روح آبی
#روح آبی
#پارت۴۳
امشب قرار حمله ی سخت به یونگی بود پس باید آماده باشه
بعد از گذاشتن هیا و تهیونگ در بیمارستان حالا در خونش بود
همراه جیهوپ
به سمت اتاقش رفت
دره کشو رو باز کرد امید داشت که هیا اون دفتر رو برنگردونده باشه
با کنار زدن لباسا با دفتر مواجه شد و حس کرد لحظه ای قلبش نتپید
§فلش بک قبل از زمانی که هیا به بیمارستان بره§
تصمیم گرفت تا قبل از برگشت کوک به خونش دفتر رو برگردونه
بهتر بود متوجه نشه که اون دفترو برداشته چون مطمئن نبود چه واکنشی ممکنه ازش ببینه
وارد اتاق کوک شد و دفتر رو سرجاش گذاشت
با نگاه کوتاهی به اطراف از اتاق بیرون رفت اما متوجه چیزی شد
دوباره در رو باز کرد
درسته!
گلدونه گوشه ی اتاق شکسته روی هم گذاشته شده بود!
_کوک تو چت شده نگو که برگشتی به قبل!
از اتاق بیرون اومد و با فکر مغشوشش به سمت بیمارستان راه افتاد
§پایان فلش بک§
هیا انتخاب کرده بود
اون دفتر رو نخونده برگردونده بود
نمیتونست یک شبه این دفتر رو بخونه
سرش رو بین دستاش گرفت
از هیونگش پرسیده بود چه چیزی بدتر از مرگه و اون جوابی داد
کوک تصمیم گرفت همون کار رو بکنه
اون نمیتونست خودکشی کنه!
بخاطر هیا!
آره درسته پشیمون شده بود از خودکشی اما می خواست این عذابی که ۳ ساله می کشه رو تموم کنه
با دریغ کردن هیا از خودش دردی بدتر از مرگ رو متحمل می شد و بعد
می تونست خودش رو ببخشه برای همیشه و مثل یه آدم عادی زندگی کنه
فراموش کنه که چه اتفاقی برای خانوادش رخ داده و شاید هیا رو آگاه کنه؟
چون شاید اینجوری ولش می کرد و کوک تا آخر عمرش با نگاه کردن به شادی اون بدون خودش زندگی می کرد
§فلش بک به گفتگو کوک و نامجون§
_هیونگ چه چیزی دردناک تر از مرگه؟
نامجون با اخم و متعجب بهش زل زد
_کوک؟باز چی شده؟!
_هیچی همینجوری
نامجون سری به دو طرف تکون داد و قهوش رو روی میز گذاشت
_کوک! لطفاً راحت باش پس چرا من بخاطر مرگشون خودم رو اذیت نکردم؟
کوک زبونش رو به گونش فشرد
_چون...ولش کن جوابمو بده
_جدا شدن از کسی که عاشقشی از مرگ بدتر و دردناک تره
§پایان فلش بک§
تماس رو برقرار کرد و منتظر شنیدن صدای مین یونگی شد
_هی بچ
_خفه شو بیا به جایی که میگم باهات حرف دارم
_اوه آروم باش پسر!
کامی از سیگارش گرفت و قبل از فوت کردنش لب زد
_نترس تنها میام آدرسو فرستادم زود خودتو برسون
تماس رو قطع کرد و دود سیگارش و بیرون داد
_متاسفم هیا ولی من نیاز دارم که این درد رو تموم کنم امیدوارم خوشبخت بشی بدون من
...
#بی تی اس
#پارت۴۳
امشب قرار حمله ی سخت به یونگی بود پس باید آماده باشه
بعد از گذاشتن هیا و تهیونگ در بیمارستان حالا در خونش بود
همراه جیهوپ
به سمت اتاقش رفت
دره کشو رو باز کرد امید داشت که هیا اون دفتر رو برنگردونده باشه
با کنار زدن لباسا با دفتر مواجه شد و حس کرد لحظه ای قلبش نتپید
§فلش بک قبل از زمانی که هیا به بیمارستان بره§
تصمیم گرفت تا قبل از برگشت کوک به خونش دفتر رو برگردونه
بهتر بود متوجه نشه که اون دفترو برداشته چون مطمئن نبود چه واکنشی ممکنه ازش ببینه
وارد اتاق کوک شد و دفتر رو سرجاش گذاشت
با نگاه کوتاهی به اطراف از اتاق بیرون رفت اما متوجه چیزی شد
دوباره در رو باز کرد
درسته!
گلدونه گوشه ی اتاق شکسته روی هم گذاشته شده بود!
_کوک تو چت شده نگو که برگشتی به قبل!
از اتاق بیرون اومد و با فکر مغشوشش به سمت بیمارستان راه افتاد
§پایان فلش بک§
هیا انتخاب کرده بود
اون دفتر رو نخونده برگردونده بود
نمیتونست یک شبه این دفتر رو بخونه
سرش رو بین دستاش گرفت
از هیونگش پرسیده بود چه چیزی بدتر از مرگه و اون جوابی داد
کوک تصمیم گرفت همون کار رو بکنه
اون نمیتونست خودکشی کنه!
بخاطر هیا!
آره درسته پشیمون شده بود از خودکشی اما می خواست این عذابی که ۳ ساله می کشه رو تموم کنه
با دریغ کردن هیا از خودش دردی بدتر از مرگ رو متحمل می شد و بعد
می تونست خودش رو ببخشه برای همیشه و مثل یه آدم عادی زندگی کنه
فراموش کنه که چه اتفاقی برای خانوادش رخ داده و شاید هیا رو آگاه کنه؟
چون شاید اینجوری ولش می کرد و کوک تا آخر عمرش با نگاه کردن به شادی اون بدون خودش زندگی می کرد
§فلش بک به گفتگو کوک و نامجون§
_هیونگ چه چیزی دردناک تر از مرگه؟
نامجون با اخم و متعجب بهش زل زد
_کوک؟باز چی شده؟!
_هیچی همینجوری
نامجون سری به دو طرف تکون داد و قهوش رو روی میز گذاشت
_کوک! لطفاً راحت باش پس چرا من بخاطر مرگشون خودم رو اذیت نکردم؟
کوک زبونش رو به گونش فشرد
_چون...ولش کن جوابمو بده
_جدا شدن از کسی که عاشقشی از مرگ بدتر و دردناک تره
§پایان فلش بک§
تماس رو برقرار کرد و منتظر شنیدن صدای مین یونگی شد
_هی بچ
_خفه شو بیا به جایی که میگم باهات حرف دارم
_اوه آروم باش پسر!
کامی از سیگارش گرفت و قبل از فوت کردنش لب زد
_نترس تنها میام آدرسو فرستادم زود خودتو برسون
تماس رو قطع کرد و دود سیگارش و بیرون داد
_متاسفم هیا ولی من نیاز دارم که این درد رو تموم کنم امیدوارم خوشبخت بشی بدون من
...
#بی تی اس
۳.۶k
۳۰ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.