قسمت اول خون بس
قسمت اول خون بس
#noblood
اروم بلند شد و به زمین نگاه کرد عاشق خون بود و بهش رسیده بود سعی کرد با انگشتاش بشماره ولی پوزخندی زد گفت 2008سالمه و بیشتر از سنم خون خوردم من یه خوناشام منحصر به فردم و با قدمایه شاهانه از قبرستون اومد بیرون با انگشت شستش گوشه ی لبش روکه خونی بود پاک کرد گوشیشو در اورد و شماره ی جی رو گرفت بوق تلفن.... بوق....اه لعنتی جواب بده... مشترک مورد نظر پاسخ گ...بعد از اون همه خون.خواری هر خوناشام دیگه ای بود قاطی میکرد ولی اون یه لبخند زد و گفت حتما داداشم خسته بوده خوابیده به بطریه تویه دستش نگاه کردو گفت: اون از شکار میترسه ولی نمیدونه این خودش شکاره بطری رو گزاشت تویه کولش کم کم داشت سپیده میزد سوار ماشین شد و حرکت کرد جی یونگ (جی دی)و جونگ هیون(جی رویی )برادرایه دو قلو بودن جی رویی از جی دی بزرگ تر بود ولی احساساتی تر ولی جی یونگ یه خوناشام به تمام معنا بود اونا از لحاظ چهره شباهتی به هم نداشتن ولی از لحاظ قلبی به هم وصل بودن شبا جونگ هیون بغل جی یونگ میخوابید و بهش وصل بود
داستان از زبان جی یونگ⇩
رسیدم خونه خیلی خسته بودم بطریه جی رو گزاشتم تویه یخچال و بدون حرکت و دقت اضافی رفتم تویه اتاق میدونستم به محض رفتنم رویه تخت جی.بیدار میشه و حرفاش شروع میشه داشتم اتیش میگرفتم پیرهنم و شلوارمو در اوردم و یه شلوارک پوشیدم و خواستم دراز بکشم که دیدم ملافه ی رویه تخت خونیه و جی نیست یه لحظه تمام اتفاقات بد به ذهنم رسید ولی سعی کردم خونسردیمو حفظ کنم و تویه بقیه ی اتاقا دنباله جی گشتم رفتم سمت اشپز خونه تا اب بخورم و برم بیرون دنبالش بگردم سرم داشت گیج میرفت جی دارو ندارم بود خش بهش وارد میشد میمردم تویه همین فکرا بودم که دیدم لیوان اب افتاده رویه زمین و تیکه تیکه شده درست مثله قلبه من سرمو با دوتا دست گرفتم و به یخچال تکیه دادم که دیدم زیر میز دوتا چضم برق میزنه با احتیاط رفتم سمت میز که متوجه ی فرم لبا و چشما شدم پوزخندی زدم و گفتم: کوچولو زیر میز چیکار میکنی؟با اخم بچه گانه ای از زیر میز اومد بیرون لپشو.کشیدم: داداش منه دیگهسرشو کج کرد و گفت:جــــــــــــــــــــــــــی من گشنمهه دستمو بردم لایه موهام لبه پایینمو اویزون کردم و گفتم خوب اوردم برات و رفتم سمت یخچال و بطری رو در اوردم روبه روش گرفتم و گفتم بیا جی با چندش بهش نگا کرد گفت: نههههههه این سرده من گرم میخوام خیلی خوابم میومد و تقریبا سرم داشت منفجر میشد ولی نمیتونستم به تنها عضوه شیرین زندگیم نه بگم سرمو تکون دادم و ظرف شیر جوش رو برداشتم و خونو توش ریختم و قتی داشت قل میخورد حالمو به هم میزد تا حدی.که رفتم تویه حموم و هرچی بود روو بالا اوردم برگشتم اشپز خونه خون داشت از ظرف بیرون میزد رفتم زیرشو خاموش کردم ریختم تویه لیوان جی واقا لوس میخوردش اخه خونو اینقد با قر و فر میخورن؟؟نمیدونم ولی امیدوارم درست شه اخه این اخلاقش خیلی تویه مغزمه خونو گزاشتم تویه میز و رفتم تویه اتاق و بایه صحنه ای مواجه شدم که قلبم لرزید من اینهمه خودمو کشته بودم که خونشو گرم کنم الان خوابیده؟؟؟رفتم جفتش بخوابم که چشماشو باز کرد وگفت بغلم.کن بخوابم جی رو بغل کردم و نفهمیدم کی خوابیدم ولی خودم زود خوابم برد وقتی چشمامو باز کردم دیدم که جی تویه تخت نشسته و داره به زور و سختی خونه ته لیوانو میخوره کلی هم ریخته تویه تخت بلند شدم و رفتم لباسامو پوشیدم هنوز خیلی خسته بودم ولی واقا ضعف کرده بودم رفتم همون قبرستون همیشگی و به نگاهبان گفتم که برایه پدرم که مرده اومدم اونم بدون شک گزاشت برم داخل رفتم سرمو تکیه دادم به سنگ قبر اول اطرافو نگاه کردم یه دختر اومد روبه.روم ایستاد و بعد تویه دوزانو نشست جلوم و یه بوس فرستاد وگفت از من خوشش اومده دوس داره امشب باهم باشیم یه لبخند کج زدم زیر لب گفتم غذا خودش اومده بلند شدم و دست اونم گرفتم چقد سرد بود احساس میکردم نمی تونم بخورمش از قبرستون بیرون اومدیم حس میکردم اونم یه چیزی تویه سرشه رفتیم بستنی فروشی نه اون چیزی خورد نه من تا شب همینجور گشتیم تا ساعت 10شد بایه لبخند برگشت سمتم و با سر اشاره کرد که بریم یه جوری بودم انگار قلبم سوراخ شده بود سرمو تکون دادم رفتیم به یه هتل که خیلی گیر نبود معمولا پسرا رو میووردم دخترایی که باهام میومدن کم بودن چون زود یه گاز میزدم و اونا میفهمیدن و فرار میکردن کسی که باهام میومد قطعا میمرد بدون نگاه کردن به پیشخان رفتیم بالا تا دره اتاقو بستم و برگشتم سمت دختره دهنشو باز کرد و دوتا دندون نیش بلند ش رو به وضوح دیدم قهقه ی بلندی زدم و گفتم از عصر تا الان حس میکردم نمیتونم خونتو بخورم صورتش جدی و مظلوم شد و شروع کرد کوبیدن پاهاش تویه زمین و با لهن لوسی گفت:اههه من هیچی نخوردممم من گشنمهههه با این کارش بیشتر خن
#noblood
اروم بلند شد و به زمین نگاه کرد عاشق خون بود و بهش رسیده بود سعی کرد با انگشتاش بشماره ولی پوزخندی زد گفت 2008سالمه و بیشتر از سنم خون خوردم من یه خوناشام منحصر به فردم و با قدمایه شاهانه از قبرستون اومد بیرون با انگشت شستش گوشه ی لبش روکه خونی بود پاک کرد گوشیشو در اورد و شماره ی جی رو گرفت بوق تلفن.... بوق....اه لعنتی جواب بده... مشترک مورد نظر پاسخ گ...بعد از اون همه خون.خواری هر خوناشام دیگه ای بود قاطی میکرد ولی اون یه لبخند زد و گفت حتما داداشم خسته بوده خوابیده به بطریه تویه دستش نگاه کردو گفت: اون از شکار میترسه ولی نمیدونه این خودش شکاره بطری رو گزاشت تویه کولش کم کم داشت سپیده میزد سوار ماشین شد و حرکت کرد جی یونگ (جی دی)و جونگ هیون(جی رویی )برادرایه دو قلو بودن جی رویی از جی دی بزرگ تر بود ولی احساساتی تر ولی جی یونگ یه خوناشام به تمام معنا بود اونا از لحاظ چهره شباهتی به هم نداشتن ولی از لحاظ قلبی به هم وصل بودن شبا جونگ هیون بغل جی یونگ میخوابید و بهش وصل بود
داستان از زبان جی یونگ⇩
رسیدم خونه خیلی خسته بودم بطریه جی رو گزاشتم تویه یخچال و بدون حرکت و دقت اضافی رفتم تویه اتاق میدونستم به محض رفتنم رویه تخت جی.بیدار میشه و حرفاش شروع میشه داشتم اتیش میگرفتم پیرهنم و شلوارمو در اوردم و یه شلوارک پوشیدم و خواستم دراز بکشم که دیدم ملافه ی رویه تخت خونیه و جی نیست یه لحظه تمام اتفاقات بد به ذهنم رسید ولی سعی کردم خونسردیمو حفظ کنم و تویه بقیه ی اتاقا دنباله جی گشتم رفتم سمت اشپز خونه تا اب بخورم و برم بیرون دنبالش بگردم سرم داشت گیج میرفت جی دارو ندارم بود خش بهش وارد میشد میمردم تویه همین فکرا بودم که دیدم لیوان اب افتاده رویه زمین و تیکه تیکه شده درست مثله قلبه من سرمو با دوتا دست گرفتم و به یخچال تکیه دادم که دیدم زیر میز دوتا چضم برق میزنه با احتیاط رفتم سمت میز که متوجه ی فرم لبا و چشما شدم پوزخندی زدم و گفتم: کوچولو زیر میز چیکار میکنی؟با اخم بچه گانه ای از زیر میز اومد بیرون لپشو.کشیدم: داداش منه دیگهسرشو کج کرد و گفت:جــــــــــــــــــــــــــی من گشنمهه دستمو بردم لایه موهام لبه پایینمو اویزون کردم و گفتم خوب اوردم برات و رفتم سمت یخچال و بطری رو در اوردم روبه روش گرفتم و گفتم بیا جی با چندش بهش نگا کرد گفت: نههههههه این سرده من گرم میخوام خیلی خوابم میومد و تقریبا سرم داشت منفجر میشد ولی نمیتونستم به تنها عضوه شیرین زندگیم نه بگم سرمو تکون دادم و ظرف شیر جوش رو برداشتم و خونو توش ریختم و قتی داشت قل میخورد حالمو به هم میزد تا حدی.که رفتم تویه حموم و هرچی بود روو بالا اوردم برگشتم اشپز خونه خون داشت از ظرف بیرون میزد رفتم زیرشو خاموش کردم ریختم تویه لیوان جی واقا لوس میخوردش اخه خونو اینقد با قر و فر میخورن؟؟نمیدونم ولی امیدوارم درست شه اخه این اخلاقش خیلی تویه مغزمه خونو گزاشتم تویه میز و رفتم تویه اتاق و بایه صحنه ای مواجه شدم که قلبم لرزید من اینهمه خودمو کشته بودم که خونشو گرم کنم الان خوابیده؟؟؟رفتم جفتش بخوابم که چشماشو باز کرد وگفت بغلم.کن بخوابم جی رو بغل کردم و نفهمیدم کی خوابیدم ولی خودم زود خوابم برد وقتی چشمامو باز کردم دیدم که جی تویه تخت نشسته و داره به زور و سختی خونه ته لیوانو میخوره کلی هم ریخته تویه تخت بلند شدم و رفتم لباسامو پوشیدم هنوز خیلی خسته بودم ولی واقا ضعف کرده بودم رفتم همون قبرستون همیشگی و به نگاهبان گفتم که برایه پدرم که مرده اومدم اونم بدون شک گزاشت برم داخل رفتم سرمو تکیه دادم به سنگ قبر اول اطرافو نگاه کردم یه دختر اومد روبه.روم ایستاد و بعد تویه دوزانو نشست جلوم و یه بوس فرستاد وگفت از من خوشش اومده دوس داره امشب باهم باشیم یه لبخند کج زدم زیر لب گفتم غذا خودش اومده بلند شدم و دست اونم گرفتم چقد سرد بود احساس میکردم نمی تونم بخورمش از قبرستون بیرون اومدیم حس میکردم اونم یه چیزی تویه سرشه رفتیم بستنی فروشی نه اون چیزی خورد نه من تا شب همینجور گشتیم تا ساعت 10شد بایه لبخند برگشت سمتم و با سر اشاره کرد که بریم یه جوری بودم انگار قلبم سوراخ شده بود سرمو تکون دادم رفتیم به یه هتل که خیلی گیر نبود معمولا پسرا رو میووردم دخترایی که باهام میومدن کم بودن چون زود یه گاز میزدم و اونا میفهمیدن و فرار میکردن کسی که باهام میومد قطعا میمرد بدون نگاه کردن به پیشخان رفتیم بالا تا دره اتاقو بستم و برگشتم سمت دختره دهنشو باز کرد و دوتا دندون نیش بلند ش رو به وضوح دیدم قهقه ی بلندی زدم و گفتم از عصر تا الان حس میکردم نمیتونم خونتو بخورم صورتش جدی و مظلوم شد و شروع کرد کوبیدن پاهاش تویه زمین و با لهن لوسی گفت:اههه من هیچی نخوردممم من گشنمهههه با این کارش بیشتر خن
۸.۷k
۲۸ خرداد ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.