داشتم تواتاقم آماده میشدم بدترین لباساموپوشیدم آرایشیم که

داشتم تواتاقم آماده میشدم بدترین لباساموپوشیدم آرایشیم که نکردم چه دلیلی داشت به خودم برسم معلوم نبودامروزچه اتفاقی میخوادبیفته شایدامروزدیگه آخرین روزه زندگیم باشه چون اگه من به جزماهان باکسه دیگه ای ازدواج کنم میمیرم همینطورتوفکربودم که صدایه زنگ دروشنیدم هه اومدن رفتم پایین پیشه مامانم واسادم وبابام که به استقبالشون رفته بوددره حیاطوبازکردبراشونمامانم چپ چپ بهم نگاکردوگفت: این چه سرووضعیه تاخواستم جوابشوبدم واردشدن اول یه مرده خیلی مرتبوخوش چهره وارد شدکه همسن بابام بودهمون آقایه زنددوسه بابام بودباهاش سلام علیک کردیم بعدپشته سرش یه زنه همسن همون مرده وارشدیه خانومه قدبلندبودکه خیلی خوش لباس بودوموهایه استخوانی رنگ داش که ملوم بودرنگه ولی سرووضعش خیلی باکلاس بودبامامان دس دادوروبوسی کرد وبعدبامن دس دادومن یه سلامه آروم دادم که خودمم بازورشنیدم ولی اون خانومه برگشت ج دادم:سلام دختره گلم ومنوکشیدطرف خودشوصورتموبوسید
من:خوش اومدید
خانوم زند:ممنون عزیزم
ازش خوشم اومدبه نظرم خانومه خوبی باش اه هس که هس به من چه بعدیه خانومه جوونتروکه اونم خیلی خوشتیپوخوش چهره بودوبغلش یه بچه نازبودبامنومامان سلام احوال پرسی کردولی بخاطره بچه توبغلش نتونست روبوسی کنه یه مرده اومدتوکه اونم جوون بودفک کنم همسره همون خانومه بودانقدهمشون خوشتیپوباکلاس بودن پشیمون شدم که چراتیپ نزدم توکفه اینایی که واردشده بودم باصدایه یه سلام سرموبلندکردم که اون چندشودیدم تودستشم یه گله زشت بودوزیرش یه شیرینی سرشم پایین بود مثلامن خجالتیم
مامان:سلام پسرم خیلی خیلی خوش اومدید
چندش:ممنون
روبه من یه سلام گف وگلوشیرینیوطرفم گرفت که بدون ج دادن بهش وگرفتنه گلوشیرینی رفتم طرفه پذیرایی
پشته سره منم مامانواون چندش اومد همه نشسته بودیم منم پیشه مامانم که روبرویه همون چندشه بودنشسته بودم زیرچشمی داشتم آنالیزش میکردم ازحرص بگذریم وجدی بخوام بگم خیلی خوشتپوخوشگل بودبیشترازماهان بیشترازنیما یهوسرشوآوردبالاویه لبخنده موزی کردمثلاکه موچتوگرفتم بااخم صورتموبرگردوندم وبه حرفایه باباموآقایه زندکه راجبه بچگیشونوکاروزندگی بودگوش دادم که بالاخره حرف به ماکشیدکه کاش نمیکشید
آقایه زند:خب این همه ماحرف زدیم بهتره یکمم جوونابرن حرف بزنن روبه بابا:هومن خان اجازه میدید
باباروبه من بایه لبخند (چی میشدوقتی ماهان اینام اومدن اینجوری رفتارمیکردید)دخترم آقاامیرعلیوراهنمایی میکنی تودلم :به طرف جهنم بله البته باکماله میل باحرص پاشدموخودم جلواوفتادم اون نفله ام داش پشته سرم میومدیهویه فکره شیطانی اومدتوذهنم که بندازمش تودسشوییه راه پله درم قفل کنم اونم زود باخودم گفتم نه بابامامان باباش پیشومیگیرن دومیشه دره اتاقموبازکردم وخودم زودتررفتم داخل والامن دعوتشون نکرده بودم که الانم باهاشون مودب باشم روتخت نشستم واونم روصندلیه میزه توالت نشست چه پروهه کی گف بشینه فکرم:نمیشه سره پاوایسه که همینطورهردوساکت بودیم که چندش:همینطورمیخایم ساکت بشینیم
من:فکره دیگه ای دارید
خندشوخوردوگف:اهوم میتونیم ازشروطوشماشروع کنیم
من باتعجب:شروط مگه من میخام باشماازدواج کنم که شرطیم براش داشته باشم
چندش:من که میخام ازدواج کنم
چه پروعه من:مهم منم که نمیخوام (باحرص)
ببین آقایه به ظاهرمحترم من عاشقه یهرنفرع دیگه ام اونم یکی دوروزنیس که بایه بله گفتن به توفراموشش کنم دوساله الانم اگه شمااینجایی بخاطره موافقت من نیس پس ازهمین الان میگم من اگم به شمااوکیه بدم تاآخرین روزه عمرم عاشقه یکی دیگه میمونم اگه میتونیدتحمل کنی زنت به یکی دیگه فک کنه وعاشقه یکی دیگه باشع یکم ساکت شدم وگفتم یابهتره اینطوربگیم فقدوفقدتویه کاغذزنت باشه بسم الله ولی اگه نمیخایی بهتره بری بیرون وبهشون بگی مابه درده هم نمیخوریم(بهتربوداون بره بگه نمیخام چون اگه من میرفتم همونطورکه بابام گفت میشد)
چندش یکم سکوت کردبعدش توچشمام نگاکرد وگفت:اگه تودوسال باشه که عاشقه اون آدمی من سه ساله که عاشقه توام پس برامن خیلی سختره که فراموشت کنم
بازم سکوت چندش:پس قبول میکنم نه حرف دومتوحرفه اولتوباشرطاش
من همینطورکه دهنم وامونده بودگفتم:توبه خودت میگی عاشق یه عاشقه واقعیی راضی به بدبخت شدنه عشقش نمیشه
چندش:‌منم راضی به این نشدم بخاطره همینم قبول کردم
من:بایه پوزخند فک میکنی باتوخوشبخت میشم
چندش:فک نمیکنم مطمئنم چون بیشترازهرکسی تواین دنیادوست دارم
ورفت بیرون پاهام سست شدواوفتادم زمین احساس میکردم یه چیزی توگلوم گیرکرده یه چیزه سنگین روشونه هامه اصن فک نمیکردم قبول کنه این چطورآدمی بودسرموبالاگرفتم وباچشمایه پرازاشک خدایامگه من چه گناهی کردم که تاوانش انقدسنگینه واااای ماهان حالاماهان چی بگم اون نابودمیشه پاهاموجمع کردم توبغلموتاموقعیی که هواروشن بشه داشتم گریه میکردم وبه آینده ن
دیدگاه ها (۱۰)

صبح باصدایه وحشتناکه گوشیم چشاموبازکردم نوری که به اتاق میتا...

ماهان:الومن:سکوتماهان:الوالومن:سکوتماهان:الوالناصدات نمیاد ن...

وااااای این مردچقدخوبع چقدگلهچقداین حرفش خوبه😻

پارت پنجم رمان مرگ وزندگی:آدرسه رستورانونیماواسه بنفشه فرستا...

خیلی بده

قلب سنگی

my baby girlPart;۳۰season:۲________________________________(...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط