★هایبرید شیطون من★
★هایبرید شیطون من★
پارت شانزده...
_عام... منظورم اینه که تشنت نیست؟ نوشیدنی نمیخوای؟
جونگکوک محتویات داخل دهنش رو به سختی قورت داد و یه لبخند شیرین و پهن زد که تهیونگ اون لبخند رو خیلی دوست داشت البته که نشون نمیداد ولی به هرحال اون لبخند از نظر تهیونگ شیرین ترین و کیوت ترین لبخندی بود که تهیونگ تا حالا دیده بود.
×شیرموز داری؟؟؟
با کیوتی تمام گفت .
_شیرموز با غذا نمیشه یچیز دیگه انتخاب کن.
جونگکوک چنگالشو توی برشی از گوشت زد و توی دهنش برد .
×ولی من شیرموز میخوام.
_اونو برای عصرونه بهت میدم یچیز دیگه انتخاب کن.
×پس یه لیوان اب برام بیار.
از پشت میز پاشد و لیوان ابی کنار بشقاب جونگکوک گذاشت و وقتی حرکت تند دمش و لبخند متشکرشو دید موهاشو بهم ریخت و لبخند آرومی بهش زد.
_آفرین حالا شدی یه توله خوب.
×من همیشه خوب بودم تهیونگی تو خیلی سخت گیری!
_قبول نداری کنترل کردنت کار آسونی نیست؟
×اصنشم قبولش ندارم. تو تاحالا سعی نکردی کنترلم کنی تهیونگی!تو همش باهام دعوا کردی و سرم داد کشیدی پس نمیتونی بهم بگی غیر قابل کنترل!
تهیونگ نفسشو خلاص کرد و لیوان آب کنار دستشو سر کشید حق با جونگکوک بود! اون هیچوقت نخواسته بود با جونگکوک کنار بیاد و بخاطر اینکه اون پر سروصدا و شلوغ بود و تهیونگ دلش آرامش و نطم میخواست همیشه باهم جنگ داشتن.
_دلیلی برای کنترل کردنت ندارم!
×پس انقدر غیر قابل کنترل صدام نکن تهیونگی!
ادامه دارد....
پارت شانزده...
_عام... منظورم اینه که تشنت نیست؟ نوشیدنی نمیخوای؟
جونگکوک محتویات داخل دهنش رو به سختی قورت داد و یه لبخند شیرین و پهن زد که تهیونگ اون لبخند رو خیلی دوست داشت البته که نشون نمیداد ولی به هرحال اون لبخند از نظر تهیونگ شیرین ترین و کیوت ترین لبخندی بود که تهیونگ تا حالا دیده بود.
×شیرموز داری؟؟؟
با کیوتی تمام گفت .
_شیرموز با غذا نمیشه یچیز دیگه انتخاب کن.
جونگکوک چنگالشو توی برشی از گوشت زد و توی دهنش برد .
×ولی من شیرموز میخوام.
_اونو برای عصرونه بهت میدم یچیز دیگه انتخاب کن.
×پس یه لیوان اب برام بیار.
از پشت میز پاشد و لیوان ابی کنار بشقاب جونگکوک گذاشت و وقتی حرکت تند دمش و لبخند متشکرشو دید موهاشو بهم ریخت و لبخند آرومی بهش زد.
_آفرین حالا شدی یه توله خوب.
×من همیشه خوب بودم تهیونگی تو خیلی سخت گیری!
_قبول نداری کنترل کردنت کار آسونی نیست؟
×اصنشم قبولش ندارم. تو تاحالا سعی نکردی کنترلم کنی تهیونگی!تو همش باهام دعوا کردی و سرم داد کشیدی پس نمیتونی بهم بگی غیر قابل کنترل!
تهیونگ نفسشو خلاص کرد و لیوان آب کنار دستشو سر کشید حق با جونگکوک بود! اون هیچوقت نخواسته بود با جونگکوک کنار بیاد و بخاطر اینکه اون پر سروصدا و شلوغ بود و تهیونگ دلش آرامش و نطم میخواست همیشه باهم جنگ داشتن.
_دلیلی برای کنترل کردنت ندارم!
×پس انقدر غیر قابل کنترل صدام نکن تهیونگی!
ادامه دارد....
۲.۹k
۱۲ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.