تصادف
تصادف
پارت ۱۵
کلبه عکاسی بود
باد میومد درختا تکون میخوردن صدا پرنده ها صدا رود خیلی قشنگ بود و یکی دیگه که اونجا برام زیاد قشنگ کرد
ته دستش گذاشت رو شونم با صدایه بمش گفت
-دوسش داری؟
با زوق برگشتم طرفش گفتم
+خیلییی.....میای عکس بگیریم؟
گوشی کنار یه سنگ گذاشتم تایمر رو 10 ثانیه گذاشتم
+من کنار یه درخت وای میسم با دستم علامت v میگیرم اوکی؟
سرش تکون داد
کنار درخت پیش ته وایسادم
تایمر رو 5 ثانیه که رسید منو به درخت کوبید و لباشو گذاشت رو لبام
بازم اون کارا یهویی
همون لحظه قطرات بارون زمین خیس کرد
و مشابه شد با یه عکس رویایی دیگه
میشد عکسو قاب کرد گذاشت تو موزه و پایینش مینوشت دختر و پسرک عاشق
بعد کم اوردن نفس جدا شد و دوباره لباش کوبوند
(نویسنده ویو)
همراه با شدت بارون بوسه اون دونفر هم شدت میگرفت
دوستاشون در بدر دنبالشون بودن
ولی اونا غرق بوسه بودن
که نه اهمیت به ساعت میدادن نه اهمیت به بقیه
بعد از جدا شدن پسرک پیشونیش یه پیشونی دختر چسبوند گفت
-تو دریایه سیا چشمات غرق شدم
دختر خوب منظور پسرک فهمید
پسرک دوباره گفت
-حتا نمی خوام یه لحظه به نبودنت فکر کنم میخوام مال من باشی، مال من میشی؟
دخترک با زوق جواب داد
+من همین الانم مال توهم
پسرک دخترو به اغوش کشید گفت
-هیچ وقت نمیزارم کوچیک ترین اسیبی بهت وارد شه قول میدم تنهات نزارم
بعد از هم دل کندن
(ا.ت ویو)
رفتم طرف گوشیم و گوشیمو برداشتم
+خوبه که گوشیم ضد ابه وگرنه اگه میسوخت
-هزارتا برا میخریدم
تو هرچی بخوای برات انجام میدم زندگیمو به پات میریزم
+راست میگی؟
ته اومد دستامو گرفت گفت
-معلومه
برگشتیم پیش بچه ها چادر هارو جمع کرده بودن داشتن سوار اوتوبوس میشدن
کلارا:کجا بودید
+همه چیو براش تعریف کرد
کلارا:وای منم از این کارا میخوام
+خندید
سرم رو روی پای تهیونگ گذاشتم که تهیونگ گفت
-خوب بخوابی
و لبخندی زد
و این اخرین لبخندی بود که از تهیونگ دیدم
(ادمین ویو)
شدت بارون خیلی زیاد شده بود
راننده اوتوبوس حال جسمی خوبی نداشت
و هرگاه چشماش سیاهی میرفت
نادیا چشماش بست و دیگه چیزی متوجه نشد
راننده بیهوش شد و اوتوبوس برخورد کرد به تیر چراغ برق
بعضی از بچه ها درجا تموم کردن بعضیا از وسط نصف شدن
تنها کسایی که هنوز زنده بودن
میسا و ووی شی بود
ا.ت هم هیچ صدمه ایی ندیده بود چون تهیونگ سپرش شده بود
ووی شی گوشیش دراورد با بیمارستان تماس گرفت و بیهوش شد میسا شاهد تمام اون اتفاق ها بود
امبولانس اومد و رو همه پارچه سفید کشید
تنها باقی مونده ها میسا ووی شی و ا.ت و
کلارا جانگ جکسون بود
هر چهار نفر ضربه مغزی شده بودن
شرط:25 لایک و 30 تا کامنت
پارت ۱۵
کلبه عکاسی بود
