نبایدعاشقمیشدم

#نباید_عاشق_میشدم 🥂
Part: ¹⁴🥂

ات که متوجه ی بحث جونکوک و جیمین شده بود گفت...

ات: فعلا جر و بحث تون رو بزارین کنار بیاین برین با تهیونگ حرف بزنیم!
جیمین : من که نمیرم!!
ات: دقیقا تو باید بری !
جیمین: نچ من نمیرم !
ات: باید بری!!
جیمین: یکی دیگه بخاطر حرفه یکی دیگه قهر کرده گذاشته رفته حالا من باید برم نازش رو بکشم ؟!
ات: کی اول بحث کرد با تهیونگ؟!
جیمین: معلومه جونکوک!!
جونکوک: منننن؟!
جیمین: اره !
جونکوک: آجر پاره ...این تو نبودی اول سرش داد زدی!!
جیمین: من کی داد زدم !
شوگا: باشه باشه بحث رو کشش ندین خودم میرم با تهیونگ حرف میزنم...

شوگا از اتاق زد بیرون...به دور اطرافش نگا کرد ...تهیونگ یه گوشه رو پله های بیمارستان کز کرده بود ‌...شوگا اروم به سمتش قدم برداشت و کنارش نشست...

شوگا: آمم ...خوبی؟!
تهیونگ: اره ...
شوگا: ولی اینطور به نظر نمیرسه !
تهیونگ: نه چیزی نیست خوبم ...

کلافگی و ناراحتی از تک تک کلمات تهیونگ میبارید اما سعی در پنهون کردن شون داشت !

شوگا: از جیمین ناراحتی ؟!
تهیونگ: نه از هیچکدوم ناراحت نیستم ...من واقعا داشتم گند میزدم ... اونا فقط جوری که با یه آدم دست و پا چلفتی میشه رفتار کرد رفتار کردن !
شوگا: هی پسر تو دست و پا چلفتی نیستی و هیچوقت هم نخواهی بود ...جیمین و جونکوک هردو یکم سره کارت عصبانی شدن همین لازم نیست همچین چیزای چرت و پرتی رو به خودت تلقین کنی ‌...تو دوستِ شونی بلخره بعضی وقتا یه اتفاقی میوفته که اونا باهات بحث میکنن اما هیچوقت تورو دست و پا چلفتی خطاب نمیکنن!

تهیونگ اروم سرش رو روی سینه شوگا گذاشت و اشک از چشمش پایین اومد ...
شوگا اروم بغلش کرد سرش رو نوازش میکرد ...
چند دقیقه بعد تهیونگ اروم شد و از بغل شوگا دراومد ...اشکاش رو پاک کرد و از جاش بلند شد ...

تهیونگ: ببخشید...هوا سرد بود ولی تو باز بخاطر من اینجا نشستی!
شوگا: اشکال نداره ...بیا بریم تو الاناس که برف بباره !
تهیونگ: اوهوم...

تهیونگ و شوگا داخل سالن بیمارستان شدن ...تهیونگ اروم روی شونه ی شوگا زد و گفت ...

تهیونگ: من میرم یه بطری آب بگیرم الان برمیگردم...تو برو !
شوگا: باشه ‌...زود برگرد‌!

شوگا سمت اتاق ات رفت و در باز کرد ...جونکوک سریع به سمت شوگا اومد ‌...
دیدگاه ها (۳)

ادامه ی پارت ¹⁴ ....جونکوک: چی شد ؟!شوگا: رفت یه بطری اب بگی...

#عروس_فراری 🤍👀Part: ⁴² #فصل_دومکولم رو روی شونم جابه جا کردم...

#نباید_عاشق_میشدم 🥂Part_ ¹³🥂جونکوک به سمت تخت اومد و دستی پش...

#نباید_عاشق_میشدم 🥂Part: ¹²🥂تقی به در خورد و جیمین وارد اتاق...

جیمین فیک زندگی پارت ۸۴#ویو جیمین نشسته بودیم پیش هم و اهو و...

جیمین فیک زندگی پارت ۷۷#

"در آغوش شیطان" ---Chapter: 1 Part: 23ویو جیمینجونکوک وارد ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط