رمان شاهزاده من 🍷فصل 1
رمان شاهزاده من 🍷فصل 1
# پارت ۱۴
ویو ا.ت : بیخبر از اینکه نمیدونم چه چیزی انتظار منو میکشه که با سر نوشتم بازی میکنه ...... هوای جنگل مرطوب بود صداهای عجیبی ازش میومد ولی اهنیمتی ندادم خسته بود با دلبر رفتیم کنار یه درخت نشستیم یکم غذا آورده بودم نشستم خوردم و دلبر رو با طناب بستم و گذاشتم بره یکم چیزی بخوره داشتم غذام رو میخوردم که یه صداهایی اومد کنجکاویم گل کرد و رفتم دنبال صدا ( ولی ای کاش هیچوقت نمیرفتم ) رفتم دیدم یه گوزن افتاده زمین رفتم سمتش میترسید میخواست بهم حمله کنه که گفتم ...
ا.ت : هعیییی پسر نترس ببینم چی شده ؟ نترس من کمکت میکنم
ویو ا.ت : رفتم کنارش نشستم که دیدم پاش زخمی شده بود آروم نازش کردم و بوسیدمش یه تیکه از لباشم رک پاره کردم و بستم به زخمش خیلی ناز بود آروم نازش کردم و دل داریش دادم که آروم شد و خوابش برد منم کنارش خوابم برد
☆ پرش زمانی به سه ساعت بعد
ویو ا.ت : چشمام رو وا کردم دیدم گوزنه نیست و دلبر هم خوابه که یه صدای خنده اومد یه پسر بچه از پشت درختا داشت نگام میکرد و میخندید منو جذب خودش کرد افتادم دنبالش که به یه کلبه رسیدم چون خسته بودم وارد کلبه شدم و رفتم داخل اتاقاش اون پسر بچه اونجا بود خیلی ناز بود رفتم کنارش حرفی نزد و گرفت خوابید منم کنارش خوابیدم ......
# پارت ۱۴
ویو ا.ت : بیخبر از اینکه نمیدونم چه چیزی انتظار منو میکشه که با سر نوشتم بازی میکنه ...... هوای جنگل مرطوب بود صداهای عجیبی ازش میومد ولی اهنیمتی ندادم خسته بود با دلبر رفتیم کنار یه درخت نشستیم یکم غذا آورده بودم نشستم خوردم و دلبر رو با طناب بستم و گذاشتم بره یکم چیزی بخوره داشتم غذام رو میخوردم که یه صداهایی اومد کنجکاویم گل کرد و رفتم دنبال صدا ( ولی ای کاش هیچوقت نمیرفتم ) رفتم دیدم یه گوزن افتاده زمین رفتم سمتش میترسید میخواست بهم حمله کنه که گفتم ...
ا.ت : هعیییی پسر نترس ببینم چی شده ؟ نترس من کمکت میکنم
ویو ا.ت : رفتم کنارش نشستم که دیدم پاش زخمی شده بود آروم نازش کردم و بوسیدمش یه تیکه از لباشم رک پاره کردم و بستم به زخمش خیلی ناز بود آروم نازش کردم و دل داریش دادم که آروم شد و خوابش برد منم کنارش خوابم برد
☆ پرش زمانی به سه ساعت بعد
ویو ا.ت : چشمام رو وا کردم دیدم گوزنه نیست و دلبر هم خوابه که یه صدای خنده اومد یه پسر بچه از پشت درختا داشت نگام میکرد و میخندید منو جذب خودش کرد افتادم دنبالش که به یه کلبه رسیدم چون خسته بودم وارد کلبه شدم و رفتم داخل اتاقاش اون پسر بچه اونجا بود خیلی ناز بود رفتم کنارش حرفی نزد و گرفت خوابید منم کنارش خوابیدم ......
۵.۶k
۲۱ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.