گوکی ۱۳
گوکی ۱۳
ویو ا.ت
دستم دور دست کوک حلقه بود با هم رفتیم تو که اکسم یعنی تهیون اونجا بود
یعنی با اینا چه سرو سری داشت دستام یخ زده بود نمیدونم چرا از امشب میترسیدم بعد یه آقا اومد سمتمون و جونگکوک رو بغل کرد منم سلام دادم حالا که دقت میکنم اون خیلی شبیه تهیونه بعد نگاهم افتاد رو تهیون که کنار تزئینات تولد وایساده ههههه نکنه تولد اونه وایسا امروز ...... اره روز تولد اونه ا,ت آروم باش جونگکوک کنارته نمیزاره هیچ اتفاقی برات بی افته خوب اره همینه فقط آروم باش چند ثانیه بعد به خودم اومدم یه خانم کم کم داشت بهمون نزدیک میشد کنار تهیونگ همونی که به جونگکوک زنگ زده بود وایساد دستش رو معدبانه به جونگکوک نزدیک کرد و به هم دست دادن بعد از جونگکوک به من دست داد و طرف من گفت
یونجی:من یونجی ام خوشبختم از آشناییت
+ا/ت هستم خوشبختم
لبخندی بهش زدم اونم لبخندی تحویلم داد که متوجه زیبابی و در عین حال سادگیش شدم اون واقعا قیافه زیبایی داشت
حواسم کاملا از تهیون پرت شده بود مهمونی خیلی شلوغ نبود و اینم خیلی خوب بود من به جاهای شلوغ فوبیا داشتم
بعد از یه ربع دستام حالت عادیش رو نداشت بیش از حد یخ زده بود
+کوک سرویس بهداشتی اینجا کجاست؟
_طبقه بالاعه میخوای بیام؟
+نه بچه که نیستم
_اوکی برو زود برگرد
رفتم بالا سرویس بهداشتی رو پیدا کردم آب داغ و باز کردم و چند مین دستام رو زیرش نگه داشتم کم کم دستام به حالت عادیش برگشت و گرمای آب داغ رو متوجه شدم دستام رو از زیر اب کشیدم کنار و آب رو بستم دستام رو کامل خشک کردم و رفتم بیرون جلوی در تهیون وایساده بود خنسردیم رو حفظ کردم و میخواستم از کنارش رد بشم دستام بازم داشتن یخ میزدن جلوم وایساد از دستاش برای نگه داشتنم استفاده نکرد
تهیون: ببین ا/ت قبلا بین من و تو خیلی چیز ها گذشته درسته گذشته اما الان من تو به عنوان یه غریبه اولین باره همو میبینیم الان هم تو دوست پسر داری هم من دوست دختر پس دلیل نمیبینم با دیدن من استرس بگیری دستات یخ بزنه اوکی؟
این بشر چقدر عوض شده بود انگار همون تهیون نبود لبخندی به حرفش زدم و
+ممنونم تهیون مثله اینکه ۱۸ ساله شدی عقلت داره کار میکنه بعد دیگه منتظر جوابش نموندم و رفتم پایین پیش جونگکوک بعد از باز کردن کادو ها و بریدن کیک رقصیدن عکس انداختن(چرا برعکس گفتم؟)ساعت ۳ صبح سوار ماشین شدیم تو راه برگشت
شرط بدون شرط خودم حال نمیکنم
تو این چند روز هم که نبودم امتحان ریاضی و علومم پشت سر هم بود مجبور بودم فقط بخونم ببشید👍🏻😊
ویو ا.ت
دستم دور دست کوک حلقه بود با هم رفتیم تو که اکسم یعنی تهیون اونجا بود
یعنی با اینا چه سرو سری داشت دستام یخ زده بود نمیدونم چرا از امشب میترسیدم بعد یه آقا اومد سمتمون و جونگکوک رو بغل کرد منم سلام دادم حالا که دقت میکنم اون خیلی شبیه تهیونه بعد نگاهم افتاد رو تهیون که کنار تزئینات تولد وایساده ههههه نکنه تولد اونه وایسا امروز ...... اره روز تولد اونه ا,ت آروم باش جونگکوک کنارته نمیزاره هیچ اتفاقی برات بی افته خوب اره همینه فقط آروم باش چند ثانیه بعد به خودم اومدم یه خانم کم کم داشت بهمون نزدیک میشد کنار تهیونگ همونی که به جونگکوک زنگ زده بود وایساد دستش رو معدبانه به جونگکوک نزدیک کرد و به هم دست دادن بعد از جونگکوک به من دست داد و طرف من گفت
یونجی:من یونجی ام خوشبختم از آشناییت
+ا/ت هستم خوشبختم
لبخندی بهش زدم اونم لبخندی تحویلم داد که متوجه زیبابی و در عین حال سادگیش شدم اون واقعا قیافه زیبایی داشت
حواسم کاملا از تهیون پرت شده بود مهمونی خیلی شلوغ نبود و اینم خیلی خوب بود من به جاهای شلوغ فوبیا داشتم
بعد از یه ربع دستام حالت عادیش رو نداشت بیش از حد یخ زده بود
+کوک سرویس بهداشتی اینجا کجاست؟
_طبقه بالاعه میخوای بیام؟
+نه بچه که نیستم
_اوکی برو زود برگرد
رفتم بالا سرویس بهداشتی رو پیدا کردم آب داغ و باز کردم و چند مین دستام رو زیرش نگه داشتم کم کم دستام به حالت عادیش برگشت و گرمای آب داغ رو متوجه شدم دستام رو از زیر اب کشیدم کنار و آب رو بستم دستام رو کامل خشک کردم و رفتم بیرون جلوی در تهیون وایساده بود خنسردیم رو حفظ کردم و میخواستم از کنارش رد بشم دستام بازم داشتن یخ میزدن جلوم وایساد از دستاش برای نگه داشتنم استفاده نکرد
تهیون: ببین ا/ت قبلا بین من و تو خیلی چیز ها گذشته درسته گذشته اما الان من تو به عنوان یه غریبه اولین باره همو میبینیم الان هم تو دوست پسر داری هم من دوست دختر پس دلیل نمیبینم با دیدن من استرس بگیری دستات یخ بزنه اوکی؟
این بشر چقدر عوض شده بود انگار همون تهیون نبود لبخندی به حرفش زدم و
+ممنونم تهیون مثله اینکه ۱۸ ساله شدی عقلت داره کار میکنه بعد دیگه منتظر جوابش نموندم و رفتم پایین پیش جونگکوک بعد از باز کردن کادو ها و بریدن کیک رقصیدن عکس انداختن(چرا برعکس گفتم؟)ساعت ۳ صبح سوار ماشین شدیم تو راه برگشت
شرط بدون شرط خودم حال نمیکنم
تو این چند روز هم که نبودم امتحان ریاضی و علومم پشت سر هم بود مجبور بودم فقط بخونم ببشید👍🏻😊
۹.۰k
۱۳ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.