فیک جونگکوک
#عشق_جونگکوک
#𝒑𝒂𝒓𝒕_27
#𝑹𝒐𝒎𝒂𝒏
★ #𝑴𝒐𝒅𝒊𝒓
#جونگکوک
از حموم اومدم بیرون.
شلوار پام کردم و بدون اینکه تیشرت تنم کنم بطرف آیینه رفتم...
موهامو شونه کردم ولی هنوزم خیس بود.
شونه رو گذاشتم روی میز و بطرف در رفتم و هم در رو باز کردم آنا افتاد تو بغلم.
آروم دستامو از دور کمرش برداشتم و گفتم...
جونگکوک :اینجا چیکار میکنی؟
با تعجب زل زده بود بهم.
با تردید دستش که روی سینم بود برداشت و یک قدم عقب رفت...
آنا :عام ببخشید...
میخواستم برم حموم
نگاهی بهش انداختم و مشکوک پرسیدم
جونگکوک :مگه تو اتاق خودت حموم نیس؟
آنا :خب چرا ولی حموم جین بیشتر حال میده
آهانی زیر لب گفتم که سریع بدو بدو رفت بطرف حموم
سری تکون دادم که تازه فهمیدم تو چه وضعیتیم.
با بالا تنه لخت جلوی این چشم دختر بودم.
سری تکون دادم و تیشرتمو از روی تخت برداشتم و سری تنم کردم
#ساعت6_بعداز_ظهر
#آنا
رژ لبمو زدم و گذاشتمش روی میز.
نگاهی به خودم انداختم... واقعا معه شده بودم.
لباس مشکی رنگ عروسکیم با موهای بلند موج دار مشکی و یک آرایش ملایم
با رضایت سری تکون دادم و بطرف تختم رفتم و کیف کوچولومو برداشتم و انداختم روی شونم و با کفشای پاشنه بلند مشکیم بطرف در اتاق رفتم و در رو باز کردم که هم زمان در اتاق جین باز شد
یک کت شلوار مشکی و با پیراهن سفید که دوتا دکمه بالا رو نبسته بود...
فوقالعاده هات و جذاب شده بود
حواسش به من نبود و داشت ساعتشو میبست
#جونگکوک
ساعتمو داشتم میبستم که...
آنا :عام جونگکوک؟
سرمو آوردم بالا که چشمام به دوتا چشم مشکی براق افتاد.
خوشگل شده بود... اونم خیلی
جونگکوک :چیمیگی جونگکوک
سرمو تکون دادم که افکار مصخرم از ذهنم بره...
انا :چیزی شده؟
با سردی تمام گفتم...
جونگکوک :نه
با حرص بهم تنه ای زد و در حالی که بطرف حال میرفت گفت
آنا :درک مهم نیس
نیشخندی به حرص خوردناش زدم که از خونه رفت بیرون...
جونگکوک :وایستا ببینم
#𝒑𝒂𝒓𝒕_27
#𝑹𝒐𝒎𝒂𝒏
★ #𝑴𝒐𝒅𝒊𝒓
#جونگکوک
از حموم اومدم بیرون.
شلوار پام کردم و بدون اینکه تیشرت تنم کنم بطرف آیینه رفتم...
موهامو شونه کردم ولی هنوزم خیس بود.
شونه رو گذاشتم روی میز و بطرف در رفتم و هم در رو باز کردم آنا افتاد تو بغلم.
آروم دستامو از دور کمرش برداشتم و گفتم...
جونگکوک :اینجا چیکار میکنی؟
با تعجب زل زده بود بهم.
با تردید دستش که روی سینم بود برداشت و یک قدم عقب رفت...
آنا :عام ببخشید...
میخواستم برم حموم
نگاهی بهش انداختم و مشکوک پرسیدم
جونگکوک :مگه تو اتاق خودت حموم نیس؟
آنا :خب چرا ولی حموم جین بیشتر حال میده
آهانی زیر لب گفتم که سریع بدو بدو رفت بطرف حموم
سری تکون دادم که تازه فهمیدم تو چه وضعیتیم.
با بالا تنه لخت جلوی این چشم دختر بودم.
سری تکون دادم و تیشرتمو از روی تخت برداشتم و سری تنم کردم
#ساعت6_بعداز_ظهر
#آنا
رژ لبمو زدم و گذاشتمش روی میز.
نگاهی به خودم انداختم... واقعا معه شده بودم.
لباس مشکی رنگ عروسکیم با موهای بلند موج دار مشکی و یک آرایش ملایم
با رضایت سری تکون دادم و بطرف تختم رفتم و کیف کوچولومو برداشتم و انداختم روی شونم و با کفشای پاشنه بلند مشکیم بطرف در اتاق رفتم و در رو باز کردم که هم زمان در اتاق جین باز شد
یک کت شلوار مشکی و با پیراهن سفید که دوتا دکمه بالا رو نبسته بود...
فوقالعاده هات و جذاب شده بود
حواسش به من نبود و داشت ساعتشو میبست
#جونگکوک
ساعتمو داشتم میبستم که...
آنا :عام جونگکوک؟
سرمو آوردم بالا که چشمام به دوتا چشم مشکی براق افتاد.
خوشگل شده بود... اونم خیلی
جونگکوک :چیمیگی جونگکوک
سرمو تکون دادم که افکار مصخرم از ذهنم بره...
انا :چیزی شده؟
با سردی تمام گفتم...
جونگکوک :نه
با حرص بهم تنه ای زد و در حالی که بطرف حال میرفت گفت
آنا :درک مهم نیس
نیشخندی به حرص خوردناش زدم که از خونه رفت بیرون...
جونگکوک :وایستا ببینم
۴۷.۸k
۰۱ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.