گوکی ۱۴
گوکی ۱۴
+جونگکوک گوشیت رو سایلنته داره زنگ میزنه
_عه اره الو برای چی باشه باشه
+چی میگه
_هیچس میگه بیایین شب رو همینجا بمونین
+چرا
_همینجوری
+یاااا اول منو بزار خونه بعدا برو
_ا/ت زنگ نزد که منو تنهایی دعوت کنه
+خب که چی من بابام بفهمه تیکه بزرگم گوشمه اون هیچ موقع اجازه نمیده شبا رو بیرون بمونم تا الانم خدا میدونه چجوری تحمل کرده ؟
_تموم شد تأثیر گذار بود من تو رو همینجوری که بر نمیدارم بیارم بیرون تا ۳ صبح هم نبرمت خونه من به پدرت گفتم که مهمونی دعوتیم به عنوان کاپلم اونجایی
+گفتی؟ حالا هر چی لباس هم نداریم
_یه کاریش میکنیم الانم به مامانت پیام بده که شب هم همونجا میمونی
+اوکی
+تا حالا ۳ صبح تو خیابونا پرسه نزده بودم
_مگه الان داری پرسه میزنی سوار یه ماشین لوکس آخرین مدل شدی و یه دوست پسر جذاب هم کنارت داری
+از اون حرفا بودا(خنده)
_مگه دروغ میگم؟
درحالی این حرف رو میزد که یه تای ابرویش رو داده بود بالا
در جوابش یه لبخند و چشم غره دادم
به بیرون پنجره خیره شدم
_تهیون طبقه بالا بهت چی میگفت؟
+تهیون طبقه بالا هیچی به من نگفت من تهیون ندیدم
_ اکسته درسته؟
با گفتن این حرف سرم انداختم پایین از کجا فهمیده یعنی
+اوهوم
_خب چرا دروغ میگی بچه از همون اول حرف راست رو بزن الانم پیاده شو رسیدیم
+ممنون(آروم)
_نبینم غمت باشه ها
در جواب حرفش لبخندی زدم
دستش رو گرفته بودم رفتیم تو همونجوری بود همه خوراکیا وسط همه نشسته بود دورهم مثل یه دایره و شصتم خبردار شد دارن جرات حقیقت باری میکنن تا ما رو دیدن ازمون استقبال کردن من و کوک یه جا کنار هم نشستیم دوست دختر تهیون که اسمش لیا بود بطری رو چرخوند افتاد به کوک و تهیونگ
&جرات یا حقیقت؟
_حقیقت
&امممممم تو این جمع از کی خوشت میاد؟
_اخه اینم پرسیدن داره؟خوب معلومه ا/ت
حرف کوک تموم شد صدای اووووو جمعیت پیدا شد با حرفش خودبه خود سرخ شدم دنبال یه جا بودم سرم رو پنهان کنم کوک هم فهمیده بود این موضوع رو دستش گذاشت پشت سرم و سرم کشید سمت خودش منم سرم گذاشتم رو سینش برای ادامه بازی دیگه از بغلش بیرون نیومدم و سرم رو طرف بطری چرخوندم افتاد به من و یونجی
یونجی:کوک رو ببوس
+یا من کلا ۱۶ سالمه
یونجی:بوسیدن ۱۸ سال نمیخواد
دیگه بحث رو ادامه ندادم و سرم رو آوردم بالا لپ کوک بوسیدم که مساوی شد با ترکیدن کل جمع از خنده
سرم رو بالا کردم دیدم کوک هم داره میخنده
یونجی:ا/ت جون بوسیدن از لب نه از لپ
ای وای ریدم اخه من چجوری لب کوک رو ببوسم
(یونجی:@)
@ ا/ت منتظر توییما چرا انقدر فس فس میکنی یعنی تا حالا انجامش ندادی؟
با من من جواب دادم
+انجامش دادیم اما نه تو جمع
بعد یه اتفاق غیر منتظره رخ داد
+جونگکوک گوشیت رو سایلنته داره زنگ میزنه
