"عشق مافیایی من "
"عشق مافیایی من "
p55
#یونگی
به سمتش خم شدمو روی موهاشو نوازش کردم اروم و شمرده شمرده گفتم
_نترس چیزی نشده...این اتفاق برای همه دختران میفته ...یه چیز عادی هستش...
با خجالت لب گزیدو سرشو پایین انداخت
ادامه دادم:
_به خدمتکارا میگم برآن پد بیاره تو هم به جاس ماتم گرفتن پاشو برو حموم خودتو تمیز کن
چند قدمی به سمت در برداشتم که با صداش وایسادم به سمتش چرخیدم:
+آخه..آخه تخت
_میسپارم به خدمتکارا ردیف کنن تو نگرانش نباش
ممنونی زیر لب زمزمه کرد
از اتاق خارج شدم
........
/چی ارباب؟
هوففف خدایا یه مشت خل و چل جمع شده تو این عمارت
این بار با تن صدای بلند تری جملمو ادا کردم
_برا ات پد ببرررررر
_فهمیدی یا نه؟
دختره سرشو پایین انداخت و بله ای زیر "چشمی" گفت
از کنارش رد شدو همونجوری که پله هارو طی میکردم گفتم
_اتاقم تمیز کنید
.........
پشت میز غذا خوری نشستم که آجوما برام قهوه آورد
ازش تشکر کردم که با مهربونی جوابمو داد
خواستم لقمه ای که برا خودم گرفته بودم رو بخورم که به فکر ات افتادم از پشت میز بلند شدمو بدون توجه به غر غرای آجوما که میگفت چرا چیزی نخوردین ارباب به سمت طبقه بالا روانه شدم
بدون اینکه در بزنم وارد اتاق شدم که ات با ترس از جاش و به سمتم چرخید
جلو آینه قدی اتاقش وایساده بود و دشتم با حوله آب موهاشو میگرفت
یه تیشرت قرمز رنگ با شلوارک جذب سیاه پوشیده بود
خیلی بانمک شده بود
نزدیکش رفتم و دستامو تو جیب شلوار گرم کنم گذاشتم
اخمی کردم و با جدیت لب زدم
_چرا انقد طولش دادی ظهر شده و من هنوز صبحونه نخوردم علاوه بر اون یادت نرفته که قراره به خاطر کار من عازم سفر شیم
حولشو از موهاش جدا کرد
+چشم الان میام
_قبل اون بیا برو تو اتاق من موهاتو سشوار بکش بعد
+چشم
p55
#یونگی
به سمتش خم شدمو روی موهاشو نوازش کردم اروم و شمرده شمرده گفتم
_نترس چیزی نشده...این اتفاق برای همه دختران میفته ...یه چیز عادی هستش...
با خجالت لب گزیدو سرشو پایین انداخت
ادامه دادم:
_به خدمتکارا میگم برآن پد بیاره تو هم به جاس ماتم گرفتن پاشو برو حموم خودتو تمیز کن
چند قدمی به سمت در برداشتم که با صداش وایسادم به سمتش چرخیدم:
+آخه..آخه تخت
_میسپارم به خدمتکارا ردیف کنن تو نگرانش نباش
ممنونی زیر لب زمزمه کرد
از اتاق خارج شدم
........
/چی ارباب؟
هوففف خدایا یه مشت خل و چل جمع شده تو این عمارت
این بار با تن صدای بلند تری جملمو ادا کردم
_برا ات پد ببرررررر
_فهمیدی یا نه؟
دختره سرشو پایین انداخت و بله ای زیر "چشمی" گفت
از کنارش رد شدو همونجوری که پله هارو طی میکردم گفتم
_اتاقم تمیز کنید
.........
پشت میز غذا خوری نشستم که آجوما برام قهوه آورد
ازش تشکر کردم که با مهربونی جوابمو داد
خواستم لقمه ای که برا خودم گرفته بودم رو بخورم که به فکر ات افتادم از پشت میز بلند شدمو بدون توجه به غر غرای آجوما که میگفت چرا چیزی نخوردین ارباب به سمت طبقه بالا روانه شدم
بدون اینکه در بزنم وارد اتاق شدم که ات با ترس از جاش و به سمتم چرخید
جلو آینه قدی اتاقش وایساده بود و دشتم با حوله آب موهاشو میگرفت
یه تیشرت قرمز رنگ با شلوارک جذب سیاه پوشیده بود
خیلی بانمک شده بود
نزدیکش رفتم و دستامو تو جیب شلوار گرم کنم گذاشتم
اخمی کردم و با جدیت لب زدم
_چرا انقد طولش دادی ظهر شده و من هنوز صبحونه نخوردم علاوه بر اون یادت نرفته که قراره به خاطر کار من عازم سفر شیم
حولشو از موهاش جدا کرد
+چشم الان میام
_قبل اون بیا برو تو اتاق من موهاتو سشوار بکش بعد
+چشم
۴.۰k
۱۹ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.