واووو(زیرلب)
_واووو(زیرلب)
+پیاده شو...
پیاده شدید...داشتیت به سمت خونه میرفتید که تو وایسادی
_کوک....واقعن اگه بخان باهام کاری کنن نمیخای ازم محافظت کنی؟(بغض)
کوک هم وایسادو اومد جلو،،توی چشمات زول زده بود
+یجی...من...بخوام هم نمیتونم
_واقعن...منو...دوست داری؟!یا اونم مثل اینی که گفتی ازم محافظت میکنی، دروغه؟؟
+....
_...جوابمو گرفتم
کوک نگاش رو ازت گرفت،ازت یه خورده دور شدو نفس عمیقی کشید
+را بیوفت
وارده عمارت شدید،تمیز بود ولی وایب دارکی داشت،وایبی که دله ادمو میلرزوند...
تو فکر بودی که یک زنه اومد پیشتون
《خوش اومدید اقای جونکوک
+ممنون...بقیه کجان؟
=منو میگی(پوزخند)
(یونا ویدیو)
کوک داشت با اون زنه حرف میزد که یه پسر که انگار همسنه کوک بود گفت منو میگی
از اینی که بالا تنش لخت بود تعجب کردم اما واقعن جذاب بود
=ببینم کوک دلت برام تنگ نشده بود؟
+نه..این مدت تو ارامش بودم...(سرد)
=(چشمش به یجی افتاد)...اوووو اینجا چه خبر اقای جونکوک..قوانینو یادت رفته؟؟
+پدرم رو صدا بزن زیاد زر نزن
=اوکی صدا میزنم..ولی اول بگو اسمش چیه؟
+....(پوکر فیسو سرد)
=ایشش اصلن خودت بگو..اسمت چیه؟؟
_ک..کیم..یجی
خاست دستش رو بیاره روی صورتت که کوک محکم دستش رو گرفت
+تهیونگ برو به بابا بگو
=خودت چرا نمیری؟منو با یجی یه خورده تنها بزار هوم(پوزخند)
کوک نفس عمیقی کشید احساس میکردم داره خودشو کنترل میکه تا زنه تو دهنش
بازوم رو محکم گرفتو بردم تبقه ی بالا
_اا...کوک...اروممم...فرار نمیکنم کههه
وختی فهمید که از دید تهیونگ نموندید بازت رو ول کرد
برات سوال شده بود که چرا جلوی اون جوره دیگه باهات رفتار میکنه و وختی تنهام هستید یه جور دیگه
پارت۲۵
+پیاده شو...
پیاده شدید...داشتیت به سمت خونه میرفتید که تو وایسادی
_کوک....واقعن اگه بخان باهام کاری کنن نمیخای ازم محافظت کنی؟(بغض)
کوک هم وایسادو اومد جلو،،توی چشمات زول زده بود
+یجی...من...بخوام هم نمیتونم
_واقعن...منو...دوست داری؟!یا اونم مثل اینی که گفتی ازم محافظت میکنی، دروغه؟؟
+....
_...جوابمو گرفتم
کوک نگاش رو ازت گرفت،ازت یه خورده دور شدو نفس عمیقی کشید
+را بیوفت
وارده عمارت شدید،تمیز بود ولی وایب دارکی داشت،وایبی که دله ادمو میلرزوند...
تو فکر بودی که یک زنه اومد پیشتون
《خوش اومدید اقای جونکوک
+ممنون...بقیه کجان؟
=منو میگی(پوزخند)
(یونا ویدیو)
کوک داشت با اون زنه حرف میزد که یه پسر که انگار همسنه کوک بود گفت منو میگی
از اینی که بالا تنش لخت بود تعجب کردم اما واقعن جذاب بود
=ببینم کوک دلت برام تنگ نشده بود؟
+نه..این مدت تو ارامش بودم...(سرد)
=(چشمش به یجی افتاد)...اوووو اینجا چه خبر اقای جونکوک..قوانینو یادت رفته؟؟
+پدرم رو صدا بزن زیاد زر نزن
=اوکی صدا میزنم..ولی اول بگو اسمش چیه؟
+....(پوکر فیسو سرد)
=ایشش اصلن خودت بگو..اسمت چیه؟؟
_ک..کیم..یجی
خاست دستش رو بیاره روی صورتت که کوک محکم دستش رو گرفت
+تهیونگ برو به بابا بگو
=خودت چرا نمیری؟منو با یجی یه خورده تنها بزار هوم(پوزخند)
کوک نفس عمیقی کشید احساس میکردم داره خودشو کنترل میکه تا زنه تو دهنش
بازوم رو محکم گرفتو بردم تبقه ی بالا
_اا...کوک...اروممم...فرار نمیکنم کههه
وختی فهمید که از دید تهیونگ نموندید بازت رو ول کرد
برات سوال شده بود که چرا جلوی اون جوره دیگه باهات رفتار میکنه و وختی تنهام هستید یه جور دیگه
پارت۲۵
۹.۰k
۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.