برای ملاقات شخصی به یکی از بیمارستانهای روانی رفتیم

برای ملاقات شخصی به یکی از بیمارستانهای روانی رفتیم.
بیرون بیمارستان غُلغله بود .
چند نفر سر جای پارک ماشین دست به یقه بودند.

چند راننده مسافرکش سر مسافر با هم دعوا داشتند و بستگان همدیگر را مورد لطف قرار می دادند .
وارد حیاط بیمارستان که شدیم ، دیدیم جایی است آرام و پردرخت، بیماران روی نیمکتها نشسته بودند و با ملاقات کنندگان گفت وگو میکردند .

بیماری از کنار ما بلند شد و با کمال ادب گفت: من می روم روی نیمکت دیگری مینشینم که شما راحت تر بتوانید صحبت کنید .

پروانه زیبایی روی زمین نشسته بود ، بیماری پروانه را نگاه می کرد و نگران بود که مبادا زیر پا له شود . آمد آهسته پروانه را برداشت و کف دستش گذاشت تا پرواز کند و برود .

ما بالاخره نفهمیدیم
بیمارستان روانی اینور دیوار است یا آنور دیوار ?!


#F


@,,,,D
دیدگاه ها (۱۷)

ﻣﯽ ﺑﺨﺸﻢ ﺁﺩﻡ ﻫﺎ ﺭﺍ...!ﻣﯽ ﮔﺬﺍﺭﻡ ﺣﻮﺍﻟﯽِ ﺍﺣﻮﺍﻝ ﻣﻦ...ﺗﺎ ﺁﻧﺠﺎ ﮐﻪ ﺑ...

عشق ممنوعهٔ من باز هوایت کردم توی این خلوت شب باز صدایت کردم...

❤ به کلینیکِ خدا رفتم . . . . تاچکاپِ همیشگی را انجام دهم. ف...

در هر رابطه دو نفره ای شش نفر حضور دارند:-من-تو-تصویری که من...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط