🕸ℐ𝓉 𝓌𝒶𝓈 𝓂𝒴 ℘ℓℯ𝒶𝓈𝓊𝓇ℯ 𝓊𝓃𝓉𝒾ℓ 𝓃ℴ𝓌❤️🩹
🕸ℐ𝓉 𝓌𝒶𝓈 𝓂𝒴 ℘ℓℯ𝒶𝓈𝓊𝓇ℯ 𝓊𝓃𝓉𝒾ℓ 𝓃ℴ𝓌❤️🩹
ترجمه : دل خوشیه من بود تا اینکه...🎭
🅿۲۰:
ویو ا/ت
داشتیم فیلم میدیم....وایییی خدا همش وقتی صحنه های عا*شقانه داشت هانا میرفت بغ*ل یونگی (😐) داره حالم بد میشه🤢🤮(😂انگار خودت با تهیونگ ع*شق بازی درنیاوردی )
ا/ت: بابا بسه ديگه داره حالم ب*هم میخوره 😒
یونگی: 😂 وقتی عش*ق بازیه تو و کوک رو هم دیدیم منم اینو بهت میگم....آخ
ا/ت: چی گفتی..ک.کوک عههه بسه من و کوک عههههه بسه
هانا: چیه نکنه تهیونگ رو فراموش کردی زدی تو کار کوک 😁😉
ا/ت: تا دو دقیقه دیگه اگه دهنتون رو نبندید...
(زنگ در خورد)
ا/ت: من باز میکنم
رفتم و در رو باز کردم...
کوک: اوو سلام دیر که نکردم
ا/ت: نه بیا تو...
(بعد از ۵ مین احوالپرسی و چک کردن وسایل برای رفتن)
یونگی: خب همه چیز اوکیه فقط چرا سفر داخل کشور چرا با ماشین ؟؟!!
هانا: خب میخوایم یکم عادی بریم طبیعت رو ببینیم و لذت ببریم....
کوک: خب بریم وسایل رو تو ماشین بزاریم و بریم...
تا رفتیم تو پارکینگ دیدیم تمام ماشین ها غیر از کوک پنچره😳
کوک: ای وای چه بد حالا چیکار کنیم(الکی داره نقش بازی میکنه )(😁)
هانا: اووو فکر کنم امشب رو خونهی من باید بخوابیم تا فردا راه بیوفتیم(یه چشمک به یونگی زد و لبخند ریز )
ویو ا/ت
فکر کنم یه کاسه ای زیر نیم کاسس...
کوک: بهتره سریع بریم بخوابیم که صبح زود پاشیم(چشمک زد به یونگی )
یونگی: آره دیگه بریم
رفتیم و یونگی رفت تو اتاق هانا و با هم خوابیدن....
داشتم سمت اتاق مهمون که واسهی من بود میرفتم که کوک منو از پشت گرفت....
کوک: بیبی میخوام امشب یکم تنبیهت کنم(با لحن بم و خ*مار و پشت گوش ا/ت گفت)
ا/ت : داری چیکار میکنی ولم کن (یواش )
تو یه ثانیه منو هل داد تو اتاق بغ*لی که واسهی کوک بود....
کوک: میدونی چقدر منو آزار میده که یکی دیگه قبل از من باهات خو*ابیده....ولی اشکال نداره مهم اینکه قراره همسر کی و برای کی یه نینی قشنگ بیاری😈
ا/ت داشت به خودش میلرزید
که کوک ه*لش داد رو تخت و روش خي*مه زد...(اص*مات )
ادامه دارد......
شرایط پارت بعدی ¤
بابا دیگه حوصله ندارم 😐شرط هم دیگه نمیزارم تا این فکت تموم بشه😚شما که خوش به حالتون شد تازه😑 لطفا چون میدونم با شعورین لایک و کامنت یادتون باشه اچکایه من😝
ترجمه : دل خوشیه من بود تا اینکه...🎭
🅿۲۰:
ویو ا/ت
داشتیم فیلم میدیم....وایییی خدا همش وقتی صحنه های عا*شقانه داشت هانا میرفت بغ*ل یونگی (😐) داره حالم بد میشه🤢🤮(😂انگار خودت با تهیونگ ع*شق بازی درنیاوردی )
ا/ت: بابا بسه ديگه داره حالم ب*هم میخوره 😒
یونگی: 😂 وقتی عش*ق بازیه تو و کوک رو هم دیدیم منم اینو بهت میگم....آخ
ا/ت: چی گفتی..ک.کوک عههه بسه من و کوک عههههه بسه
هانا: چیه نکنه تهیونگ رو فراموش کردی زدی تو کار کوک 😁😉
ا/ت: تا دو دقیقه دیگه اگه دهنتون رو نبندید...
(زنگ در خورد)
ا/ت: من باز میکنم
رفتم و در رو باز کردم...
کوک: اوو سلام دیر که نکردم
ا/ت: نه بیا تو...
(بعد از ۵ مین احوالپرسی و چک کردن وسایل برای رفتن)
یونگی: خب همه چیز اوکیه فقط چرا سفر داخل کشور چرا با ماشین ؟؟!!
هانا: خب میخوایم یکم عادی بریم طبیعت رو ببینیم و لذت ببریم....
کوک: خب بریم وسایل رو تو ماشین بزاریم و بریم...
تا رفتیم تو پارکینگ دیدیم تمام ماشین ها غیر از کوک پنچره😳
کوک: ای وای چه بد حالا چیکار کنیم(الکی داره نقش بازی میکنه )(😁)
هانا: اووو فکر کنم امشب رو خونهی من باید بخوابیم تا فردا راه بیوفتیم(یه چشمک به یونگی زد و لبخند ریز )
ویو ا/ت
فکر کنم یه کاسه ای زیر نیم کاسس...
کوک: بهتره سریع بریم بخوابیم که صبح زود پاشیم(چشمک زد به یونگی )
یونگی: آره دیگه بریم
رفتیم و یونگی رفت تو اتاق هانا و با هم خوابیدن....
داشتم سمت اتاق مهمون که واسهی من بود میرفتم که کوک منو از پشت گرفت....
کوک: بیبی میخوام امشب یکم تنبیهت کنم(با لحن بم و خ*مار و پشت گوش ا/ت گفت)
ا/ت : داری چیکار میکنی ولم کن (یواش )
تو یه ثانیه منو هل داد تو اتاق بغ*لی که واسهی کوک بود....
کوک: میدونی چقدر منو آزار میده که یکی دیگه قبل از من باهات خو*ابیده....ولی اشکال نداره مهم اینکه قراره همسر کی و برای کی یه نینی قشنگ بیاری😈
ا/ت داشت به خودش میلرزید
که کوک ه*لش داد رو تخت و روش خي*مه زد...(اص*مات )
ادامه دارد......
شرایط پارت بعدی ¤
بابا دیگه حوصله ندارم 😐شرط هم دیگه نمیزارم تا این فکت تموم بشه😚شما که خوش به حالتون شد تازه😑 لطفا چون میدونم با شعورین لایک و کامنت یادتون باشه اچکایه من😝
۱۱.۴k
۲۹ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.