رمان دورترین نزدیک کاور شخصیت ترانه
#پارت_۱۲۰
مثلا چه غلطی میخاد بکنه پسره یهو ماهور بلند شد
_کجا!؟
+گوشیم داخله میرم بیارمش
کمی بعد اینکه ماهور رفت با شنیدن صدای پا سرمو بالا گرفتم وای خدای من! _چی میخای!
پسره: اسم دارما!
_ باشه مال خدت! ب من چ
پسره: محض اطلاع شروین
سکوت کردم
شروین: خب این پسر خوشتیپه نمیخاد تنهات بزاره ما ب زندگیمون برسیم؟!
_بهت توصیه میکنم بری نبینتت
شروین: خوشگلم ارزششو نداره هنو هیچی نشده دعوا کنیم
_خوشگلت عمته
شروین: اونکه زشته اصا
خندم گرفت ولی نخندیدم
شروین: خب برم من امااااا تموم نشده ها!
هروقت من بخام تموم میشه! البته بعد اینکه یکم وقت گذرونیدم با هم ! خوش میگذره قطعا می بینمت
صدسال سیا نبینمت دیگه! اه پسره ی عوضی
حس و حالم پرید اصا همه جا باید یکی باشه گند بزنه به همه چی! تا میام از یه چیزی لذت ببرم یه گندی زده میشه بهش تا میاد یچی درست شه یه مشکلی پیش میاد! چرا اخه؟! اصا روزای خوب ب ما نیومده!
جمع کردم برم تو اصا قیافه نحسشو نبینم
ماهور داشت با گوشی حرف میزد رفتم تواتاقم
نشستم رو تخت سرمو میون دستام گرفتم شیطونه میگه بفرستش بره ب درک اه در اتاق باز شدو ماهور همونجوری ک با گوشی حرف میزد اومد تو نشست پیشم
+باشه خوشبگذره بهتون!
...
+نه نمیخاد
...
+خدانگهدار
گوشیو قطع کرد
+خب ترانه خانوم
_خب!
+چرا اومدی!
_سردم بود
+مطمئن!؟ میخاسم بیام الان
_یکم سرد بود گفتم بیایم تو دیگه بعدشم یچی درس کنیم بخوریم
+باشه،یکم کار دارم بعدش اوکیه
لبخندی بش زدم _خب پس برو منم یه فکری بکنم براش
ماهور بلند شدرف بیرون منم گفتم لباسمو عوض کنم یه ساپورت مشکی با تاپ گشاد ستشو پوشیدم رفتم پایین یه چایی درس کردم در اتاق ماهورو زدم ماهور با لپتابش ور میرف چاییو گذاشتم جلوش
_خسته نباشی!
لبخندی زد: ممنون،تمومه تقریبا کارارو کردن فقط باید نگاشون میکردم
_حله بریم یچی درس کنیم شام بخوریم!
+درست کنیم؟!
_اره
+بریم
_مث همین رستوران باکلاساهس میخام خوراک سبزیجات ب خوردت بدم! سالادش با تو!
+تو زندگیت بدون سالاد و شکلات داغ و این چیزا نمیگذره نه!
خندیدم _اعتیاده دیگ!
+باشه سالاد کلم و برگ کاهو میدم بت
_ایی بیمزه!
+چاق میشی زیادی میخوری جدیدا
_نخیر من اصلنم چاق نیسم! رو فرمم اتفاقا چشم بصیرت میاد دیدنش که تونداشتی هیچوقت!
یه لحظه نگام کرد +نه چه رو فرم بودنی
_اره عزیزم چش دیدنشو نداری دیگه میگم که ،تو خوبی اصا
+میذاری به کارم برسم یا نه
_بفرما کی جلوتو گرفته
ماهور سالادشو درس کرد منم غذارو
_خب بشین سر میز
+اوه چ دیر شدا
ی نگا به ساعت کردم، دهو نیم!
معلومه ماهور خسته بود شام که تموم شد یکم نشست حرف زدیم رف بخوابه ...منم پکر رفتم تواتاق الانم که خوابید هیچ بهونه ای نموند برم پیشش بیخیال خزیدم زیر پتو چشامو روهم گذاشتم...
#لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره #پست_جدید #پستای_قبلم_ببین_خوشت_اومد_فالو_کن #خاصترین #عاشقانه #تکست_خاص #دخترونه #عشق
مثلا چه غلطی میخاد بکنه پسره یهو ماهور بلند شد
_کجا!؟
+گوشیم داخله میرم بیارمش
کمی بعد اینکه ماهور رفت با شنیدن صدای پا سرمو بالا گرفتم وای خدای من! _چی میخای!
پسره: اسم دارما!
_ باشه مال خدت! ب من چ
پسره: محض اطلاع شروین
سکوت کردم
شروین: خب این پسر خوشتیپه نمیخاد تنهات بزاره ما ب زندگیمون برسیم؟!
_بهت توصیه میکنم بری نبینتت
شروین: خوشگلم ارزششو نداره هنو هیچی نشده دعوا کنیم
_خوشگلت عمته
شروین: اونکه زشته اصا
خندم گرفت ولی نخندیدم
شروین: خب برم من امااااا تموم نشده ها!
هروقت من بخام تموم میشه! البته بعد اینکه یکم وقت گذرونیدم با هم ! خوش میگذره قطعا می بینمت
صدسال سیا نبینمت دیگه! اه پسره ی عوضی
حس و حالم پرید اصا همه جا باید یکی باشه گند بزنه به همه چی! تا میام از یه چیزی لذت ببرم یه گندی زده میشه بهش تا میاد یچی درست شه یه مشکلی پیش میاد! چرا اخه؟! اصا روزای خوب ب ما نیومده!
جمع کردم برم تو اصا قیافه نحسشو نبینم
ماهور داشت با گوشی حرف میزد رفتم تواتاقم
نشستم رو تخت سرمو میون دستام گرفتم شیطونه میگه بفرستش بره ب درک اه در اتاق باز شدو ماهور همونجوری ک با گوشی حرف میزد اومد تو نشست پیشم
+باشه خوشبگذره بهتون!
...
+نه نمیخاد
...
+خدانگهدار
گوشیو قطع کرد
+خب ترانه خانوم
_خب!
+چرا اومدی!
_سردم بود
+مطمئن!؟ میخاسم بیام الان
_یکم سرد بود گفتم بیایم تو دیگه بعدشم یچی درس کنیم بخوریم
+باشه،یکم کار دارم بعدش اوکیه
لبخندی بش زدم _خب پس برو منم یه فکری بکنم براش
ماهور بلند شدرف بیرون منم گفتم لباسمو عوض کنم یه ساپورت مشکی با تاپ گشاد ستشو پوشیدم رفتم پایین یه چایی درس کردم در اتاق ماهورو زدم ماهور با لپتابش ور میرف چاییو گذاشتم جلوش
_خسته نباشی!
لبخندی زد: ممنون،تمومه تقریبا کارارو کردن فقط باید نگاشون میکردم
_حله بریم یچی درس کنیم شام بخوریم!
+درست کنیم؟!
_اره
+بریم
_مث همین رستوران باکلاساهس میخام خوراک سبزیجات ب خوردت بدم! سالادش با تو!
+تو زندگیت بدون سالاد و شکلات داغ و این چیزا نمیگذره نه!
خندیدم _اعتیاده دیگ!
+باشه سالاد کلم و برگ کاهو میدم بت
_ایی بیمزه!
+چاق میشی زیادی میخوری جدیدا
_نخیر من اصلنم چاق نیسم! رو فرمم اتفاقا چشم بصیرت میاد دیدنش که تونداشتی هیچوقت!
یه لحظه نگام کرد +نه چه رو فرم بودنی
_اره عزیزم چش دیدنشو نداری دیگه میگم که ،تو خوبی اصا
+میذاری به کارم برسم یا نه
_بفرما کی جلوتو گرفته
ماهور سالادشو درس کرد منم غذارو
_خب بشین سر میز
+اوه چ دیر شدا
ی نگا به ساعت کردم، دهو نیم!
معلومه ماهور خسته بود شام که تموم شد یکم نشست حرف زدیم رف بخوابه ...منم پکر رفتم تواتاق الانم که خوابید هیچ بهونه ای نموند برم پیشش بیخیال خزیدم زیر پتو چشامو روهم گذاشتم...
#لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره #پست_جدید #پستای_قبلم_ببین_خوشت_اومد_فالو_کن #خاصترین #عاشقانه #تکست_خاص #دخترونه #عشق
۱۲.۲k
۲۴ اسفند ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.