_عه اره الو برای چی باشه باشه
+چی میگه
_هیچس میگه بیایین شب رو همینجا بمونین
+چرا
_همینجوری
+یاااا اول منو بزار خونه بعدا برو
_ا/ت زنگ نزد که منو تنهایی دعوت کنه
+خب که چی من بابام بفهمه تیکه بزرگم گوشمه اون هیچ موقع اجازه نمیده شبا رو بیرون بمونم تا الانم خدا میدونه چجوری تحمل کرده ؟
_تموم شد تأثیر گذار بود من تو رو همینجوری که بر نمیدارم بیارم بیرون تا ۳ صبح هم نبرمت خونه من به پدرت گفتم که مهمونی دعوتیم به عنوان کاپلم اونجایی
+گفتی؟ حالا هر چی لباس هم نداریم
_یه کاریش میکنیم الانم به مامانت پیام بده که شب هم همونجا میمونی
+اوکی
+تا حالا ۳ صبح تو خیابونا پرسه نزده بودم
_مگه الان داری پرسه میزنی سوار یه ماشین لوکس آخرین مدل شدی و یه دوست پسر جذاب هم کنارت داری
+از اون حرفا بودا(خنده)
_مگه دروغ میگم؟
درحالی این حرف رو میزد که یه تای ابرویش رو داده بود بالا
در جوابش یه لبخند و چشم غره دادم
به بیرون پنجره خیره شدم
_تهیون طبقه بالا بهت چی میگفت؟
+تهیون طبقه بالا هیچی به من نگفت من تهیون ندیدم
_ اکسته درسته؟
با گفتن این حرف سرم انداختم پایین از کجا فهمیده یعنی
+اوهوم
_خب چرا دروغ میگی بچه از همون اول حرف راست رو بزن الانم پیاده شو رسیدیم
+ممنون(آروم)
_نبینم غمت باشه ها
در جواب حرفش لبخندی زدم
دستش رو گرفته بودم رفتیم تو همونجوری بود همه خوراکیا وسط همه نشسته بود دورهم مثل یه دایره و شصتم خبردار شد دارن جرات حقیقت باری میکنن تا ما رو دیدن ازمون استقبال کردن من و کوک یه جا کنار هم نشستیم دوست دختر تهیون که اسمش لیا بود بطری رو چرخوند افتاد به کوک و تهیونگ
&جرات یا حقیقت؟
_حقیقت
&امممممم تو این جمع از کی خوشت میاد؟
_اخه اینم پرسیدن داره؟خوب معلومه ا/ت
حرف کوک تموم شد صدای اووووو جمعیت پیدا شد با حرفش خودبه خود سرخ شدم دنبال یه جا بودم سرم رو پنهان کنم کوک هم فهمیده بود این موضوع رو دستش گذاشت پشت سرم و سرم کشید سمت خودش منم سرم گذاشتم رو سینش برای ادامه بازی دیگه از بغلش بیرون نیومدم و سرم رو طرف بطری چرخوندم افتاد به من و یونجی
یونجی:کوک رو ببوس
+یا من کلا ۱۶ سالمه
یونجی:بوسیدن ۱۸ سال نمیخواد
دیگه بحث رو ادامه ندادم و سرم رو آوردم بالا لپ کوک بوسیدم که مساوی شد با ترکیدن کل جمع از خنده
سرم رو بالا کردم دیدم کوک هم داره میخنده
یونجی:ا/ت جون بوسیدن از لب نه از لپ
ای وای ریدم اخه من چجوری لب کوک رو ببوسم
(یونجی:@)
@ ا/ت منتظر توییما چرا انقدر فس فس میکنی یعنی تا حالا انجامش ندادی؟
با من من جواب دادم
+انجامش دادیم اما نه تو جمع
بعد یه اتفاق غیر منتظره رخ داد
۷.۲k
۰۴ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.