نام رمان:گردنبند گمشده
نام رمان:گردنبند گمشده
کاپل:ات_جیمین
ژانر:عاشقانه_مدرسه ای
تعدادپارت:نامعلوم
Part 3
(ویو ات)صبح از خاب بلند شدم و باید زود حاضر میشدم خاستم گردنبندمو بندازم که نبود اخه دیروز یادمه گذاشتم تو کشوهای انگشترام دیدم نبود همه جارو گشتم پیداش نکردم ولی نباید گمش میکردم اون خیلی ارزشمند بود واسم بیخیال شدمو لباسمو پوشیدم رفتم...
&:سلام..
ات:واقن به چه رویی سلام میدی ها دیروز اونجوری حرف میزدی حالا سلامم میدی شرم کن
♡:عع دخترم با مادرت درست حرف بزن
ات:چجور میتونی بگی مادرت میدونستی اینجوری میگی بدتر ازش بدم میاد بابا اون مامان من نیس فهمیدی یا تو این خونه عین ادم رفتار کنه یا خودم میدونم باهاش چیکار کنم زنیکه روانی
♡:خب برو مدرسه بیخیال شو
ات:خدافظ
(ویو ات)از خونه اومدم بیرون و منتظر ماشین موندم که یه ماشین مشکی اومد دیدم جیمینه...
ات:سلام..
جیمین:سلام خوبی
ات:مرسی تو خوبی
جیمین:هوم... میگم میتونی امشب بیای بریم بار
ات:باش بتونم میام
(ویو ات)رسیدیم مدرسه و رفتیم داخل کلاس و....(پرش زمانی به زنگ اخر)...
جیمین:بریم؟
ات:اوم خب من برم خونه لباسامو عوض کنم بعد
جیمین:باش منم برم خونه میام دنبالت باشه
ات:اوک... فعلا
جیمین:فعلا
(ویو ات)اومدم خونه و لباسامو عوض کردمو یه لباس مشکی کوتاه پوشیدمو رفتم..
ات:بابا من میرم جایی برمیگردم
♡:باش مواظب خودت باش
ات:فعلا
♡:فعلا
رفتم دم در دیدم جیمین رسیده سوار شدمو به سمت بار حرکت کردیم...
جیمین:یلحظه اینجا باش میام الان
ات:باش
(ویو ات)نشستمو که جیمین اومد دیدم حالش زیاد خوب نبود فک کنم مست کرده بود چرتو پرت زیاد میکفت...
ات:خوبی؟
جیمین:.. هوم...ات من دوستتدارم...
ات:چی میگی جیمین تو مستی
جیمین:خیلی دوستتدارم..
ات:جیمیننن پاشو ببرمت خونه... دست منو. بگیر بریم...
(ویو ات)دستشو گرفتم بزور بردمش تو ماشینشو بردم خونش بزور راه میرفت خودمم یه ماشین گرفتمو رفتم خونه... واقعا این پسر خل شده بود هوووف رفتم گوشیمو سایلنت کردم خابیدم
لایک کامنت یادتون نره... 🌝💜
کاپل:ات_جیمین
ژانر:عاشقانه_مدرسه ای
تعدادپارت:نامعلوم
Part 3
(ویو ات)صبح از خاب بلند شدم و باید زود حاضر میشدم خاستم گردنبندمو بندازم که نبود اخه دیروز یادمه گذاشتم تو کشوهای انگشترام دیدم نبود همه جارو گشتم پیداش نکردم ولی نباید گمش میکردم اون خیلی ارزشمند بود واسم بیخیال شدمو لباسمو پوشیدم رفتم...
&:سلام..
ات:واقن به چه رویی سلام میدی ها دیروز اونجوری حرف میزدی حالا سلامم میدی شرم کن
♡:عع دخترم با مادرت درست حرف بزن
ات:چجور میتونی بگی مادرت میدونستی اینجوری میگی بدتر ازش بدم میاد بابا اون مامان من نیس فهمیدی یا تو این خونه عین ادم رفتار کنه یا خودم میدونم باهاش چیکار کنم زنیکه روانی
♡:خب برو مدرسه بیخیال شو
ات:خدافظ
(ویو ات)از خونه اومدم بیرون و منتظر ماشین موندم که یه ماشین مشکی اومد دیدم جیمینه...
ات:سلام..
جیمین:سلام خوبی
ات:مرسی تو خوبی
جیمین:هوم... میگم میتونی امشب بیای بریم بار
ات:باش بتونم میام
(ویو ات)رسیدیم مدرسه و رفتیم داخل کلاس و....(پرش زمانی به زنگ اخر)...
جیمین:بریم؟
ات:اوم خب من برم خونه لباسامو عوض کنم بعد
جیمین:باش منم برم خونه میام دنبالت باشه
ات:اوک... فعلا
جیمین:فعلا
(ویو ات)اومدم خونه و لباسامو عوض کردمو یه لباس مشکی کوتاه پوشیدمو رفتم..
ات:بابا من میرم جایی برمیگردم
♡:باش مواظب خودت باش
ات:فعلا
♡:فعلا
رفتم دم در دیدم جیمین رسیده سوار شدمو به سمت بار حرکت کردیم...
جیمین:یلحظه اینجا باش میام الان
ات:باش
(ویو ات)نشستمو که جیمین اومد دیدم حالش زیاد خوب نبود فک کنم مست کرده بود چرتو پرت زیاد میکفت...
ات:خوبی؟
جیمین:.. هوم...ات من دوستتدارم...
ات:چی میگی جیمین تو مستی
جیمین:خیلی دوستتدارم..
ات:جیمیننن پاشو ببرمت خونه... دست منو. بگیر بریم...
(ویو ات)دستشو گرفتم بزور بردمش تو ماشینشو بردم خونش بزور راه میرفت خودمم یه ماشین گرفتمو رفتم خونه... واقعا این پسر خل شده بود هوووف رفتم گوشیمو سایلنت کردم خابیدم
لایک کامنت یادتون نره... 🌝💜
۶.۴k
۰۷ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.