Part:5
و حالا امگای نگرانش که میدونست اگه جیمین پشت در باشه ... قرار حسابی از الفاش کتک بخوره... با نگرانی رد الفاش رو به در گرفت و با تمام وجود دعا میکرد که دوست عزیزش پشت در نباشه...
با حرسی که میتونست درست گیره در رو خورد کنه در رو باز کرد و به شخص رو به روش حیرت زده نگاه کرد.... تقریبا مطمعن بود که جیمین گذروندن وقت با ات رو دوست و احتمالا اون... ولی با دیدن صورت کوکی که حالا از قیافه ی عصبی تهیونگ تعجب کرده بود ... عصبانیتشو فراموش کرد...
@صبح بخیر تهیونگ
-اه کوکی... تو اینجا چیکار میکنی؟ الان باید شرکت باشی...
امگا که با شنیدن صدای کوک تمام استرسش رو فراموش کرده بود... حواسش رو به پیامکی که جیمین چند دقیقه ی پیش براش ارسال کرده بود
... ولی اون با وجود الفاش نتونسته بود بخوندش داد...
#ا/ت فک کنم تهیونگ حسابی به خونم تشنس... منتظر میمونم بره شرکت بعد میام پیشت!!
ا/ت که از پیام جیمین حالا شگفت زده شده بود... با تردید باشه ای تایپ کرد و برای دوست عزیزش فرساد... مثل اینکه... جیمین هم از تمام اتفاقات خبر داشت.... و مثل اینکه ات میدونست که کوک همیشه میتونه دوست عزیزش تهیونگ رو راضی کنه!
تو همین فاصله کوک داشت تهیونگ رو راضی میکرد که باهاش به شرکت بیاد و این پروژه ی مهم رو که هفته هاس روش وقت گذاشته رو از دست نده....
@تهیونگ ...
@میدونی که این پروژه چقدر مهم... و میدونم که چقدر براش وقت گذاشتی....
@پس الان وقت فکر کردن نیست پسر...
@ا/ت میتونه حداکثر 2 ساعت تنها باشه دیگ... چیزی نمیشه..!
تهیونگ که حالا متوجه نگاه های دخترک روی خودش و کوکی شده بود...
دست کوک رو گرفت و از خونه خارج شد و در رو نیمه باز گذاشت... در جواب به دوستش اروم لب زد:
-اما کوک...
-اگ جیمین...
-نه... من یه اشتباه رو دوبار تکرار نمیکنم!
@جیمین؟... فک کردم ماجرای اون تموم شده!
-منم همین فکرو میکردم...
- اما ا/ت بازم به جیمین پیام داده که بیاد پیشش...
-و این خیلی عصبیم میکنه!!!
@ته... فکر نمیکنم جیمین همچین ادمی باشه... !
@ولی الان وقت اینا نیست... اگه میخای بتونی از ا/ت بهتر مراقبت کنی...
@ باید تو این پروژه شرکت کنی و قوی تر از قبل بشی!!
-من نمیدونم کوک... نمیدونم....
اهی زیر لب گفت و مکث کوتاهی کرد... درسته...! اگه میخواست از جیمین برای امگای دوست داشتنیش بهتر باشه... باید توی این پروژه بهترین خودش میبود... شاید اونوقت شانس بهش رو میکرد و میتونست به جای ساب الفا...جیمین شی بزرگ....رییس شرکتی میشد٬ که .....
((چه حس خوبی که یهو انلاین بشم و ببینم چقدر زیاد شدیم^^بازم زیادمون کنید کیوتا👀خب اینم عمل به قول👀ولی بازم زیادمون کنین...و اینکه فراموش نشه کامنت های جذاب و دوست داشتنیتون و لاک هایی ک به من انرژی میده👀)
با حرسی که میتونست درست گیره در رو خورد کنه در رو باز کرد و به شخص رو به روش حیرت زده نگاه کرد.... تقریبا مطمعن بود که جیمین گذروندن وقت با ات رو دوست و احتمالا اون... ولی با دیدن صورت کوکی که حالا از قیافه ی عصبی تهیونگ تعجب کرده بود ... عصبانیتشو فراموش کرد...
@صبح بخیر تهیونگ
-اه کوکی... تو اینجا چیکار میکنی؟ الان باید شرکت باشی...
امگا که با شنیدن صدای کوک تمام استرسش رو فراموش کرده بود... حواسش رو به پیامکی که جیمین چند دقیقه ی پیش براش ارسال کرده بود
... ولی اون با وجود الفاش نتونسته بود بخوندش داد...
#ا/ت فک کنم تهیونگ حسابی به خونم تشنس... منتظر میمونم بره شرکت بعد میام پیشت!!
ا/ت که از پیام جیمین حالا شگفت زده شده بود... با تردید باشه ای تایپ کرد و برای دوست عزیزش فرساد... مثل اینکه... جیمین هم از تمام اتفاقات خبر داشت.... و مثل اینکه ات میدونست که کوک همیشه میتونه دوست عزیزش تهیونگ رو راضی کنه!
تو همین فاصله کوک داشت تهیونگ رو راضی میکرد که باهاش به شرکت بیاد و این پروژه ی مهم رو که هفته هاس روش وقت گذاشته رو از دست نده....
@تهیونگ ...
@میدونی که این پروژه چقدر مهم... و میدونم که چقدر براش وقت گذاشتی....
@پس الان وقت فکر کردن نیست پسر...
@ا/ت میتونه حداکثر 2 ساعت تنها باشه دیگ... چیزی نمیشه..!
تهیونگ که حالا متوجه نگاه های دخترک روی خودش و کوکی شده بود...
دست کوک رو گرفت و از خونه خارج شد و در رو نیمه باز گذاشت... در جواب به دوستش اروم لب زد:
-اما کوک...
-اگ جیمین...
-نه... من یه اشتباه رو دوبار تکرار نمیکنم!
@جیمین؟... فک کردم ماجرای اون تموم شده!
-منم همین فکرو میکردم...
- اما ا/ت بازم به جیمین پیام داده که بیاد پیشش...
-و این خیلی عصبیم میکنه!!!
@ته... فکر نمیکنم جیمین همچین ادمی باشه... !
@ولی الان وقت اینا نیست... اگه میخای بتونی از ا/ت بهتر مراقبت کنی...
@ باید تو این پروژه شرکت کنی و قوی تر از قبل بشی!!
-من نمیدونم کوک... نمیدونم....
اهی زیر لب گفت و مکث کوتاهی کرد... درسته...! اگه میخواست از جیمین برای امگای دوست داشتنیش بهتر باشه... باید توی این پروژه بهترین خودش میبود... شاید اونوقت شانس بهش رو میکرد و میتونست به جای ساب الفا...جیمین شی بزرگ....رییس شرکتی میشد٬ که .....
((چه حس خوبی که یهو انلاین بشم و ببینم چقدر زیاد شدیم^^بازم زیادمون کنید کیوتا👀خب اینم عمل به قول👀ولی بازم زیادمون کنین...و اینکه فراموش نشه کامنت های جذاب و دوست داشتنیتون و لاک هایی ک به من انرژی میده👀)
۵.۵k
۲۰ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.