𝓟𝓪𝓻𝓽 26 🥺🤍🖇️
𝓟𝓪𝓻𝓽 26 🥺🤍🖇️
جانگکوک ویو
برگشتم سمت ا/ت
جانگکوک : میبینمت
ا/ت : خداحافظ
رفتم سمت مرت دستمو گرفت و کشید تو اتاق و درو بست
جانگکوک : چیزی شده؟
مرت : پیداش نکردی؟
من چی بگم بهش
جانگکوک : ن نه
مرت : دروغ که نمیگی ببین بهم بگو ناراحت نمیشم
شاید باید بهش بگم
جانگکوک : مرت باید
حرفم تموم نشده بود که در باز شد آجوما بود
آجوما : جانگکوک عا مرت تو هم اومدی خوش اومدی پسرم بیاید پایین الانا دیگه آیشه میرسه
جانگکوک : الان میایم
آجوما : باشه
رفتش
مرت : بعدا با هم حرف میزنیم بیا بریم
دستمو گرفت و برد سمت سالن پشت یه میز وایسادیم من باید بهش چی بگم نباید بفهمه نه
*فلش بک به مکالمه بین جانگکوک و مرت سر صبحانه*
جانگکوک ویو
مرت : جانگکوک ازت یه چیزی میخوام
جانگکوک : البته چی؟
مرت : من جانگکوک راستشو بخوای من به ا/ت یه حسایی دارم
نه امکان نداره نمیشه
جانگکوک : چی
مرت : آره بهش گفتم ولی ولی
جانگکوک : ....
مرت : ولی گفت یکی دیگه رو دوست داره اون کیه جانگکوک اون آدم کیه؟
جانگکوک : مرت
مرت : جانگکوک واسم اون آدمو پیدا کن تو هر روز پیششی میتونی ازش بپرسی یا تحدیدش کن یه کاری که بگه فقط میخوام بدونم اون آدم کیه
جانگکوک : مرت چی داری میگی
مرت : جانگکوک تروخدا اون آدمو پیدا کن
جانگکوک : مرت آروم باش
خیلی اعصبی بود رفتم صندلی کناریش نشستم برگشت سمتم صندلیشو به روبروم تنظیم کرد
مرت : چجوری آروم باشم اون آدم... ا/ت نباید یکی دیگه رو دوست داشته باشه اون آدم باید بمیره ( با داد )
جانگکوک : مرت .. مرت منو ببین آروم باش خب ، باشه پیداش میکنم باشه؟ پیداش میکنم
مرت : این کارو برام میکنی؟
چاره ی دیگه ای نداشتم
جانگکوک : آره
بغلم کرد منم متقابلا بغلش کردم
مرت : ممنونم جانگکوک واقعا ازت ممنونم
جانگکوک : الان خوبی؟
مرت : وقتی اون آدمو برام پیدا کنی بهترم میشم
حالم بد شد مرت عاشق ا/ت شده نمیتونم به مرت خیانت کنم نه نمیتونم
*پایان فلش بک*
جانگکوک ویو
توی فکر بودم که چراغا خاموش شد حتما آیشه اومده رفتم جلو وایسادم یهو چراغا روشن شد و بمب شادی ها ترکید
آیشه اومده بود خیلی خوشحال شد
جانگکوک : تولدت مبارک
اومد و بغلم کرد
آیشه : خیلی ممنونم واقعا مرسی
جانگکوک : خواهش میکنم عزیزم
آیشه : خوشحالم.. که هستی
داشت گریه میکرد؟
ازخودم جداش کردم و بهش نگاه کردم
جانگکوک : گریه نکن امروز تولدته چرا گریه میکنی؟
آیشه : اشک خوشحالیه خیلی... خوشحالم
جانگکوک : قربونت بشم دیگه گریه نکن
آیشه : باشه
اشکاشو پاک کرد رفت تا به مهمونا سر بزنه وایساده بودم کنار مرت نگاهش دور سالن میچرخید حتما دنبال ا/ته راستی ا/ت کجاس
همه جارو گشتم ولی نبود ایندفعه واقعا نبود داشتم میرفتم سمت آشپزخونه که یکی دستمو کشید بهش نگاه کردم آیشه بود
آیشه : بیا داداش کیکو اوردن
کشیدم تو سالن کیکو اوردن همه دست زدن منم همراهشون دست زدم تو دلم دل شوره ی بدی افتاده بود نمیدونم از کجا میاد
یه بشقاب گرفت جلوم
آیشه : بیا کیک بخور
ازش گرفتم بهش لبخند زدم
جانگکوک : ممنونم
آیشه : خواهش میکنم
چشمم دونبال ا/ت بود امکان نداره نباشه چرا نیست آخه
یه آهنگ ملایم پخش شد آیشه دستمو گرفت و برد وسط جمع
آیشه : بیا برقصیم
بهش خندیدم
جانگکوک : باشه
با هم رقصیدیم همه ی زوجا بودن داشتن میرقصیدن اما من فقط چشمم دنبال یکی بود ، ا/ت
...................
وقتی آهنگ تموم شد نشستیم مهمونا بعد از تبریک گفتن یکی یکی رفتن همه رفته بودن و بازم ا/ت نبود آجوما رو دیدم رفتم سمتش
جانگکوک : آجوما ا/ت کجاس ؟
آجوما : پسرم بهم گفت میره گلارو تو حیاط آب بده
جانگکوک : باشه ممنونم آجوما
آجوما : خواهش میکنم پسرم
رفتم تو حیاط همه جارو گشتم ولی نبود که نبود چشمم خورد به کلبه کنار حیاط رفتم سمتش درشو باز کردم اونجا بود یه گوشه نشسته بود داشت گریه میکرد حتی متوجه منم نشد که اومدم رفتم سمتش و جلوش رو زانوهام نشستم
جانگکوک : ا/ت چیشده
ا/ت : .......
جانگکوک : چرا گریه میکنی؟
ا/ت : از اینجا برو
جانگکوک : ا/ت چیشده
ا/ت : لطفا از اینجا برو
جانگکوک : نمیرم بهم بگو چیشده
ا/ت : چیزی نشده
جانگکوک : ا/ت
خواست بلند شه که دستشو گرفتم و بغلش کردم
جانگکوک : ا/ت چیشده
ا/ت : ......
جانگکوک : بهم اعتماد کن
ا/ت : اعتماد..دارم
جانگکوک : خب پس بهم بگو
ا/ت : امروز
جانگکوک : امروز چی؟ امروز چیشده؟
ا/ت : امروز سالگرد ..فوت پدر و...مادرمه
پس برای همین گریه میکرد
ا/ت ویو
جانگکوک ویو
برگشتم سمت ا/ت
جانگکوک : میبینمت
ا/ت : خداحافظ
رفتم سمت مرت دستمو گرفت و کشید تو اتاق و درو بست
جانگکوک : چیزی شده؟
مرت : پیداش نکردی؟
من چی بگم بهش
جانگکوک : ن نه
مرت : دروغ که نمیگی ببین بهم بگو ناراحت نمیشم
شاید باید بهش بگم
جانگکوک : مرت باید
حرفم تموم نشده بود که در باز شد آجوما بود
آجوما : جانگکوک عا مرت تو هم اومدی خوش اومدی پسرم بیاید پایین الانا دیگه آیشه میرسه
جانگکوک : الان میایم
آجوما : باشه
رفتش
مرت : بعدا با هم حرف میزنیم بیا بریم
دستمو گرفت و برد سمت سالن پشت یه میز وایسادیم من باید بهش چی بگم نباید بفهمه نه
*فلش بک به مکالمه بین جانگکوک و مرت سر صبحانه*
جانگکوک ویو
مرت : جانگکوک ازت یه چیزی میخوام
جانگکوک : البته چی؟
مرت : من جانگکوک راستشو بخوای من به ا/ت یه حسایی دارم
نه امکان نداره نمیشه
جانگکوک : چی
مرت : آره بهش گفتم ولی ولی
جانگکوک : ....
مرت : ولی گفت یکی دیگه رو دوست داره اون کیه جانگکوک اون آدم کیه؟
جانگکوک : مرت
مرت : جانگکوک واسم اون آدمو پیدا کن تو هر روز پیششی میتونی ازش بپرسی یا تحدیدش کن یه کاری که بگه فقط میخوام بدونم اون آدم کیه
جانگکوک : مرت چی داری میگی
مرت : جانگکوک تروخدا اون آدمو پیدا کن
جانگکوک : مرت آروم باش
خیلی اعصبی بود رفتم صندلی کناریش نشستم برگشت سمتم صندلیشو به روبروم تنظیم کرد
مرت : چجوری آروم باشم اون آدم... ا/ت نباید یکی دیگه رو دوست داشته باشه اون آدم باید بمیره ( با داد )
جانگکوک : مرت .. مرت منو ببین آروم باش خب ، باشه پیداش میکنم باشه؟ پیداش میکنم
مرت : این کارو برام میکنی؟
چاره ی دیگه ای نداشتم
جانگکوک : آره
بغلم کرد منم متقابلا بغلش کردم
مرت : ممنونم جانگکوک واقعا ازت ممنونم
جانگکوک : الان خوبی؟
مرت : وقتی اون آدمو برام پیدا کنی بهترم میشم
حالم بد شد مرت عاشق ا/ت شده نمیتونم به مرت خیانت کنم نه نمیتونم
*پایان فلش بک*
جانگکوک ویو
توی فکر بودم که چراغا خاموش شد حتما آیشه اومده رفتم جلو وایسادم یهو چراغا روشن شد و بمب شادی ها ترکید
آیشه اومده بود خیلی خوشحال شد
جانگکوک : تولدت مبارک
اومد و بغلم کرد
آیشه : خیلی ممنونم واقعا مرسی
جانگکوک : خواهش میکنم عزیزم
آیشه : خوشحالم.. که هستی
داشت گریه میکرد؟
ازخودم جداش کردم و بهش نگاه کردم
جانگکوک : گریه نکن امروز تولدته چرا گریه میکنی؟
آیشه : اشک خوشحالیه خیلی... خوشحالم
جانگکوک : قربونت بشم دیگه گریه نکن
آیشه : باشه
اشکاشو پاک کرد رفت تا به مهمونا سر بزنه وایساده بودم کنار مرت نگاهش دور سالن میچرخید حتما دنبال ا/ته راستی ا/ت کجاس
همه جارو گشتم ولی نبود ایندفعه واقعا نبود داشتم میرفتم سمت آشپزخونه که یکی دستمو کشید بهش نگاه کردم آیشه بود
آیشه : بیا داداش کیکو اوردن
کشیدم تو سالن کیکو اوردن همه دست زدن منم همراهشون دست زدم تو دلم دل شوره ی بدی افتاده بود نمیدونم از کجا میاد
یه بشقاب گرفت جلوم
آیشه : بیا کیک بخور
ازش گرفتم بهش لبخند زدم
جانگکوک : ممنونم
آیشه : خواهش میکنم
چشمم دونبال ا/ت بود امکان نداره نباشه چرا نیست آخه
یه آهنگ ملایم پخش شد آیشه دستمو گرفت و برد وسط جمع
آیشه : بیا برقصیم
بهش خندیدم
جانگکوک : باشه
با هم رقصیدیم همه ی زوجا بودن داشتن میرقصیدن اما من فقط چشمم دنبال یکی بود ، ا/ت
...................
وقتی آهنگ تموم شد نشستیم مهمونا بعد از تبریک گفتن یکی یکی رفتن همه رفته بودن و بازم ا/ت نبود آجوما رو دیدم رفتم سمتش
جانگکوک : آجوما ا/ت کجاس ؟
آجوما : پسرم بهم گفت میره گلارو تو حیاط آب بده
جانگکوک : باشه ممنونم آجوما
آجوما : خواهش میکنم پسرم
رفتم تو حیاط همه جارو گشتم ولی نبود که نبود چشمم خورد به کلبه کنار حیاط رفتم سمتش درشو باز کردم اونجا بود یه گوشه نشسته بود داشت گریه میکرد حتی متوجه منم نشد که اومدم رفتم سمتش و جلوش رو زانوهام نشستم
جانگکوک : ا/ت چیشده
ا/ت : .......
جانگکوک : چرا گریه میکنی؟
ا/ت : از اینجا برو
جانگکوک : ا/ت چیشده
ا/ت : لطفا از اینجا برو
جانگکوک : نمیرم بهم بگو چیشده
ا/ت : چیزی نشده
جانگکوک : ا/ت
خواست بلند شه که دستشو گرفتم و بغلش کردم
جانگکوک : ا/ت چیشده
ا/ت : ......
جانگکوک : بهم اعتماد کن
ا/ت : اعتماد..دارم
جانگکوک : خب پس بهم بگو
ا/ت : امروز
جانگکوک : امروز چی؟ امروز چیشده؟
ا/ت : امروز سالگرد ..فوت پدر و...مادرمه
پس برای همین گریه میکرد
ا/ت ویو
۱۸۲.۴k
۲۸ مهر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.