عشق خشن من ❤️ پارت 19
ویو اون وو
امروز رفتم خونه آقای کیم و اون ها رو برای مهمونی امشب دعوت کردم چون منو جیسو می خواستیم امشب به همه اعضای خانواده بگیم که قرار پدر و مادر بشیم .بعد از خونه آقای کیم رفتم شرکت و تا ساعت 6کارم رو تموم کردم و برگشتم خونه که جیسو یه لباس خیلی جذاب پوشیده بود رفتم نزدیکش کمرش رو گرفتم و یه بوس روی لباش گذاشتم و
_خیلی خوشگل شدی
×مرسی
دوباره هم دیگر رو بغل کردیم که صدای درد آمد پدرو مادرم بودن آمدن داخل و ما هم رفتیم پیش وازشون و احوال پرسی کردیم و نشستیم که بعد چند مین خانواده آقای کیم آمدن همه آمدن داخل اما من چشم فقط دنبال ا.ت و مین هو بود اولش فکر کردم که نیومدن و گفتم
_پس ا.ت و...
حرفم نیمه تمام موند که ا.ت و مین هو آمدن داخل محو ا.ت شدم خیلی زیبا بود بهم نگاه کرد و بعد روبه جمع سلام کرد و آمدن نشستن مادرم بیشتر از اینکه بره سمت عروسش با ا.ت صمیمی بود احساس می کردم که ا.ت با خانواده من یه ارتباط خیلی قوی داره اما چرا
ویو جیسو
قرار شد که امشب به همه بگیم که من حامله هستم اما بچه ای در کار نیست من باید چطوری این دروغ رو ادامه بدم داشتم با خودم فکر می کردم که چا اون وو آمد و منم رفتم استقبالش و همه دیگر رو بغل کردیم از وقتی فهمیده که حامله هستم بیشتر بهم توجه می کنه پس این دروغ رو ادامه میدم.
اول پدر و مادر چا اون وو آمدن بعدشم خانواده ا.ت آمدن از وقتی ا.ت آمده یه ترس عجیب تو دلم افتاده اگه اون وو همه چیز رو یادش بیاد چی اح دختر کثافت باید یه کاری بکنم که از هم دور بشن وقتی آمدن داخل چا اون وو محوش شده بود خیلی عصبانی شدم بعد نشستیم و مشغول صحبت شدیم .........
امروز رفتم خونه آقای کیم و اون ها رو برای مهمونی امشب دعوت کردم چون منو جیسو می خواستیم امشب به همه اعضای خانواده بگیم که قرار پدر و مادر بشیم .بعد از خونه آقای کیم رفتم شرکت و تا ساعت 6کارم رو تموم کردم و برگشتم خونه که جیسو یه لباس خیلی جذاب پوشیده بود رفتم نزدیکش کمرش رو گرفتم و یه بوس روی لباش گذاشتم و
_خیلی خوشگل شدی
×مرسی
دوباره هم دیگر رو بغل کردیم که صدای درد آمد پدرو مادرم بودن آمدن داخل و ما هم رفتیم پیش وازشون و احوال پرسی کردیم و نشستیم که بعد چند مین خانواده آقای کیم آمدن همه آمدن داخل اما من چشم فقط دنبال ا.ت و مین هو بود اولش فکر کردم که نیومدن و گفتم
_پس ا.ت و...
حرفم نیمه تمام موند که ا.ت و مین هو آمدن داخل محو ا.ت شدم خیلی زیبا بود بهم نگاه کرد و بعد روبه جمع سلام کرد و آمدن نشستن مادرم بیشتر از اینکه بره سمت عروسش با ا.ت صمیمی بود احساس می کردم که ا.ت با خانواده من یه ارتباط خیلی قوی داره اما چرا
ویو جیسو
قرار شد که امشب به همه بگیم که من حامله هستم اما بچه ای در کار نیست من باید چطوری این دروغ رو ادامه بدم داشتم با خودم فکر می کردم که چا اون وو آمد و منم رفتم استقبالش و همه دیگر رو بغل کردیم از وقتی فهمیده که حامله هستم بیشتر بهم توجه می کنه پس این دروغ رو ادامه میدم.
اول پدر و مادر چا اون وو آمدن بعدشم خانواده ا.ت آمدن از وقتی ا.ت آمده یه ترس عجیب تو دلم افتاده اگه اون وو همه چیز رو یادش بیاد چی اح دختر کثافت باید یه کاری بکنم که از هم دور بشن وقتی آمدن داخل چا اون وو محوش شده بود خیلی عصبانی شدم بعد نشستیم و مشغول صحبت شدیم .........
۵.۱k
۱۲ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.