تصادف

تصادف
پارت ۱۶ (اخر)

+با یاد اوری خاطرات دوباره اشکاش سرازیر شد
تموم وسایلی که رو میر بود زد شکوند
نادیا:ننههههههه نمیخوامممم نمیتونم
هق اونا زندن اره...زندن (گریه)
یاد وقتی افتاد که خودش با دست خودش جسد کلارا تهیونگ جانگ و جکسون رو تو قبر گذاشت
(فلش بک)
اشکاش چشماشو تار کرده بود با دستایی که ار لرزش بسیار زیادی تمرکزشو ازش گرفته بود پارچه از رو سر کلارا جانگ جکسون کشید
صورتاشون به سفیدی برف شده بود
و به سردی یخ
دستش رو صورت کلارا کشید گفت
نادیا:هققققق کلارا نهههه چشمات باز کن بگو همه اینا یه شوخیه لطفااا
صدایه جیغ گریه هاش کل بیمارستان گرفته بود
اون هنوز تهیونگشو ندیده بود
از بیمارستان بردنش بیرون
روانی شده بود
هردفعه میخواست رگشو بزنه
ولی یکی جلوشو میگرفت
دیگه امیدی برای زندگی نداشت
(فلش بک به زمان حال)
(ا.ت ویو)
+10 سال از اون حادثه میگذره
از بارون متنفرم اون تمام زندگیمو ازم گرفت
هنوز اخرین لبخند تهیونگمو یادمه
هنوز اخرین حرفش یادمه
-خوب بخوابی
+ولی چرا اون جایه من خوابید؟
چرا من نمردم؟
چرا این بالا سر اون اومد؟
اشکامو پاک کردم طرف عکسی که باهاش گرفته بودم رفتم....



امیدوارم خوشتون اومده باشه😂
فقط هیت ندیدو انفالو نکنید که یه سوپرایز دارم واسطون
شرط:25 لایک و 30 کامنت