ماه و خورشید
پارت ۲۳
ته : داری درس میخونی؟
کوک : آره باعث آرامشه
ته : اعصابت خورده ؟
کوک : نه
ته : یه کسی قرار نبود بیا بخوابه
کوک : خوابم نمیاد چرا انقدر مثل پدربزرگا رفتار میکنی
انگار دوسم داری
ته : من مثل پدربزرگا رفتار میکنی پاپی؟
کوک : جونگکوککککککککککککککک
ته : پاپی
کوک : من میرم بیرون خب اگه خواستی بیای دنبالم تو پارک جلوی آکادمیم
رفت بیرون منم خیلی راحت تونستم بخوابم
وقتی بیدار شدم به ساعت نگاه کردم ۱۲ شب بود پس این پسره چرا نیومده رفتم پارک جلوی آکادمی دیدم چند نفر دورشن ولی هیچی نمیگه
ته : تو چرا هنوز اینجایی
کوک : مگه ساعت چنده
ته : ۱۲
کوک : آهان اوکی
بلند شدو رفتم تو اتاق منم پشت سرش رفتم تو اتاق
کوک : چرا اومدی دنبالم
ته : چون ساعت دوازدست
کوک : اصلا میخواستم تا فردا. اونجا باشم به تو چه تو کیه من میشی
بغلش کردمو انداختمش رو تخت خودم و روش خیمه زدم
ته : خب داشتی میگفتی
کوک : ب...ببخشید " خجالت "
ته : ادامه ی حرفتو بگو
کوک : گفتم ببخشید حالا میشه از روی من بلند بشی
ته : خب تاثیر گزار بود ادامه ی حرفتو بگو
کوک : تو کیه من میشی که ....
بوسیدمش
۲ مین بعد
ته : داشتی میگفتی
گونه هاش قرمز شده بود و چشماش درشت شده بود
ته : بازم میخوای اوکی
سرمو آوردم پایین که ببوسمش سرشو بالا آورد و خودش شروع کرد سرمو کج کردم تا فضای بیشتری برای بوسه باشه زبون داخل دهنش کردم که باعث شد نالش تو دهنم خفه بشه
۳ مین بعد
ولش کردم که داشت نفس نفس میزد دستمو بردم زیر کمرش و به خودم چسبوندمش
ته : چی شد اول تو شروع کردی خوشت اومد ؟
کوک : ببخشید " آروم "
آروم دم گوشش زمزمه کردم
ته : معذرت خواهی لازم نیست پاپی " بم آروم درم گوش کوک "
از روش بلند شدم که باعث شد اونم بشینه خجالت کشیده بود و سرشو انداخته بود پایین
ته : لبات مزه توت فرنگی میده
کوک : ت.....تو د...دوسم د...دا....داری ؟
ته : بیشتر از اون چیزی که فکرشو بکنی تو چی
کوک : من بیشتر از تمام کسایی که دیدی دوست دارم " آروم "
ته : ممنونم که احساسمون دوطرفست حالا دیگه نمیتونی بپرسی چرا گرفتمت
آروم رفتم سمتش و بلندش کردم و رفتم نشستم رو صندلیم و اونم گذاشتم رو پام و شروع به درس خوندن کردم
کوک : میشه بلند بشم
ته : نه مگه چیکار داری پاپی
کوک : میخوام برم درس بخونم " خجالت "
ته : نه همینجا بشین
شروع کردم به حل کردن اونم خیلی با دقت نگاه میکرد
بعد تقریبا ۲ ساعت کارم تموم شد گذاشتم کوک بلند بشه و رفت نشست و کتاب زیستشو باز کرد
ته : فردا امتحان زیست داری
کوک : آره ولی من حمشو بلدم نمیخواد بخونم
رفت خوابید منم پشت سرش رفتم خوابیدم
صبح روز بعد
ویوی کوک
🌑🌕
ته : داری درس میخونی؟
کوک : آره باعث آرامشه
ته : اعصابت خورده ؟
کوک : نه
ته : یه کسی قرار نبود بیا بخوابه
کوک : خوابم نمیاد چرا انقدر مثل پدربزرگا رفتار میکنی
انگار دوسم داری
ته : من مثل پدربزرگا رفتار میکنی پاپی؟
کوک : جونگکوککککککککککککککک
ته : پاپی
کوک : من میرم بیرون خب اگه خواستی بیای دنبالم تو پارک جلوی آکادمیم
رفت بیرون منم خیلی راحت تونستم بخوابم
وقتی بیدار شدم به ساعت نگاه کردم ۱۲ شب بود پس این پسره چرا نیومده رفتم پارک جلوی آکادمی دیدم چند نفر دورشن ولی هیچی نمیگه
ته : تو چرا هنوز اینجایی
کوک : مگه ساعت چنده
ته : ۱۲
کوک : آهان اوکی
بلند شدو رفتم تو اتاق منم پشت سرش رفتم تو اتاق
کوک : چرا اومدی دنبالم
ته : چون ساعت دوازدست
کوک : اصلا میخواستم تا فردا. اونجا باشم به تو چه تو کیه من میشی
بغلش کردمو انداختمش رو تخت خودم و روش خیمه زدم
ته : خب داشتی میگفتی
کوک : ب...ببخشید " خجالت "
ته : ادامه ی حرفتو بگو
کوک : گفتم ببخشید حالا میشه از روی من بلند بشی
ته : خب تاثیر گزار بود ادامه ی حرفتو بگو
کوک : تو کیه من میشی که ....
بوسیدمش
۲ مین بعد
ته : داشتی میگفتی
گونه هاش قرمز شده بود و چشماش درشت شده بود
ته : بازم میخوای اوکی
سرمو آوردم پایین که ببوسمش سرشو بالا آورد و خودش شروع کرد سرمو کج کردم تا فضای بیشتری برای بوسه باشه زبون داخل دهنش کردم که باعث شد نالش تو دهنم خفه بشه
۳ مین بعد
ولش کردم که داشت نفس نفس میزد دستمو بردم زیر کمرش و به خودم چسبوندمش
ته : چی شد اول تو شروع کردی خوشت اومد ؟
کوک : ببخشید " آروم "
آروم دم گوشش زمزمه کردم
ته : معذرت خواهی لازم نیست پاپی " بم آروم درم گوش کوک "
از روش بلند شدم که باعث شد اونم بشینه خجالت کشیده بود و سرشو انداخته بود پایین
ته : لبات مزه توت فرنگی میده
کوک : ت.....تو د...دوسم د...دا....داری ؟
ته : بیشتر از اون چیزی که فکرشو بکنی تو چی
کوک : من بیشتر از تمام کسایی که دیدی دوست دارم " آروم "
ته : ممنونم که احساسمون دوطرفست حالا دیگه نمیتونی بپرسی چرا گرفتمت
آروم رفتم سمتش و بلندش کردم و رفتم نشستم رو صندلیم و اونم گذاشتم رو پام و شروع به درس خوندن کردم
کوک : میشه بلند بشم
ته : نه مگه چیکار داری پاپی
کوک : میخوام برم درس بخونم " خجالت "
ته : نه همینجا بشین
شروع کردم به حل کردن اونم خیلی با دقت نگاه میکرد
بعد تقریبا ۲ ساعت کارم تموم شد گذاشتم کوک بلند بشه و رفت نشست و کتاب زیستشو باز کرد
ته : فردا امتحان زیست داری
کوک : آره ولی من حمشو بلدم نمیخواد بخونم
رفت خوابید منم پشت سرش رفتم خوابیدم
صبح روز بعد
ویوی کوک
🌑🌕
۵.۱k
۰۴ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.