باد میومد درختا تکون میخوردن صدا پرنده ها صدا رود خیلی قشنگ بود و یکی دیگه که اونجا برام زیاد قشنگ کرد
ته دستش گذاشت رو شونم با صدایه بمش گفت
-دوسش داری؟
با زوق برگشتم طرفش گفتم
+خیلییی.....میای عکس بگیریم؟
گوشی کنار یه سنگ گذاشتم تایمر رو 10 ثانیه گذاشتم
+من کنار یه درخت وای میسم با دستم علامت v میگیرم اوکی؟
سرش تکون داد
کنار درخت پیش ته وایسادم
تایمر رو 5 ثانیه که رسید منو به درخت کوبید و لباشو گذاشت رو لبام
بازم اون کارا یهویی
همون لحظه قطرات بارون زمین خیس کرد
و مشابه شد با یه عکس رویایی دیگه
میشد عکسو قاب کرد گذاشت تو موزه و پایینش مینوشت دختر و پسرک عاشق
بعد کم اوردن نفس جدا شد و دوباره لباش کوبوند
(نویسنده ویو)
همراه با شدت بارون بوسه اون دونفر هم شدت میگرفت
دوستاشون در بدر دنبالشون بودن
ولی اونا غرق بوسه بودن
که نه اهمیت به ساعت میدادن نه اهمیت به بقیه
بعد از جدا شدن پسرک پیشونیش یه پیشونی دختر چسبوند گفت
-تو دریایه سیا چشمات غرق شدم
دختر خوب منظور پسرک فهمید
پسرک دوباره گفت
-حتا نمی خوام یه لحظه به نبودنت فکر کنم میخوام مال من باشی، مال من میشی؟
دخترک با زوق جواب داد
+من همین الانم مال توهم
پسرک دخترو به اغوش کشید گفت
-هیچ وقت نمیزارم کوچیک ترین اسیبی بهت وارد شه قول میدم تنهات نزارم
بعد از هم دل کندن
(ا.ت ویو)
رفتم طرف گوشیم و گوشیمو برداشتم
+خوبه که گوشیم ضد ابه وگرنه اگه میسوخت
-هزارتا برا میخریدم
تو هرچی بخوای برات انجام میدم زندگیمو به پات میریزم
+راست میگی؟
ته اومد دستامو گرفت گفت
-معلومه
برگشتیم پیش بچه ها چادر هارو جمع کرده بودن داشتن سوار اوتوبوس میشدن
کلارا:کجا بودید
+همه چیو براش تعریف کرد
کلارا:وای منم از این کارا میخوام
+خندید
سرم رو روی پای تهیونگ گذاشتم که تهیونگ گفت
-خوب بخوابی
و لبخندی زد
و این اخرین لبخندی بود که از تهیونگ دیدم
(ادمین ویو)
شدت بارون خیلی زیاد شده بود
راننده اوتوبوس حال جسمی خوبی نداشت
و هرگاه چشماش سیاهی میرفت
نادیا چشماش بست و دیگه چیزی متوجه نشد
راننده بیهوش شد و اوتوبوس برخورد کرد به تیر چراغ برق
بعضی از بچه ها درجا تموم کردن بعضیا از وسط نصف شدن
تنها کسایی که هنوز زنده بودن
میسا و ووی شی بود
ا.ت هم هیچ صدمه ایی ندیده بود چون تهیونگ سپرش شده بود
ووی شی گوشیش دراورد با بیمارستان تماس گرفت و بیهوش شد میسا شاهد تمام اون اتفاق ها بود
امبولانس اومد و رو همه پارچه سفید کشید
تنها باقی مونده ها میسا ووی شی و ا.ت و
کلارا جانگ جکسون بود
هر چهار نفر ضربه مغزی شده بودن
شرط:25 لایک و 30 تا کامنت
۱۲.۹k
۱۸ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.