نام رمان:گردنبند گمشده
نام رمان:گردنبند گمشده
کاپل:ات_جیمین
ژانر:عاشقانه_مدرسه ای
تعدادپارت:نامعلوم
Part 2
(ویو ات)
رفتم خونه دیدم که دارن ناهار میخورن...
ات:سلام بابا(علامت بابای ات♡)
♡:سلام دخترم بیا غذاتو بخور
ات:فعلا میل ندارم میرم اتاقم
♡:باش هرجور راحتی
(ویو ات)رفتم اتاقم و افتادم رو تخت و نفهمیدم کی خابم برد.....(پرش زمانی به ۵ عصر) از خاب بلند شدم خیلی گشنم بود رفتم یچیز خوردم و رفتم اتاقم دیدم گوشیم زنگ میزنه میا بود..
ات:الو سلام خوبی
میا:مرسی میگم ات من میام دنبالت بیا بریم تولد
ات:نه میا گفتم که نمیام تو برو
میا:حالا تو بیا..
ات:باشه.. ببینم چیکار میکنم
(ویو ات)بلند شدم یه لباس پوشیدمو ارایش ملایم کردم و موهامو. صاف کردم و رفتم...
&:کجامیری؟
ات:...
&:هوووی با توام جواب منو بدع
ات:اولا که با من درست حرف بزن دومن ببخشید نمیدونستم به توام جواب پس بدم چرا فک میکنی مامان منی تو هیچی من نیستی من مامانمو چندسال پیش از دست دادم و کسی جاشو نمیگیره فهمیدی پس نیاز نیست تو ازم بپرسی کجا میرم هرجاعم برم به بابام میگم نه به تو
(ویو ات)اینو گفتمو رفتم بیرون دیدم میا اومده سوار شدمو رفتیم رسیدیم دیدیم همه بودن جیمینم اونجا بود رفتیم نشستیمو.. جیمین اومد پیشم
جیمین:سلام خوبی
ات:مرسی تو خوبی
جیمین:هوم... میگم میتونی امشب بیای خونه من
ات:نه باید برم خونمون
(ویو ات)شوکه شده بودم که اینو گفت که با صدای میا به خودم اومدم
میا:اتتتتت کجایی ده ساعت دارم صدات میزنم
ات:ها چیه ببخشید
میا:راستی اون گردنبندتو ننداختی
ات:وای اره یادم رفته موند خونه
میا:خب چرا پا نمیشی بیای اونور همه اونجان
ات:نمیدونم حوصله ندارم..
میا:باشه خودت میدونی
(ویو ات)ساعت شده بود ۱۱ شب میا منو. اورد و. اومدم خونه...
♡:دخترم کجا بودی
ات:تولد یکی از دوستام
♡:چرا به مامانت نکفتی
ات:چی؟ مامانم من به اون هیچی نمیگم واس چی باید به یه غریبه جواب پس بدم الانم خستم میرم بخابم شب بخیر
♡:هووف شب بخیر
(ویو ات)رفتم اتاقمو لباسامو عوض کردم خابیدم...
لایک کامنت یادتون نره💜
کاپل:ات_جیمین
ژانر:عاشقانه_مدرسه ای
تعدادپارت:نامعلوم
Part 2
(ویو ات)
رفتم خونه دیدم که دارن ناهار میخورن...
ات:سلام بابا(علامت بابای ات♡)
♡:سلام دخترم بیا غذاتو بخور
ات:فعلا میل ندارم میرم اتاقم
♡:باش هرجور راحتی
(ویو ات)رفتم اتاقم و افتادم رو تخت و نفهمیدم کی خابم برد.....(پرش زمانی به ۵ عصر) از خاب بلند شدم خیلی گشنم بود رفتم یچیز خوردم و رفتم اتاقم دیدم گوشیم زنگ میزنه میا بود..
ات:الو سلام خوبی
میا:مرسی میگم ات من میام دنبالت بیا بریم تولد
ات:نه میا گفتم که نمیام تو برو
میا:حالا تو بیا..
ات:باشه.. ببینم چیکار میکنم
(ویو ات)بلند شدم یه لباس پوشیدمو ارایش ملایم کردم و موهامو. صاف کردم و رفتم...
&:کجامیری؟
ات:...
&:هوووی با توام جواب منو بدع
ات:اولا که با من درست حرف بزن دومن ببخشید نمیدونستم به توام جواب پس بدم چرا فک میکنی مامان منی تو هیچی من نیستی من مامانمو چندسال پیش از دست دادم و کسی جاشو نمیگیره فهمیدی پس نیاز نیست تو ازم بپرسی کجا میرم هرجاعم برم به بابام میگم نه به تو
(ویو ات)اینو گفتمو رفتم بیرون دیدم میا اومده سوار شدمو رفتیم رسیدیم دیدیم همه بودن جیمینم اونجا بود رفتیم نشستیمو.. جیمین اومد پیشم
جیمین:سلام خوبی
ات:مرسی تو خوبی
جیمین:هوم... میگم میتونی امشب بیای خونه من
ات:نه باید برم خونمون
(ویو ات)شوکه شده بودم که اینو گفت که با صدای میا به خودم اومدم
میا:اتتتتت کجایی ده ساعت دارم صدات میزنم
ات:ها چیه ببخشید
میا:راستی اون گردنبندتو ننداختی
ات:وای اره یادم رفته موند خونه
میا:خب چرا پا نمیشی بیای اونور همه اونجان
ات:نمیدونم حوصله ندارم..
میا:باشه خودت میدونی
(ویو ات)ساعت شده بود ۱۱ شب میا منو. اورد و. اومدم خونه...
♡:دخترم کجا بودی
ات:تولد یکی از دوستام
♡:چرا به مامانت نکفتی
ات:چی؟ مامانم من به اون هیچی نمیگم واس چی باید به یه غریبه جواب پس بدم الانم خستم میرم بخابم شب بخیر
♡:هووف شب بخیر
(ویو ات)رفتم اتاقمو لباسامو عوض کردم خابیدم...
لایک کامنت یادتون نره💜
۵.۹k
۰۶ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.