روح آبی
#روح آبی
#پارت۴۱
لبخندی زد و به جای خالی دفتر نگاه کرد
_بیا یه شرط بزاریم قلبم
_یه شرط بی منطق ولی راضی کننده؟
_هیا اگه تا آخر خوندیش تا مرگم مراقبتم و اگه ولش کردی همون لحظه ازت جدا می شم
خنده ی ملایمی کرد و به گلدون اتاقش نگاه کرد
به سمتش رفت و شکستش
اشکاش دوباره می بارید
آره ذهن کوک بهم ریخته بود
کی درک می کرد؟!
اون بخاطر عشقش دردش رو رها کرد سعی کرد اون خاطره که علتشم عشقش بود رو فراموش کنه...
اما انگار نمیشد دوباره یک دلیل جدایی پیدا می شد...
شاید خانوادش از اون دنیا از شادیش ناراحت بودن
دستش رو درون موهاش کشید و روی زمین نشست
جیهوپ با دیدن مین یونگی میون اون آدم ها و نزدیک به نامجون نفسش حبس شد
_اوکی آروم باش نامی رئیس پلیسه ها!
خودش رو آروم کرد و بیخیال شد
با زنگ جیهوپ با عجله خودش رو به بیمارستان رسونده بود
تهیونگ تصادف کرده بود
با موتور!
و یک نامه از اون پسر احمق!
(با اینکه برادر زن آیندمه ولی خب صمیمی ترین رفیقته نه؟😉)
عصبانی برگه رو پاره کرد و به سمت اتاق رفت
_جیهو هیا خبر داره؟
تقریبا از دور فریاد زد
اما جیهوپ سریع دستش رو جلو دهنش گذاشت
_خفه بیمارستانیم ها!نه نمیدونه اتفاق جزئی بود
نگاهی به تهیونگ انداخت
_باید دیگه اقداماتمون رو شروع کنیم عقب کشی بسه
_حله
نفس عمیقی کشید
هیا لطفاً اون دفتر رو تا آخر کشتن این روانی تموم نکن!
در ذهنش التماس کرد و به خراش دستش نگاه کرد
قولش رو شکسته بود اما...
اون براش بیانگر شرطش بود و زیر پا گذاشتنش غیرممکن!
می خواست جواب هیا برای موندن کنارش رو بدونه...
اما این روش واقعاً مسخره بود و بهتر بود از خودش می پرسید اما اون کوکه بی منطقه
...
#بی تی اس
سخن ادمین:خب دوستان یه چیزی بگم اینکه یادتون باشه که کوک بیماری روانی داره پس رفتار های عجیب اون به همین مربوطه مثلا همین شرط
#پارت۴۱
لبخندی زد و به جای خالی دفتر نگاه کرد
_بیا یه شرط بزاریم قلبم
_یه شرط بی منطق ولی راضی کننده؟
_هیا اگه تا آخر خوندیش تا مرگم مراقبتم و اگه ولش کردی همون لحظه ازت جدا می شم
خنده ی ملایمی کرد و به گلدون اتاقش نگاه کرد
به سمتش رفت و شکستش
اشکاش دوباره می بارید
آره ذهن کوک بهم ریخته بود
کی درک می کرد؟!
اون بخاطر عشقش دردش رو رها کرد سعی کرد اون خاطره که علتشم عشقش بود رو فراموش کنه...
اما انگار نمیشد دوباره یک دلیل جدایی پیدا می شد...
شاید خانوادش از اون دنیا از شادیش ناراحت بودن
دستش رو درون موهاش کشید و روی زمین نشست
جیهوپ با دیدن مین یونگی میون اون آدم ها و نزدیک به نامجون نفسش حبس شد
_اوکی آروم باش نامی رئیس پلیسه ها!
خودش رو آروم کرد و بیخیال شد
با زنگ جیهوپ با عجله خودش رو به بیمارستان رسونده بود
تهیونگ تصادف کرده بود
با موتور!
و یک نامه از اون پسر احمق!
(با اینکه برادر زن آیندمه ولی خب صمیمی ترین رفیقته نه؟😉)
عصبانی برگه رو پاره کرد و به سمت اتاق رفت
_جیهو هیا خبر داره؟
تقریبا از دور فریاد زد
اما جیهوپ سریع دستش رو جلو دهنش گذاشت
_خفه بیمارستانیم ها!نه نمیدونه اتفاق جزئی بود
نگاهی به تهیونگ انداخت
_باید دیگه اقداماتمون رو شروع کنیم عقب کشی بسه
_حله
نفس عمیقی کشید
هیا لطفاً اون دفتر رو تا آخر کشتن این روانی تموم نکن!
در ذهنش التماس کرد و به خراش دستش نگاه کرد
قولش رو شکسته بود اما...
اون براش بیانگر شرطش بود و زیر پا گذاشتنش غیرممکن!
می خواست جواب هیا برای موندن کنارش رو بدونه...
اما این روش واقعاً مسخره بود و بهتر بود از خودش می پرسید اما اون کوکه بی منطقه
...
#بی تی اس
سخن ادمین:خب دوستان یه چیزی بگم اینکه یادتون باشه که کوک بیماری روانی داره پس رفتار های عجیب اون به همین مربوطه مثلا همین شرط
۲.۹k
۲۸ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.