part1:
part1:
جونگکوک :اه گندش بزنن سریع ببینین چی شده(روبه بادیگاردا)
بادیگارد:چشم قربان
بادیگارد 2:قربان ی دختره هس دست و پاش زخمیه
جونگکوک:بیارینش تو خیلی سریع
(ازنگاه جونگکوک)
منتظر بودم بیارنش تو اخه این دختره این وقت شب تنهایی کجا میرفت
امیدوارم وقتی بهوش بیاد دلیل قانع کننده ای داشته باشه وگرنه بد بلایی سرش میاد
وقتی دیدم دختررو اوردن تو ماشین به خودش میلرزید
موهای بلندی داشت بدنش خیلی ریزه میزه پوست سفید موهای خرمایی مانند لباس های کهنه ی کثیف
جونگکوک:بریم عمارت سریع ( روبه بادیگاردها)
بادیگارد:چشم قربان
(از دید ات)
داشتم بدو بدو تو خیابون میدوییدم که یدفعه با ماشین بزرگی برخورد کردم کم کم چشممو باز کردم دیدم تو ماشینم
ترسیدم،خواستم برگردم که با ی مرد عضله ای خوشتیپ بر خوردم که اصلا تو نگاهش مهربونی نداره پس مجبور شدم خودمو بزنم به خواب
*عمارت*
بادیگارد:رسیدیم قربان
جونگکوک:خوبه این دختررو بلند کنین سریع ببرینش داخل عمارت تو اتاق من
بادیگارد: چشم قربان
(از دید ات)
آخ وقتی داشتم همجارو آنالیز میکردم دیدم بغل ی مرد گنده ام وای خدایا چه خونه ی بزرگی این که خونه نیست قصره رسما چه خوشگله یعنی برای چی منو آورده اینجا
(از دید جونگکوک)
دیدم در اتاقو زدن
جونگکوک:بیا تو
بادیگارد:قربان دختررو اوردم
جونگکوک: خوبه بزارینش رو تخت سریعا به دکتر زنگ بزن بیاد اینجا ببینه این دختره چشه
بادیگارد :چشم قربان
(از دید ات)
وای خدایا چیکار کنم من سریعا باید از اینجا برم بیرون
صبر کن هروقت این پسره از اتاق رفت بیرون منم از فرصت استفاده میکنم
( از دید جونگکوک)
از اتاق اومدم بیرون باید سریع میرفتم شرکت،اجوماااا
اجوما:بله ارباب
جونگکوک:من دارم میرم شرکت حواست به این دختره باشه کسی وارد اتاق نشه و این دختره نباید اصلا از عمارت خارج شه (جدیت کامل)
اجوما:چشم ارباب
(از دید ات)
هعییی خدایااا یعنی رفت بزار بلند شم اییی خواستم بلندشم زانوم خیلی بد تیر کشید آخ پام درد میکنه ولی پرو پرو داشتم باز میگشتم چه اتاق بزرگ دارکی تم مشکی با قاب عکسای هات از اون پسره واای یعنی ی ادم چقد میتونه خوشتیپ باشه
در اتاق رو باز کردم اروم اروم از پله ها اومدم پایین که ی در قرمز کل توجه همو گرفت
رفتم جلو که در رو باز کنم ببینم توش چیه از شانس خوبم در باز شد
یا خدااا اینجا شکنجه گاهه چه وسیله هایی خواستم برم جلوتر که با صدایی متوقف شدم
جونگکوک:فضولی کار بدیه
با لرز بدی توی بدنم برگشتم و با لکنت گفتم:م م من ف فضولی نکردم
جونگکوک ی تای ابروشو داد بالا گفت:میدونی هر اشتباهی ی تاوانی داره (چشمک)
پارت بیشتر بود ویسگون دانش نمیکرد مرسی که خوندی لایک یادت نره
جونگکوک :اه گندش بزنن سریع ببینین چی شده(روبه بادیگاردا)
بادیگارد:چشم قربان
بادیگارد 2:قربان ی دختره هس دست و پاش زخمیه
جونگکوک:بیارینش تو خیلی سریع
(ازنگاه جونگکوک)
منتظر بودم بیارنش تو اخه این دختره این وقت شب تنهایی کجا میرفت
امیدوارم وقتی بهوش بیاد دلیل قانع کننده ای داشته باشه وگرنه بد بلایی سرش میاد
وقتی دیدم دختررو اوردن تو ماشین به خودش میلرزید
موهای بلندی داشت بدنش خیلی ریزه میزه پوست سفید موهای خرمایی مانند لباس های کهنه ی کثیف
جونگکوک:بریم عمارت سریع ( روبه بادیگاردها)
بادیگارد:چشم قربان
(از دید ات)
داشتم بدو بدو تو خیابون میدوییدم که یدفعه با ماشین بزرگی برخورد کردم کم کم چشممو باز کردم دیدم تو ماشینم
ترسیدم،خواستم برگردم که با ی مرد عضله ای خوشتیپ بر خوردم که اصلا تو نگاهش مهربونی نداره پس مجبور شدم خودمو بزنم به خواب
*عمارت*
بادیگارد:رسیدیم قربان
جونگکوک:خوبه این دختررو بلند کنین سریع ببرینش داخل عمارت تو اتاق من
بادیگارد: چشم قربان
(از دید ات)
آخ وقتی داشتم همجارو آنالیز میکردم دیدم بغل ی مرد گنده ام وای خدایا چه خونه ی بزرگی این که خونه نیست قصره رسما چه خوشگله یعنی برای چی منو آورده اینجا
(از دید جونگکوک)
دیدم در اتاقو زدن
جونگکوک:بیا تو
بادیگارد:قربان دختررو اوردم
جونگکوک: خوبه بزارینش رو تخت سریعا به دکتر زنگ بزن بیاد اینجا ببینه این دختره چشه
بادیگارد :چشم قربان
(از دید ات)
وای خدایا چیکار کنم من سریعا باید از اینجا برم بیرون
صبر کن هروقت این پسره از اتاق رفت بیرون منم از فرصت استفاده میکنم
( از دید جونگکوک)
از اتاق اومدم بیرون باید سریع میرفتم شرکت،اجوماااا
اجوما:بله ارباب
جونگکوک:من دارم میرم شرکت حواست به این دختره باشه کسی وارد اتاق نشه و این دختره نباید اصلا از عمارت خارج شه (جدیت کامل)
اجوما:چشم ارباب
(از دید ات)
هعییی خدایااا یعنی رفت بزار بلند شم اییی خواستم بلندشم زانوم خیلی بد تیر کشید آخ پام درد میکنه ولی پرو پرو داشتم باز میگشتم چه اتاق بزرگ دارکی تم مشکی با قاب عکسای هات از اون پسره واای یعنی ی ادم چقد میتونه خوشتیپ باشه
در اتاق رو باز کردم اروم اروم از پله ها اومدم پایین که ی در قرمز کل توجه همو گرفت
رفتم جلو که در رو باز کنم ببینم توش چیه از شانس خوبم در باز شد
یا خدااا اینجا شکنجه گاهه چه وسیله هایی خواستم برم جلوتر که با صدایی متوقف شدم
جونگکوک:فضولی کار بدیه
با لرز بدی توی بدنم برگشتم و با لکنت گفتم:م م من ف فضولی نکردم
جونگکوک ی تای ابروشو داد بالا گفت:میدونی هر اشتباهی ی تاوانی داره (چشمک)
پارت بیشتر بود ویسگون دانش نمیکرد مرسی که خوندی لایک یادت نره
۸.۹k
۱۶ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.