گناهکار part

( گناهکار ) ۶۰ part


خورشید کم کم از آسمان می‌رفت عصر دیر وقت جیمین از شرکت اش بیرون آمد نفس عمیقی کشید هوای دلچسپ و خنکی بود
همینکه می‌خواست قدمی برداره یهو هه کیو مثله همیشه با لباس کوتاهی که پوشیده بود جلوش ظاهر شد با اخم عبوسی گفت
هه کیو : جیمین تو چطور تونستی ازدواج بکنی
جیمین با اخم رو پیشانیش قدمی ازش فاصله گرفت و جدی نجوا کرد
جیمین : فکر نکنم به تو ربطی داشته باشه
هه کیو : پس من چی قرار نبود با من زندگی کنی
جیمین عصبی پوزخندی زد و سر تا پاشو با تمسخر نگاه کرد
جیمین : مگه اینکه بخوابم خودمو بدبخت کنم ... حالت چهره اش جدی شد و با لحن تهدید آمیزی ادامه داد .. جیمین: نبینم به من یا به خانوادم نزدیک شده باشه وگرنه اون روی منو میبینی
عینک هایش را از جیب کتش بیرون کشید و گذاشت روی چشم هایش
درحالیکه به سمته ماشین اش می‌رفت صدای هه کیو رو پشته سرش شنید
هه کیو : امشب بیا کلاب اگه دوست داری خوش بگذرونی
جیمین بدون توجه به حرف هایش راننده درو باز کرد و سوار ماشین شد
خیای زود با اشاره به راننده فهماند راه بیافته،
خاکی که ماشین با لاستیک هایش ایجاد کرده بود توی صورت هه کیو پخش شد سرفه زد و خیره شد به رفتن ماشین زیر لبی زمزمه کرد : بلاخره که میایی پیشم جیمین

هول تاریک شده بود عمارت پارک در آرامش و گرمی بوی قهوه خانگی،
خانه ای که خانواده در آن زندگی می‌کنند دقیقا همین ویژگی ها رو داره،
روی مبل تو سالن نشسته بود و در سکوتی قهوه اش را میخورد
کنارش هم آنو درحال خوندن کتاب بود،
ویبر گوشی اش باعث پریدن افکارش شد گوشی رو برداشت و نگاهی به صفحه اش کرد جیمین داشت زنگ میزد اما برای چی ؟
ات : آلو
جیمین: آماده شید میریم خونه مین سو
با تعجبی گفت ات : چرا چیزی شده
جیمین درحین رانندگی کلافه جواب داد : نه دعوت شدیم یادم رفت بگم
ات با اخمی از روی مبل بلند شد آنو سوالی نگاهش میکرد
ات : الان وقته خبر دادنه
جیمین : نیم ساعت بعد تو خونم
بلافاصله گوشی را قطع کرد ات با شنیدن صدای بوق گوشی خیره به صفحه اش زیر لبی زمزمه کرد ات : از کی تا حالا این عادت بد رو پیدا کردی مرد،
روبه آنو کرد و گفت : آنو خونه مین سو دعوت شدیم آماده شو که الان پدرت میاد
دیدگاه ها (۴)

( گناهکار ) ۶۱ part آنو از روی مبل بلند شد کمی دست دست کرد ا...

گناهکار ) ۶۲ part ات درحالیکه روی دسته صندلی نشسته بود با کم...

( گناهکار ) ۵۹ part به سمته پیشخوان رفت و لیوان آبی برداشت د...

گناهکار ) ۵۸ part گوشه لبش رو گزید و یه لباس خواب های ساده م...

( گناهکار ) ۶۷ part ات : جوابتو از جیمین گرفتی دیگه لازم نیس...

( گناهکار ) ۶۵ part خیلی زود به ویلا قشنگ آنها رسیدند، آن دو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط