اضطراب گفت:خووب...اهمم....راستش.... قبول کردی ؟ تاعو: جاست لاو می رایت؟شیو دست تاعو رو برداشت و نزدیک لبش کرد تاعو جیغ خفیفی کشید گفت: اهایی اقایه راننده هواست به جلوت باشه شیو اخم مصنوعی کرد به جلوش نگاه کردتاعو و خواست گونشو ببوسه که شیو پیشدستی کرد و لبهشو گزاشت رویه لبایه تاعو تاعو میخواست عقب بره ولی شیو لب پایینشو گاز گرفت و نگه داشت اونا تویه چشمایه هم نگاه کردن
تاعو تویه چشمایه شیو التماس خاصی دید و جلو رفت ایندفه اون شیو رو میبوسید........................ شیو چشماشو باز کرد تاعو رو دید که رویه تخت جفتیش خوابیده
همون موقه یه دختر با لباس رو پوش پرستاری اومد و یه امپول رو تویه سرم شیو خالی کرد شیو از دختره پرسید که چرا اونجاست و دختره با عشوه گفت:شاید من تصادف کردم ؟و بعد از مدتی یه دختره دیگه اومد و جیغ بلندی کشیدو گفت:واای پسرایه اکسو. شیو پتو رو رویه سرش کشید دختره هم رفت و پتو رو از رویه سره شیو کشید گفت: هیونگ اوپا سهون کجاست؟اون سالمه؟خواهش میکنم بهش بگید عاشقشم شیو عصبانی دختر رو کنار زد تاعو رو رویه دوتا دستش بلند کرد و رفت بیرون.و سوار ماشین شدو تاعو رو هم نشست صندلی پشتی شیو تا ماشین رو روشن کرد تاعو پرید رویه صندلی جلو شیو با تعجب به تاعو نگاه میکرد. و تند تند پلک میزد و بعد تاعو چشماشومالیدوگفت:برایه چی اونجا بودیم؟شیو ؛چون تصادف کردیم تاعو:تصادف؟چرا؟شیو:چون پشت فرمون و ماشین درحال حرکت به جون هم افتاده بودیم شیو درحال حرف زدن سعی میکرد خندشو نگه داره تاعوچشاش گرد شدو و اونم خندش گرفت شیو:دارم ازت میترسم چون دیگه خجالت نمیکشی تاعو اومد جلو و بوسه ی خیلی کوتاهی به لبایه شیو زد وگفت:مگه بده شیو قهقه ای زد و گفت نههو بعد ماشین رو روشن کرد و حرکت.کرد تاعو فلشش رو در اورد و گزاشت تویه دستگاه ..............................تویه خوابگاه شیو رویه تخت دراز کشیده بود و به اونروزش فکر میکرد که لایه در باز شد و لوهان سرشو اورد تو و گفت اجازه هست شیو با لبخند رویه تخت نشست و به لوهان اشاره کرد که بیاد تو لوهان نشست رویه تخت و گفت تنهایی چطوره؟شیو:ااا پس من امروز با کی بیرون بودم ؟ لوهان:بیاببین شیو با بُهت رفت بیرون و دید تاعو سرشو گزاشته رویه پایه کریس و رویه کاناپه دراز کشیده سوهو اهمی کرد و شروع کرد: منو کریس امروز داشتیم شوخی میکردیم وگرنه کله امروز گلکسی نگران اومدن شماها بود شیو هم اهمی کرد و گفت خیلی بی مزه بودااا همه از رفتا
ادامہ
لوهان نزاشت امبر حرفشو کامل بزنه سریع دست شیو و تاعو رو کشید و اونا رو برد توی خوابگاه امبر با قیافه ی بهت زده پشت در بود "توی خوابگاه"لوهان :هییی پسرا تا این وقت شب کجا بودین؟صدای سهون از توی حال اومد:تنهایی رفته بودن کارای خوب خوب بکنن من میدونم. شیو با پاش یه لگد به کما سهون زد که باعث شد سهون از روی مبل بیوفته روی زمین سهون: رفته بودن کوه نوردی اشغالا رو جم کنن و به طبیعت کشو کمک کنن و مستر شیو این بار دومه که اشتباه کردییی منحرررف شیو حوصله ی بهس با سهون رونداشت واسه همینم رفت توی اتاقش و درو بست روی تختش دراز کشید و اروم اشک ریخت......
صبح با تکونای سهون از خواب بیدار شد. سهون:یاااا مگه داشتی خواب عشقتو میدیدی که اینقد غرق خواب شدی با شنیدن این حرف شیو سریع از خواب پرید و یقه ی سهون رو گرفت: اون منو.... نمی خواد گرفتی؟سهون بلند خندید:ههههههه یااا خونسرد باش اون اینو واست فرستاد و یه کاغذ به شیو داد شیو یقه ی سهون رو ول کرد و کاغذ رو باز کرد سریع خوندش و بعدش یه جیغ بلند کشید و بعد سهونو بقل کرد و دوباره پایین نامه رو خوند و سریع رفت پایین هنینجور که ازپله ها پایین میرفت توی ذهنش نامه رو مرور کرد ☆شیو لطفا بیا بریم بیرون خواهش میکنم.می خوام با هم حرف بزنیم ازت من علاقه ی خاستی بهت پیدا کردم... تاعو
شیو بعد از رفتن سهون کمد رو دوباره باز کرد یه رکابی تنگ مشکی در اورد و پوشید و روش یه جلیقه ی سبز لجنی پوشید و و یه شلوار لی که جلوش یه کم پاره پوره بود پوشید و موهاشو با ژل بالا زد و با ادکلن دوش گرفت و. یه کفش اسپرت مشکی با بندای فسفری پوشید رفت بیرون دم در سهونو دید سهون بهش داد و شیو برگشت توی اتاقش و خط چشم و برق لب رو زد و رفت بیرون و دادشون به سهون سهون:اوف جوووووون خوش به حال تاعو عجب چیزی توریده (همون تور کرده)شیو:وقت ندارم لهت کنم پس خودت شوت شو اتاقت سهون:بیا این کلید همون ماشینه دیروزه شیو به سهون نگاه کرد و گفت: همه میگن نه تو میگی اره؟سهون:یااا برو تا نامزدت نرفته شیو پله هارو دوتا یکی رفت پایین و رسید به حیاط و تاعو رو دید دستشو گرفت و برد سمت ماشین
رفتن سمت ماشسن و شیو قفلشو زد در باز شد و هردو سوار شدن تاعو:میدونی چرا گفتم بیای حرف بزنیم؟شیو با اضطراب گفت:خووب...اهمم....راستش.... قبول کردی ؟ تاعو: جاست لاو می رایت؟شیو دست تاعو رو برداشت و نزدیک لبش کرد تاعو جیغ خفیفی کشید گفت: اهایی اقایه راننده هواست به جلوت باشه شیو اخم مصنوعی کرد به جلوش نگاه کردتاعو و خواست گونشو ببوسه که شیو پیشدستی کرد و لبهشو گزاشت رویه لبایه تاعو تاعو میخواست عقب بره ولی شیو لب پایینشو گاز گرفت و نگه داشت اونا تویه چشمایه هم نگاه کردن
تاعو تویه چشمایه شیو التماس خاصی دید و جلو رفت ایندفه اون شیو رو میبوسید........................ شیو چشماشو باز کرد تاعو رو دید که رویه تخت جفتیش خوابیده
همون موقه یه دختر با لباس رو پوش پرستاری اومد و یه امپول رو تویه سرم شیو خالی کرد شیو از دختره پرسید که چرا اونجاست و دختره با عشوه گفت:شاید من تصادف کردم ؟و بعد از مدتی یه دختره دیگه اومد و جیغ بلندی کشیدو گفت:واای پسرایه اکسو. شیو پتو رو رویه سرش کشید دختره هم رفت و پتو رو از رویه سره شیو کشید گفت: هیونگ اوپا سهون کجاست؟اون سالمه؟خواهش میکنم بهش بگید عاشقشم شیو عصبانی دختر رو کنار زد تاعو رو رویه دوتا دستش بلند کرد و رفت بیرون.و سوار ماشین شدو تاعو رو هم نشست صندلی پشتی شیو تا ماشین رو روشن کرد تاعو پرید رویه صندلی جلو شیو با تعجب به تاعو نگاه میکرد. و تند تند پلک میزد و بعد تاعو چشماشومالیدوگفت:برایه چی اونجا بودیم؟شیو ؛چون تصادف کردیم تاعو:تصادف؟چرا؟شیو:چون پشت فرمون و ماشین درحال حرکت به جون هم افتاده بودیم شیو درحال حرف زدن سعی میکرد خندشو نگه داره تاعوچشاش گرد شدو و اونم خندش گرفت شیو:دارم ازت میترسم چون دیگه خجالت نمیکشی تاعو اومد جلو و بوسه ی خیلی کوتاهی به لبایه شیو زد وگفت:مگه بده شیو قهقه ای زد و گفت نههو بعد ماشین رو روشن کرد و حرکت.کرد تاعو فلشش رو در اورد و گزاشت تویه دستگاه ..............................تویه خوابگاه شیو رویه تخت دراز کشیده بود و به اونروزش فکر میکرد که لایه در باز شد و لوهان سرشو اورد تو و گفت اجازه هست شیو با لبخند رویه تخت نشست و به لوهان اشاره کرد که بیاد تو لوهان نشست رویه تخت و گفت تنهایی چطوره؟شیو:ااا پس من امروز با کی بیرون بودم ؟ لوهان:بیاببین شیو با بُهت رفت بیرون و دید تاعو سرشو گزاشته رویه پایه کریس و رویه کاناپه دراز کشیده سوهو اهمی کرد و شروع کرد: منو کریس امروز داشتیم شوخی میکردیم وگرنه کله امروز گلکسی نگران اومدن شماها بود شیو هم اهمی کرد و گفت خیلی بی مزه بودااا همه از رفتا
۱۳.۹k
۲۸ خرداد ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.