اگ دا یون مجبورت کرده پس الان چرا داری اینارو به من میگی
اگ دا یون مجبورت کرده پس الان چرا داری اینارو به من میگی
+چون با ی نقشه انداختمش زندان ات تورو خدا حرفمو باور کن من تورو بیشتر از جونمم دوست دارم چطوری میتونم ب تو خیانت کنم
ات نگاهی به چشمای کوک که چشماش زیر حاله ای اشک بود انداختم
و رفتم سمتش که اونم بلند شد و بغلش کردم و گفتم
-چرا از همون اول بهم نگفتی
+نمیتونستم نمیزاشت خیلی ترسیدم اتفاقی برات بیوفته
بعد که از هم جدا شدیم با لبخند بهش نگاه کردم که یهو لبخندم محو شد دستمو برم سمت گوشش و گوشو پیچوندم
+اییی
-دفه اخرت باشه با اون لبایی که مال منه یک دیگه رو میبوسی ها! فهمیدی؟
+ای اخ اخ گوشم باش باش غلت کردم گوشم کنده شد
گوششو ول کردم و بوسه سطحی روی لباش گذاشتم
-دلم برات تنگ شده بود
+من بیشتر
+الانم زنگ یزن ب وکیلت و بگو که قرار نیست اون دادگاه کوفتی صورت بگیره
-خندیدم و گفتم باشه
و اونا ب خوبی و خوشی زندگی کردن
(پایان)برو خونتون دیگه🗿🤌🏼😂
+چون با ی نقشه انداختمش زندان ات تورو خدا حرفمو باور کن من تورو بیشتر از جونمم دوست دارم چطوری میتونم ب تو خیانت کنم
ات نگاهی به چشمای کوک که چشماش زیر حاله ای اشک بود انداختم
و رفتم سمتش که اونم بلند شد و بغلش کردم و گفتم
-چرا از همون اول بهم نگفتی
+نمیتونستم نمیزاشت خیلی ترسیدم اتفاقی برات بیوفته
بعد که از هم جدا شدیم با لبخند بهش نگاه کردم که یهو لبخندم محو شد دستمو برم سمت گوشش و گوشو پیچوندم
+اییی
-دفه اخرت باشه با اون لبایی که مال منه یک دیگه رو میبوسی ها! فهمیدی؟
+ای اخ اخ گوشم باش باش غلت کردم گوشم کنده شد
گوششو ول کردم و بوسه سطحی روی لباش گذاشتم
-دلم برات تنگ شده بود
+من بیشتر
+الانم زنگ یزن ب وکیلت و بگو که قرار نیست اون دادگاه کوفتی صورت بگیره
-خندیدم و گفتم باشه
و اونا ب خوبی و خوشی زندگی کردن
(پایان)برو خونتون دیگه🗿🤌🏼😂
- ۴.۱k
- ۱۰ خرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط