هانا.بریم؟
هانا.بریم؟
ا.ت. کجا؟
هانا. خوابیدی؟ زنگ خورده ها
ا.ت. راست میگی بریم
خواسایم از رو صندلی پا بشیم که شوگا اومد پیشه ما داشت با هانا صحبت میکرد ولی به من نگاه میکرد براش چشم قره رفتم و زبون در اوردم و رفتم داخل کلاس.
یکم صبر کردم تا معلممون بیاد ولی در باز شد و هانا رو دیدم و شوگا رو هانا اومد پیشم نشست و زیر گوشم گفت
هانا. ا.ت شوگا میخواد تو خونشون یه پارتی بگیره مطمئنم خیلی خوش میگذره
ا.ت. منم دعوتم دیگع؟
هانا. نمیدونم
ا.ت. چیی ؟ یعنی چی که نمیدونم
هانا. خب برو از شوگا بپرس به من چه
ا.ت. خیلی پرویی من مگه باهاش دوستم
هانا. پرو عمته، به من ربطی نداره
ا.ت. هانا
هانا. مرض
ا.ت. برو بهش بگو لطفا
هانا. تو که از شوگا بدت میاد حالا چرا میخوای بیای جشن؟
ا.ت. درسته ازش بدم میاد ولی خب نباید خوش بگذرونم باهات و بیشتر باهات اشنا شم
هانا. خیلی خب بهش میگم
ا.ت. ممنون
معلم اومد و درس رو
شروع کرد
...
وسط درس بودیم که نگاهم رفتش رو شوگا هانا راست میگه واقعا خیلی خوشگله ولی زیاد نباید به خودم روح بدم من دوسش ندارم یهو دیدم بهم نگاه کرد و بهم
پوز خند زد با پام روی پا هانا رو لگد کردم
هانا. ایییی چته؟
ا.ت. یه نکاهی به شوگا بنداز
هانا. خب
ا.ت. بهم پوز خند زد پسره...
هانا. خفه شو میزنم تو دهنتا با شوگا درست صحبت کن
معلم. ا.ت و هانا چرا باهم صحبت میکنین
هانا. خانم این اول حرف زد
ا.ت. دروغ نگو
یهو دیدم که شوگا بهمون خندید یکم عصبی شدم ولی بی خیالش شدم
معلم. بستهه امتحانتون رو بدین(داد)
ا.ت و هانا. چشم استاد
...🕗
من امتحانم رو دادم و رفتم تو حیاط دیدم که پشت سره من شوگا اومد
ا.ت. ایشش(زیر لبی)
میخواستم رو صندلی بشینم که شوگا زودتر نشست
ا.ت . میشه پاشی؟
شوگا. خریدی؟
ا.ت. اوففف، منم میخوام بشینم
شوگا. خب بشین
ا.ت. صندلی نیست اگه چشاتو باز کنی
شوگا. شرمنده
ا.ت. خب اگه پا نمیشی حداقل بگو جشن دعوتم یا نه.
یهو از رو صندلی پاشد و بهم گفت
شوگا. تو مهمون مخصوص منی
ا.ت. ها؟
شوگا. خودت میفهمی حالا میتونی بری
(پرش زمانی به رفتن به خونه)
لباساهامو تو کمد گذاشتم و خودم رو رو تخت پرتاب کردم انقدر خسته بودم تو فگر این بودم که منظور حرف شوگا چیه یعنی اون بهم یه حسی پیدا کرده و همینطوری که فکر میکردم یادم اومد که گرسنمه رفتم اشپز خونه و از کابینت نودل در اوردم باز کردم گذاشتم توی دیک و اب جوش ریختم گاز رو روشن کردم و گذاشتج روش تا ۵ دقیقه بپزه
رفتم تلوزیون رو روشن کردم نوشابه از تو یخچال در اوردم و ریختم نودل رو گذاشتم تو بشقاب و نوش جان کردم و بعد رفتم دوش گرفتم وقت خوابیدن نداشتم چون ساعت ۸ باید میرفتم جشن
ا.ت. کجا؟
هانا. خوابیدی؟ زنگ خورده ها
ا.ت. راست میگی بریم
خواسایم از رو صندلی پا بشیم که شوگا اومد پیشه ما داشت با هانا صحبت میکرد ولی به من نگاه میکرد براش چشم قره رفتم و زبون در اوردم و رفتم داخل کلاس.
