Part:7
ا/ت که حالا هم ترسی شدید و هم خوشحالی زیادی رو احساس میکرد بدون توجه به احساساتش به سمت در رفت و بلافاصله بعد باز کردن در... دوست عزیزش رو داخل کشید... و با استرسی شدید لب زد:
+جیمیننن شی... مگه بهت نگفته بودم اینجا نیای... میفهمی تهیونگ هم منو میکشه هم تو رو!!!
#ا/ت اروم باش... تهیونگ هیچ کاری نمیتونه بکنه...
دخترک که با این حرف جیمین بسیار شوکه شده بود... با تعجب و چشمای گشاد به ساب الفای رو به روش زل زد...
شاید فقط معنی حرف جیمین رو نفهمیده بود؟؟ شایدم از این خونسردی جیمین شک زده شوده بود؟؟
پس برای بدست اوردن جواب سوالش... حالا با کنجکاوی و کمی عصبانیت لب زد؛:
+یعنی چی که هیچ کاری نمیتونه بکنه جیمین.... تو... تو مگه نمیفهمی من همین دیشب از بیمارستان مرخص شدم....؛! اصن... اصن با من که انقدر دوستم داره این کارو کردددد.... جیمین اگ تورو اینجا ببینه مطمعنا میکشتت... جیمین اون یه الفای خون خالصصصص
#اه.... ا/ت ساده ی من.... من واقعا متاسفم...
امگا که اینبارم سر حرف های نامعلوم جیمین در نیاورده بود گفت:
+ب... برای چی متاسفی؟.... جیمین کم کم داری میترسونیم.....
ساب الفا که از این حرف دوستش حسابی خندش گرفته بود... با خنده جواب داد
#هه... ا/ت... تو فکر کردی من برای چی الان اینجام؟ اونم وقتی تو شرکت یه جلسه مهم هست؟!
امگا که هنوزم متوجه حرف های جیمین نمیشد با تعجب یغه ی جیمین رو که برای داخل اوردنش گرفته بود ول کرد و لب زد...
+یعنی چی... منظورت چیه... مگه تو... برای اینکه از من مراقبت کنی... مرخصی نگرفتی؟؟؟
جیمین که دوباره از سر بی خبری امگا کوچولو خندش گرفته بود... بلند زیر خنده زد... و به سمت کاناپه ای که داخل خونه قرار داشت قدم برداشت... همزمان با نیشخندی که رو لب میاورد خندش رو متوقف کرد و با صدای بلند و رسانایی که داشت لب زد:.....
(یعنی جیمین چه نقشه ای برای تهیونگمو داره👀خب نمیخاستم پارت بعد رو بزارم چون قرار بود با کامنتای پر انرژی پارت قبل رو حمایت کنید.... ولی نکردید... اما چون زیاد تر شدیم پارت بعدو گذاشتم....برای همین برای این پارت شرط داریم👀.... ))
کامنت:۱۴
لایک:۱۰
+جیمیننن شی... مگه بهت نگفته بودم اینجا نیای... میفهمی تهیونگ هم منو میکشه هم تو رو!!!
#ا/ت اروم باش... تهیونگ هیچ کاری نمیتونه بکنه...
دخترک که با این حرف جیمین بسیار شوکه شده بود... با تعجب و چشمای گشاد به ساب الفای رو به روش زل زد...
شاید فقط معنی حرف جیمین رو نفهمیده بود؟؟ شایدم از این خونسردی جیمین شک زده شوده بود؟؟
پس برای بدست اوردن جواب سوالش... حالا با کنجکاوی و کمی عصبانیت لب زد؛:
+یعنی چی که هیچ کاری نمیتونه بکنه جیمین.... تو... تو مگه نمیفهمی من همین دیشب از بیمارستان مرخص شدم....؛! اصن... اصن با من که انقدر دوستم داره این کارو کردددد.... جیمین اگ تورو اینجا ببینه مطمعنا میکشتت... جیمین اون یه الفای خون خالصصصص
#اه.... ا/ت ساده ی من.... من واقعا متاسفم...
امگا که اینبارم سر حرف های نامعلوم جیمین در نیاورده بود گفت:
+ب... برای چی متاسفی؟.... جیمین کم کم داری میترسونیم.....
ساب الفا که از این حرف دوستش حسابی خندش گرفته بود... با خنده جواب داد
#هه... ا/ت... تو فکر کردی من برای چی الان اینجام؟ اونم وقتی تو شرکت یه جلسه مهم هست؟!
امگا که هنوزم متوجه حرف های جیمین نمیشد با تعجب یغه ی جیمین رو که برای داخل اوردنش گرفته بود ول کرد و لب زد...
+یعنی چی... منظورت چیه... مگه تو... برای اینکه از من مراقبت کنی... مرخصی نگرفتی؟؟؟
جیمین که دوباره از سر بی خبری امگا کوچولو خندش گرفته بود... بلند زیر خنده زد... و به سمت کاناپه ای که داخل خونه قرار داشت قدم برداشت... همزمان با نیشخندی که رو لب میاورد خندش رو متوقف کرد و با صدای بلند و رسانایی که داشت لب زد:.....
(یعنی جیمین چه نقشه ای برای تهیونگمو داره👀خب نمیخاستم پارت بعد رو بزارم چون قرار بود با کامنتای پر انرژی پارت قبل رو حمایت کنید.... ولی نکردید... اما چون زیاد تر شدیم پارت بعدو گذاشتم....برای همین برای این پارت شرط داریم👀.... ))
کامنت:۱۴
لایک:۱۰
۴.۹k
۲۲ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.