پارت29
#پارت29
#دخترکوچولویمن👧🏻💧
لب اش تکون خورد و چیزی رو زمزمه کرد که هیچ کدوم نفهمیدیم
+ چی گفت؟! شنیدی تو؟!
_ نه والا ، حتما داره هزیون میگه تو خواب
+ کیوان اگه نمیتونی به هوشش بیاری زنگ بزنم یه دکتر درست حسابی بیاد ، از ظهری علافمون کردی هوووف
_ بفرما زنگ بزن ، پرفسور سمیعی ام که بیاد نمیتونه براش کاری کنه برادر من.....
اثر داروها باید خود به خود بپره
کلافه هوفی کشیدم و گفتم:
+ پس الان چیکارکنیم؟!
_ هیچی میریم شام میخوریم چون من خیلی گشنمه ، انشالله تا اون موقعه ام به هوش میاد
+ اگه نیومد چی؟؟!!
_ پس انشالله فردا میاد
مسخره ای نثارش کردم که از روی تخت بلند شد و هردو به سمت پذیریی رفتیم
بعد از اینکه دوشی گرفتم ، سمیه هم میز شامو چید ، ماکارونی پخته بود به همراه سالاد شیرازی ، غذای مورد علاقم....
با موهای خیس نشستم سر میزو با اشتها شروع به خوردن کردم
_ موهاتو خشک نکردیا سرما میخوری
با دهن پر گفتم:
+ به تو چه؟ انگار زنمه
کیوان شونه ای بالا انداخت و مشغول ادامه ی شامش شد.....
غذامون که تموم شد سمیه میزو جمع کرد و بهش گفتم نیم ساعت دیگه برامون قهوه بیاره
روی کاناپه نشسته بودیم که کیوان خیره شده بود بهم
+ حس میکنم میخوام یه چیزی بگی اما روت نمیشه....
#دخترکوچولویمن👧🏻💧
لب اش تکون خورد و چیزی رو زمزمه کرد که هیچ کدوم نفهمیدیم
+ چی گفت؟! شنیدی تو؟!
_ نه والا ، حتما داره هزیون میگه تو خواب
+ کیوان اگه نمیتونی به هوشش بیاری زنگ بزنم یه دکتر درست حسابی بیاد ، از ظهری علافمون کردی هوووف
_ بفرما زنگ بزن ، پرفسور سمیعی ام که بیاد نمیتونه براش کاری کنه برادر من.....
اثر داروها باید خود به خود بپره
کلافه هوفی کشیدم و گفتم:
+ پس الان چیکارکنیم؟!
_ هیچی میریم شام میخوریم چون من خیلی گشنمه ، انشالله تا اون موقعه ام به هوش میاد
+ اگه نیومد چی؟؟!!
_ پس انشالله فردا میاد
مسخره ای نثارش کردم که از روی تخت بلند شد و هردو به سمت پذیریی رفتیم
بعد از اینکه دوشی گرفتم ، سمیه هم میز شامو چید ، ماکارونی پخته بود به همراه سالاد شیرازی ، غذای مورد علاقم....
با موهای خیس نشستم سر میزو با اشتها شروع به خوردن کردم
_ موهاتو خشک نکردیا سرما میخوری
با دهن پر گفتم:
+ به تو چه؟ انگار زنمه
کیوان شونه ای بالا انداخت و مشغول ادامه ی شامش شد.....
غذامون که تموم شد سمیه میزو جمع کرد و بهش گفتم نیم ساعت دیگه برامون قهوه بیاره
روی کاناپه نشسته بودیم که کیوان خیره شده بود بهم
+ حس میکنم میخوام یه چیزی بگی اما روت نمیشه....
۲.۶k
۲۹ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.