یکم صبر کردم تا معلممون بیاد ولی در باز شد و هانا رو دیدم و شوگا رو هانا اومد پیشم نشست و زیر گوشم گفت
هانا. ا.ت شوگا میخواد تو خونشون یه پارتی بگیره مطمئنم خیلی خوش میگذره
ا.ت. منم دعوتم دیگع؟
هانا. نمیدونم
ا.ت. چیی ؟ یعنی چی که نمیدونم
هانا. خب برو از شوگا بپرس به من چه
ا.ت. خیلی پرویی من مگه باهاش دوستم
هانا. پرو عمته، به من ربطی نداره
ا.ت. هانا
هانا. مرض
ا.ت. برو بهش بگو لطفا
هانا. تو که از شوگا بدت میاد حالا چرا میخوای بیای جشن؟
ا.ت. درسته ازش بدم میاد ولی خب نباید خوش بگذرونم باهات و بیشتر باهات اشنا شم
هانا. خیلی خب بهش میگم
ا.ت. ممنون
معلم اومد و درس رو
شروع کرد
...
وسط درس بودیم که نگاهم رفتش رو شوگا هانا راست میگه واقعا خیلی خوشگله ولی زیاد نباید به خودم روح بدم من دوسش ندارم یهو دیدم بهم نگاه کرد و بهم
پوز خند زد با پام روی پا هانا رو لگد کردم
هانا. ایییی چته؟
ا.ت. یه نکاهی به شوگا بنداز
هانا. خب
ا.ت. بهم پوز خند زد پسره...
هانا. خفه شو میزنم تو دهنتا با شوگا درست صحبت کن
معلم. ا.ت و هانا چرا باهم صحبت میکنین
هانا. خانم این اول حرف زد
ا.ت. دروغ نگو
یهو دیدم که شوگا بهمون خندید یکم عصبی شدم ولی بی خیالش شدم
معلم. بستهه امتحانتون رو بدین(داد)
ا.ت و هانا. چشم استاد
...🕗
من امتحانم رو دادم و رفتم تو حیاط دیدم که پشت سره من شوگا اومد
ا.ت. ایشش(زیر لبی)
میخواستم رو صندلی بشینم که شوگا زودتر نشست
ا.ت . میشه پاشی؟
شوگا. خریدی؟
ا.ت. اوففف، منم میخوام بشینم
شوگا. خب بشین
ا.ت. صندلی نیست اگه چشاتو باز کنی
شوگا. شرمنده
ا.ت. خب اگه پا نمیشی حداقل بگو جشن دعوتم یا نه.
یهو از رو صندلی پاشد و بهم گفت
شوگا. تو مهمون مخصوص منی
ا.ت. ها؟
شوگا. خودت میفهمی حالا میتونی بری
(پرش زمانی به رفتن به خونه)
لباساهامو تو کمد گذاشتم و خودم رو رو تخت پرتاب کردم انقدر خسته بودم تو فگر این بودم که منظور حرف شوگا چیه یعنی اون بهم یه حسی پیدا کرده و همینطوری که فکر میکردم یادم اومد که گرسنمه رفتم اشپز خونه و از کابینت نودل در اوردم باز کردم گذاشتم توی دیک و اب جوش ریختم گاز رو روشن کردم و گذاشتج روش تا ۵ دقیقه بپزه
رفتم تلوزیون رو روشن کردم نوشابه از تو یخچال در اوردم و ریختم نودل رو گذاشتم تو بشقاب و نوش جان کردم و بعد رفتم دوش گرفتم وقت خوابیدن نداشتم چون ساعت ۸ باید میرفتم جشن
۱۰.۷k
۱۵ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.