دنیای عجیب پارت دوم
ذرت مکزیکیمونو خوردیم و بعدش تصمیم گرفتیم بریم توی ی پارک یکم هوا بخوریم دار و درختو اینا ببینیم حسمون عوض بشه. همونجوری ک تو پارک بودیم دابسمش و اینام میگرفتیم حدود بیست دقیقه ای بود که تو پارک بودیم که یدفعه انگار به همه ی مردم جهان توی ی ثانیه ی پیام خاص بیاد صدای کلی پیام به گوشی اومدن اومد توی محیط. دیدم اکثر کسایی ک اونجا بودن گوشیاشو گرفتن ک پیامشونو بخونن مام برداشتیم ی پیام از سازمان بهداشت بود که: "موجودی عجیب در بیشتر نقاط کشور رویت شده و کشور به حالت زنگ هشدار است. در خانه هایتان بمانید و در صورت علائم: قرمزی چشم-حالت تهوع و لرز قرنطینه ی کامل شوید. گفته میشود این موجودات از بیابان به داخل شهر آمده و باعث وحشت شهروندان شده. حتما نکات بهداشتی را رعایت کنید چون چیزی مشخص نیست." یدفعه ی صدای جیغ از محیط شنیده شد که تا سرمو اوردم بالا از همون موجودا وسط پارک دیدم.
پارت دوم:
نفهمیدم کجا میرم فقط دویدم تا از اونجا دور باشم بچه ها هم دنبال من میومدن یکم ک از اون منطقه دور شدیم توقف کردیم تا یکم نفس بگیریم و داشتیم نفس نفس میزدیم. به نظر میرسید فعلا اونجا چیزی نی. دیا: یا ابلفظل چی شد اصن یدفعه وسط شهر ی موجود عجیب اومد. مهدیس:خدا رحم کرد که فرار کردیم معلوم نیست الان اون موجود اصن چیکارا داره میکنه تو پارک چخبراس. هانی:بچه ها این همه صدای زنگ ع کجا میاد؟ نیکا:فک کنم از گوشیای خودمونه. هممون مامانامون داشتن زنگ میزدن تا زودتر برگردیم خونه و درامان باشیم و تصمیم بر این شد که کلا هم ما هم خانواده ی بچه ها بیان جمع بشن خونه ی ما چون جمع باشیم امن تره. رسیدیم خونه ی ما تو راه چیزی ندیدیم خداروشکر و همچیز عادی بود و اینم بگم نزدیک ترین خونه از بین بچه ها به جایی ک ما نزدیکش بودیم همون خونه ی ما بود خیلی سریع رسیدیم شاید حدود ده دقیقه تایم برد. وقتی رسیدیم خانواده ی عسل اومده بودن و تلویزیون روشن بود که درمورد همین موجودات داشت چیز میز میگفت و بهشون میگفت زامبی خوبه اینجور بگیم زامبی عا موجود چیه بگیم سخته اصلا کلمه ی موجود به زبون نمیاد. وقتی دیگه همه اومدن نشستیم راجع به اینکه باید چیکار کنیم و اینا بحرفیم. اول ی نگاه به منابع و اخبار انداختیم و فهمیدیم این زامبیا در حال بیشتر شدنن و فقط تو ایران نیستن سرتاسر جهان دارن پخش میشن.
-
خوببب باز طبق معمول ویس کلیشو قبول نکردددد
حمایت کنید بوز
پارت دوم:
نفهمیدم کجا میرم فقط دویدم تا از اونجا دور باشم بچه ها هم دنبال من میومدن یکم ک از اون منطقه دور شدیم توقف کردیم تا یکم نفس بگیریم و داشتیم نفس نفس میزدیم. به نظر میرسید فعلا اونجا چیزی نی. دیا: یا ابلفظل چی شد اصن یدفعه وسط شهر ی موجود عجیب اومد. مهدیس:خدا رحم کرد که فرار کردیم معلوم نیست الان اون موجود اصن چیکارا داره میکنه تو پارک چخبراس. هانی:بچه ها این همه صدای زنگ ع کجا میاد؟ نیکا:فک کنم از گوشیای خودمونه. هممون مامانامون داشتن زنگ میزدن تا زودتر برگردیم خونه و درامان باشیم و تصمیم بر این شد که کلا هم ما هم خانواده ی بچه ها بیان جمع بشن خونه ی ما چون جمع باشیم امن تره. رسیدیم خونه ی ما تو راه چیزی ندیدیم خداروشکر و همچیز عادی بود و اینم بگم نزدیک ترین خونه از بین بچه ها به جایی ک ما نزدیکش بودیم همون خونه ی ما بود خیلی سریع رسیدیم شاید حدود ده دقیقه تایم برد. وقتی رسیدیم خانواده ی عسل اومده بودن و تلویزیون روشن بود که درمورد همین موجودات داشت چیز میز میگفت و بهشون میگفت زامبی خوبه اینجور بگیم زامبی عا موجود چیه بگیم سخته اصلا کلمه ی موجود به زبون نمیاد. وقتی دیگه همه اومدن نشستیم راجع به اینکه باید چیکار کنیم و اینا بحرفیم. اول ی نگاه به منابع و اخبار انداختیم و فهمیدیم این زامبیا در حال بیشتر شدنن و فقط تو ایران نیستن سرتاسر جهان دارن پخش میشن.
-
خوببب باز طبق معمول ویس کلیشو قبول نکردددد
حمایت کنید بوز
۱۹.۵k
۲۹ تیر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.